زنان فراموش‌شده

هشت زن، هشت روایت ۳۹ چشمانش و خیال بافیهایش برای آزادی میگویند خوب بود. روزهای خوشش اینبار هم دوامی نداشت، بعد همان اعتصاب بود که دوباره او را به زندان قرچک فرستادند و جای امنی راکه وسط زندان پیدا کرده بود هم از او گرفتند. نگران بودمکه دوبارهگمشکنم، اما خبرهایش مرتب میرسید و میدانستم که تا فرصت میشود با سایتها تماس میگیرد و از وضعیت زندان و زندانیها خبر میدهد و با اسم مستعار از زندان قرچکگزارش مینویسد . خبرش میرسید که فرشتهی نجات سیاسیهایی میشود که به قرچک تبعید شدهاند و بهخاطر آنها جلویگنده تهای ال قرچک سینه سپر میکند و کتک میخورد. راحله از این زندان به آن زندان میرفت و من هنوز به فکر رؤیایی بودم که او داشت. به جایش خیال میبافتم که آزاد میشود و دوباره زندگی میسازد و دن ی ا را بدون زنجیر و دیوار تجربه میکند. آذر ۹2 بودکه آمد مرخصی و از راه نرسیده صفحهی فیسبوک درست کرد و از زندان قرچک نوشت. برایش که پیام فرستادم داشت با یکی از سایتهای حقوق بشری مصاحبه میکرد .گفت دو سال باقی مانده از پروندهی مواد مخدر و جرایم داخل زندانش عفو خورده و دارد یک سال حبس سیاسیاش را میگذراند . سه ماهش رفته بود و ۹ ماهش مانده بود. بچههای سیاسی برایش سند گذاشته بودند که چند روزی بیرون باشد و نفس بکشد. آن قدر حرف داشتیم که نشد بپرسم بعد از ۱۱ سال حبس، بیرون چه شکل ی بود راحله. رفته بودکافینت و داشتکار باکامپیوتر و اینترنت را یاد میگرفت. آرام تایپ میکرد و معذرت میخواستکه تازه کار است و دستشکند است و م ی گفت که زود راه میافتد. ی ک ماه نشده، نوشت که دارد برمیگردد زندان، زندان قرچک ورامین. م ی گفت آنجا آدم ها زنده زنده میمیرند و هیچکس به دادشان نمیرسد. یک پا فعال حقوق بشر شده بود و میخواست صدای زندهبه گورشدههای زندان قرچک باشد. میگفت آنجا حتی برای او که ۱2 سال آوارهی این زندان و آن زندان بوده هم یک کابوس است. میگفت آب آشامیدنی که زندانیها داشتند اینقدرکثیف بودکه زندانبان ها با آن حتی دستشان را هم نمیشستند . همه مدام

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2