زنی آرایش روزگار

123 های تن ‌ توسنی او کارد در دستخودخویشمیزانگیرد تاجانگیرد، هرآنچه باجانگیرد و نیز از همینشاعر است: ی اوست ‌ جوله پسریکه جان و دلخسته ی اوست ‌ از تار زلفشتنمن بسته پودچو تار زلفدرشانهکند ‌ بی یاوست ‌ زان اینتنزارگشته پیوسته یا این بیان زنانه در وصفمعشوق در شعر ملکجهانخاتون: هایدراز تا سحر بیدارم ‌ شب نزدیکسحر، رویبه بالین آرم پندارمکه دیده بیدیدن دوست ‌ می پندارم ‌ درخوابرود،خیال می آن دوستکه آرام دل ما باشد گویندکه زشتاست، بهل تا باشد چشم کسنه زیبا باشد ‌ شایدکه به تا باری از آنِ منِ تنها باشد ادبیات ایران اگرچه شمار زنان شاعر کم نبوده، اما آنان هویت ‌ در تاریخ تعبیری دیگر در ‌ خود را همواره در ساختار بدیعی و معناییکلام مذکر، یا به اند. اما باید به یاد داشتکه صرفگفتن شعر ‌ ساختار «کلام پدر»، بیانکرده جنسان ‌ برای یک زن، شکستن آن عرفی بودکه همان تاریخ مذکر بر او و هم شکستکه ‌ او تحمیلکرده بود. شاعر زن باگفتن هر مصرع، سکوتی را می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2