Zendan Dar Iran

 221 ژیلا بنی یعقوب اند تا برای پنجمین ماه ‌ رم قلم کشیده �� هوا که کاملا عمدی روی نام من و همس �� نه س متوالی از ملاقات با یکدیگر محروم باشیم. شوند و من ‌ مهسا، فاران و لوا با هیجان زیاد برای ملاقات با همسر و برادر آماده می زند. ‌ بیشتر از همیشه دلم در هوای بهمن پر می اش را از این ‌ کند دلخوری ‌ عی می �� اند، هر کس س ‌ ده �� ها دور من جمع ش ‌ اغلب بچه ها تکرار کند. ‌ ها برای من و بهمن بریزد و آن را بار ‌ ترین واژه ‌ اتفاق در محبت آمیز ت، و نام او هم مثل من از �� هر اس �� بنم مددزاده که برادرش در زندان رجایی ش �� ش ه با انرژی و روحیه زیاد دستش را �� ت، مثل همیش �� ت ملاقات خط خورده اس �� فهرس گوید: «قوی باش. روزی نه چندان دور تو بهمن را و من ‌ گذارد و می ‌ ام می ‌ انه �� روی ش بینیم.» ‌ فرزاد را می مهوش شهریاری چه سریع با خط خوشش روی یک کاغذ سفید شعری برایم گفته دهد: ‌ و آن را به دستم می ای ‌ نهایت خویشتن رسیده ‌ به بی هنگام ای ‌ نهایت کشیده ‌ که درد را به ای ‌ ها را به تمامی چشیده ‌ وتلخی ای ‌ نهایت خویشتن رسیده ‌ به بی های دشوار ژیلای عزیز ‌ - برای لحظه گوید: «حتما دادستان با ملاقات ژیلا و بهمن مخالفت کرده»، کسی در ‌ ی می �� کس ت، حتما �� ها بدون اجازه و نظر وزارت اطلاعات نیس ‌ د: «این ملاقات �� گوی ‌ ش می �� جواب گوید: «شاید هم…» ‌ اند»، و باز کسی می ‌ ها با آن مخالفت کرده ‌ بازجو شود. ‌ ها اسم و عنوان و سمت توی گوشم یکی می ‌ نوم. انگار ده �� ش ‌ اش را نمی ‌ ادامه تم �� های یک سیس ‌ تانی و… برای من همه نام �� ه، وزارت اطلاعات، دادس �� وه قضایی �� ق نگار دیگر را به ‌ ها روزنامه ‌ تمی که که من و همسرم و ده �� های سیس ‌ تند، همه نام �� هس اندازد و با ملاقات نیم ‌ ته بودیم به زندان می �� اش نوش ‌ جرم مقالات انتقادی که درباره کند. ‌ ساعته یک زوج زندانی پس از پنج ماه مخالفت می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2