تاریخ انتشار: 
1399/06/05

سینمای افغانستان چه زمانی آغاز شد؟

شهاب الخشاب

ajammc

روز ۲۷ اوت ۱۹۷۰ روزنامه‌ی کابل تایمز، یک روزنامه‌ی دولتی انگلیسی‌زبان، مقاله‌ای در صفحه‌ی اول خود با این عنوان منتشر کرد: «اولین فیلم بلند افغانستان در کابل اکران شد». فیلم مزبور با نام روزگاران در حقیقت سه فیلم مجزا با بازیگران و عوامل مستقل بود که در قالب یک مجموعه به نمایش در آمد. اولین فیلم این مجموعه با نام طلبکار یک درام ۳۹ دقیقه‌ای درباره‌ی مرد فریبکاری است که برای رسیدن به معشوقش، خود را به جای خواستگاری خوش‌نام جا می‌زند غافل از اینکه خانواده‌ی دختر متوجه ترفند او می‌شوند. فیلم دوم به نام شب جمعه کمدی ۳۱ دقیقه‌ای است درباره‌ی مهمانی شامی با حضور خواستگار و خانواده‌ی عروس. سومین فیلم با نام قاچاق‌بران یک فیلم داستانی اکشن ۵۳ دقیقه‌ای است که در آن نیروی پلیس ملی به شکل قهرمانانه‌ای عملیات گسترده‌‌ی یک باند قاچاقچی را متوقف می‌کند.

فیلم‌های مجموعه‌ی روزگاران اگر چه از نظر محتوا و سبک با هم تفاوت داشتند اما نخستین فیلم‌های داستانی‌ تولید افغان فلم بودند، مؤسسه‌ای که مسئولیت ساخت و توزیع فیلم در وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان را بر عهده داشت. این فیلم‌ها که در آن زمان به عنوان آغازی برای سینمای افغانستان به فال نیک گرفته می‌شدند، در حقیقت اولین فیلم‌های ساخت این کشور نبودند اما نشان از احیای پروژه‌‌‌‌‌‌ی شکل‌گیری صنعت ملی فیلم در کابل داشتند. افغان فلم در سال ۱۹۶۸ پس از به ثمر نشستن یک دوره همکاری طولانی با سازمان توسعه‌ی بین‌المللی آمریکا (USAID) درهای خود را گشود. این همکاری که ایده‌ی آن به سال ۱۹۶۱ بر می‌گشت ابتدا هدفش ساخت یک لابراتوار کوچک فیلمسازی در کابل برای ساخت فیلم‌های‌ خبری و مستند‌های کوتاه بود. اکثر این فیلم‌ها جز معدودی که به زبان پشتو بودند به فارسی (دری) ساخته می‌شدند، الگویی که تا به امروز در سینمای داستانی وغیرداستانی افغانستان ادامه دارد.

بودجه‌ی افغان فلم پس از چند تولید مشترک با کمپانی‌های محلی در دهه‌ی ۱۹۷۰ از جمله حماسه‌ی تاریخی رابعهی بلخی (۱۹۷۴) و درام روان‌شناختی مجسمه‌ها می‌خندند ( ۱۹۷۶) پس از کودتای ثور افزایش چشمگیری یافت. دولت کمونیست که سینما را ابزاری مهم برای آموزش توده‌های بی‌سواد می‌دید، تولید فیلم‌های ملی‌گرایانه را که در سطح وسیعی توزیع می‌شد تشویق می‌کرد، از جمله صبور سرباز ( ۱۹۸۵)، حماسه‌ی عشق (۱۹۸۹) و بسیاری تولیدات ناتمام دیگر که مریم غنی در فیلم آن‌چه ناتمام گذاشتیم آن‌ها را مورد کاوش قرار داده است. پس از سقوط رژیم کمونیست، در دهه‌ی ۱۹۹۰ روند تولید فیلم به دلیل جنگ داخلی و روی کار آمدن رژیم طالبان با مانع رو‌به‌رو شد. میراث فیلم افغانستان که در شرف نابودی بود، در دهه‌ی اول قرن فعلی توسط افرادی که در آرشیو افغان فلم کار می‌کردند نجات داده شد، موضوعی که در فیلم‌ سوسوی حقیقت پیترا برتکلی (۲۰۱۵) و حلقه‌ی فیلم ممنوعه آریل نصر ( ۲۰۱۹) به آن پرداخته شده است. صدیق برمک، کارگردان و رئیس پیشین افغان فلم می‌گوید تا سال ۲۰۰۱ قبل از آن که افغانستان به محل فیلمبرداری پروژه‌های بین‌المللی و فیلم‌های ارزانقیمت تبدیل شود تنها ۴۵ فیلم داستانی در این کشور ساخته شده بود.

هر چند افغانستان هیچ وقت صنعت فیلم‌سازی بزرگی نداشت اما مسئولان حکومتی و قشر تحصیل‌کرده‌‌ی کابل در مقاطع متعددی در قرن بیستم ایده‌ی خلق سینمای ملی افغانستان را در سر می‌پروراندند. این ایده با فیلم روزگاران در ۱۹۷۰ شروع نشد بلکه بخش جدایی‌ناپذیری از گفتمان توسعه‌ی ملی افغانستان بود، گفتمانی که از زمان استقلال کشور در سال ۱۹۱۹ در کابل حال شکل‌گیری بود. در این بستر، سینما یکی از پروژه‌های هنری‌ای بود که تحت نظارت دولت مرکزی با هدف خلق فرهنگ ملی مورد توجه قرار داشت.

تلاش برای درک آغاز سینمای افغانستان، ژرفای تاریخی گفتمان توسعه‌ی ملی این کشور را نشان می‌دهد. توجه به تاریخ سینمای این کشور باعث تمرکززدایی از روایت‌هایی می‌‌شود که افغانستان مدرن را صرفاً کشوری جنگ‌زده معرفی می‌کنند، کشوری که فرایند «بازسازی»‌اش از سال ۲۰۰۱ و توسط ایالت متحده به آن تحمیل شد. چنین روایت‌هایی تاریخ‌‌های محلی و ملی را که تفسیرشان فراتر از چارچوب آمریکا‌محور می‌رود محو می‌کنند. بازیابی این تاریخ‌ها، پیوندی قوی میان تولیدات فرهنگی افغانستانی و تلاش‌های متمرکز برای ساخت یک دولت-ملت مدرن در افغانستان در یک قرن گذشته را نشان می‌دهد.

تا سال ۲۰۰۱ قبل از آن که افغانستان به محل فیلمبرداری پروژه‌های بین‌المللی و فیلم‌های ارزان‌قیمت تبدیل شود تنها ۴۵ فیلم داستانی در این کشور ساخته شده بود.

داستان اولین فیلم‌های افغانستان از بسیاری جهات داستان حاکمان این کشور است. شاه امان‌الله خان که در سال ۱۹۱۹ توانسته بود افغانستان را به کشوری مستقل تبدیل کند برای ثبت سفر خارجی بلندمدتش در سال‌های ۱۹۲۷-۱۹۲۸ یک گروه فیلمساز استخدام کرد. هر چند او در سال ۱۹۲۹ از قدرت کناره‌ گرفت اما فیلم‌های باقی‌مانده از این دوران احتمالاً نخستین تولیدات صوتی-تصویری در افغانستان هستند. سی سال بعد، در سال ۱۹۵۹، ریاست مستقل مطبوعات (که بعدها در سال ۱۹۶۴ به وزارت مطبوعات و در سال ۱۹۶۶ به وزارت اطلاعات و فرهنگ تبدیل شد) یک واحد تولید فیلم تحت نظارت اکبر شالیزی فیلمساز ایجاد کرد. کارکرد اصلی این واحد، مستندسازی سفرها و دستاوردهای سیاسی محمد ظاهر شاه بود که از زمان قتل محمد نادر شاه در سال ۱۹۳۳ تا کودتای نخست وزیرش محمد داوود خان در سال ۱۹۷۳ بر مسند قدرت بود.

اگرچه اکثر فیلم‌های تولید شده در افغانستان مستند‌های خبری هستند اما معدودی فیلم‌ داستانی نیز تا قبل از روزگاران ساخته شده بود. سلطان حمید هاشم، که در سال ۱۹۷۰ ریاست افغان فلم را برعهده داشت در مصاحبه‌ای مفصل با هفته‌نامه‌ی ژوندون در سال ۱۹۷۰ به خبرنگار توضیح می‌دهد که ساخت روزگاران به دلیل ناکافی بودن زیرساخت‌ها و کمبود تکنیسین‌های ماهر بسیار مشکل بوده است. هاشم در آن مصاحبه می‌گوید هر چند مستندهای متعددی در کشور تولید شده اما «مردم مستندها را فیلم محسوب نمی‌کردند.» او در عین حال به این که روزگاران نخستین فیلمی است که تمام مراحلش از جمله مرحله‌ی پس از ‌تولیدش در افغانستان انجام شده افتخار می‌کند و امیدوار است این فیلم فصلی جدید در سینمای کشور آغاز کند و تغییراتی همچون افزایش کمک‌های مالی و فنی وزارت اطلاعات و فرهنگ در حوزه‌ی فیلمسازی را در پی داشته باشد.

روزگاران اولین فیلم بلندی نبود که در افغانستان فیلم‌برداری شد. شش سال قبل از آن در ۴ اکتبر ۱۹۶۴ روزنامه‌ی کابل تایمز مقاله‌ای با این عنوان منتشر کرده بود: «تولید اولین فیلم افغانستان: مانند عقاب». فیلم مانند عقاب، داستان بلند ۷۹ دقیقه‌ای که حال و هوای کارهای تجربی را داشت نتیجه‌ی همکاری میان واحد فیلم‌سازی وزارت مطبوعات (هسته‌ی مرکزی سازمانی که بعدها در وزارت اطلاعات و فرهنگ به افغان فلم تبدیل شد) و مؤسسه‌ی هنرهای زیبا بود، مؤسسه‌ای که رئیس‌اش فیاض محمد خیرزاده این فیلم را کارگردانی کرده بود. داستان فیلم درباره‌ی شهلا دختربچه‌ای اهل پغمان در حومه‌ی کابل است که رؤیای تماشای جشن استقلال در پایتخت را در سر می‌پروراند.

شهلا پس از گفتگو با عروسکش و توضیح هدف سفرش به او در ابتدای فیلم، راهی جاده‌‌ی آسفالتی می‌شود که به کابل می‌رسد. او یک روز کامل را صرف تماشای جشن‌ها در پایتخت می‌کند و در حالی که به گفته‌ی مادرش در صحنه‌ی آخر «دختر بزرگی» شده به روستای خود برمی‌گردد. این فیلم تصاویر واقعی از جشن‌های استقلال سال ۱۹۶۳ را با صحنه‌های قدم زدن شهلا در کابل و تماشای کنسرت‌ موسیقی‌دانان برجسته‌ی افغانستان از جمله استاد سرآهنگ، استاد جلیل زلاند و استاد هماهنگ تلفیق می‌کند. صحنه‌های واقعی فیلم تصاویری از رژه‌های نظامی، رقص‌های محلی، ورزش‌های ملی و واکنش ظاهرشاه را نشان می‌دهد که با دقت در حال تماشای مراسم است. حضور پررنگ او و نگاه‌ خیره‌اش به مراسم در صحنه‌های واقعی فیلم، در تضاد با نگاه‌‌های کنجکاوانه و شیطنت‌آمیز شهلا در صحنه‌های ساختگی فیلم قرار می‌گیرد.

بر خلاف روزگاران، که دو هفته پس از انتشار اولیه‌اش در ۱۹۷۰، علاقه‌مندان سینما را به صف کشیدن مقابل گیشه‌ها واداشت، مانند عقاب محبوبیتی در پی نداشت. منتقد فیلم روزنامه‌ی کابل تایمز از این ناراضی بود که «برخی از قسمت‌ها و صحنه‌های فیلم گیج‌کننده و در حقیقت غیرقابل‌فهم هستند.» شاید صحنه‌های تأمل‌برانگیز و تدوین ناموزون میان قسمت‌های داستانی و واقعی فیلم، به مذاق او که احتمالاً عادت به تماشای تولیدات آمریکایی، هندی، روسی و ایرانی در سینماهای ۱۹۶۰ در کابل داشته خوش نیامده بود. با وجود این، این فیلم برداشتی هنرمندانه و جذاب از گفتمان توسعه‌ی حاکمیت افغانستان از دریچه‌ی نگاه یک دختربچه ارائه می‌دهد.

مانند عقاب شاید اولین فیلمی باشد که تقریباً تمام صحنه‌های آن در افغانستان و توسط یک تیم افغانستانی فیلمبرداری شده اما اولین فیلم داستانی‌ فیلمبرداری‌شده در کابل نیست. سلطان حمید هاشم در مصاحبه‌ی خود با ژوندون (Zhwandoon) به فیلم دیگری اشاره می‌‌کند که پیش‌تر «قسمت‌هایی از آن در هند» تهیه شده بود. اما این فیلم در زمان خودش اولین فیلم افغانستان محسوب می‌شد. فردی به نام محمد رحیم خان شیدا در نامه‌ای به روزنامه‌ی دولتی فارسی‌زبان «انیس» در ۹ سپتامبر ۱۹۴۶ این فیلم را «اولین فیلم ما» نامیده است. او فیلم را «مختصر و مفید» توصیف می‌کند و از اینکه به‌رغم کمبود امکانات مالی و فنی در مدتی کوتاه در افغانستان یک فیلم فارسی ساخته شده ابراز شگفتی می‌کند. این نامه در حالی منتشر شد که نقد و گفتگو درباره‌ی این فیلم حدود یک ماه در صفحات روزنامه‌ی انیس ادامه داشت.

شکل‌گیری صنعت فیلم‌سازی نشانه‌ی حرکت به سمت مدرنیته بود

فیلم مزبور به نام عشق و دوستی، یک فیلم داستانی موزیکال ۴۳ دقیقه‌ای است که نویسنده‌ی آن رشید لطیفی از پیشگامان تئاتر در افغانستان است. بیشتر قسمت‌های فیلم در استودیوی معروف شوری در لاهور فیلمبرداری شده و کارگردان آن هرولد لوئیس، بازیگری است که در آن زمان مخاطبان سینمای جنوب آسیا او را با نام «مجنون» می‌شناختند. عشق و دوستی داستانی نمادین درباره‌ی یک شاعر و یک کاپیتان مسن است که برای به دست آوردن عشق مریم با هم در رقابت‌اند. کاپیتان که از عشق شاعر به دختر خبر ندارد از او می‌خواهد که از جانب او از مریم خواستگاری کند. شاعر میان دوستی خود با کاپیتان و عشق‌اش به مریم مردد مانده است تا آن که فیلم با پایانی خوش خاتمه می‌یابد. نیمی از صحنه‌های فیلم به داستان می‌پردازد و نیمی دیگر صحنه‌های موزیکال به سبک موسیقی و رقص فیلم‌های هندی اما با ترانه‌های فارسی است.

به نظر می‌رسد که عشق و دوستی در نمایش عمومی فیلم موفقی بوده است. یکی از گزارشگران روزنامه‌ی انیس درباره‌ی اولین اکران این فیلم در جشن‌های ملی استقلال در سال ۱۹۴۶ می‌نویسد که جمعیت زیادی برای تماشای آن صف بسته بودند. مریم غنی به پیوند نزدیک سینما و جشن‌های ملی استقلال در فیلم مانند عقاب اشاره می‌کند اما ظاهراً این پیوند از نظر تاریخی قدمت بیشتری دارد تا آنجایی که عشق و دوستی و روزگاران نیز در نخستین روز جشن‌های استقلال ملی اکران شدند. به نظر می‌رسد که هر «آغاز» جدیدی در سینمای افغانستان در مراسم باشکوه جشن‌های استقلال کشور گنجانده می‌شد. نمایش نخستین تولیدات سینمایی افغانستان در چنین مناسبت‌هایی در کنار رژه‌های ارتش، رقص‌های محلی و برنامه‌های ورزشی، نشان دیگری از اصالت و مدرنیته‌ در عرصه‌ی ملی بود.

عشق و دوستی مدت زیادی بر پرده‌ی سینما نماند. عبدل غفور قیومی، یکی از تماشاگران ناامید در نامه‌ای به روزنامه‌ی انیس می‌نویسد که بارها برای تماشای مجدد فیلم به سینما مراجعه کرده اما متوجه شده فیلم تنها یک ماه پس از اولین اکران از پرده‌ی سینما برداشته شده است. قیومی و بسیاری از دیگر خوانندگان روزنامه‌ی انیس این فیلم را «فیلم فارسی» خطاب می‌کنند. هر چند در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برخی از فیلم‌های ایرانی در کابل به نمایش در می‌آمد اما این امر در سال ۱۹۴۶ رایج نبود. آن‌چه عشق و دوستی را برای مخاطبان روزنامه‌ی انیس منحصربه‌فرد ساخته بود زبان و اهمیت ملی این فیلم در مقابل فیلم‌های آمریکایی و هندی‌ متداول آن زمان بود. آن «فیلم فارسی» که آن روزها در روزنامه‌ها صحبتش بود در حقیقت یک فیلم افغانستانی بود، فیلمی که خوانندگان انیس امیدوار بودند شروع صنعت نوپای فیلمسازی در کشورشان باشد.

این امید اما هرگز به ثمر ننشست. هجده سال طول کشید تا مخاطبان عشق و دوستی بتوانند یک فیلم بلند افغانستانی دیگر را تماشا کنند. در فاصله‌ی ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۰ سینمای افغانستان با سه «نخستین» مواجه بود، سه شروع و سه توقف در جهان فیلم‌‌سازی داستانی که هیچ‌گاه قابل قیاس با صنعت فیلم‌سازی در بمبئی، لاهور یا تهران نشد. موانع فنی و مالیِ بیش از حدی وجود داشت و تعداد فیلمسازان و مخاطبان سینما در کابل کم‌تر از آن بود که صنعت فیلم‌سازی بتواند در مقیاسی مشابه شهرهای همسایه مسیر توسعه را طی کند. با وجود این، در هر بار اعلام شروع جدیدی برای سینمای افغانستان، می‌شد چشم‌اندازی از توسعه‌ی ملی را در کشور دید، چشم‌اندازی که در آن شکل‌گیری صنعت فیلمسازی نشانه‌ی حرکت به سمت مدرنیته بود. در برخی از موارد از جمله در مانند عقاب پیوند نزدیک سینما و مدرنیته با تار و پود فیلم آمیخته بود.

«آغازها»ی متفاوت در سینمای افغانستان یکدیگر را به رسمیت نمی‌شناختند، گویی هر بار داستان به خانه‌ی اول باز می‌گشت. آیا این نشانه‌ای از فراموشی تاریخی بود؟ یا معنای فیلمی که «حقیقتاً» افغانستانی باشد پیوسته تغییر می‌کرد؟ یا این که تلاشی عامدانه در میان بود تا تولد دوبار‌‌ه‌ی سینمای افغانستان هر بار بر لوحی سپید ترسیم شود؟ دلیل آن هر چه باشد این اشتیاق همیشگی برای خلق سینمای ملی در افغانستان نشان می‌دهد که فیلمسازی ــ حتی زمانی که پروژه‌ای ناتمام ماند ــ بخشی جدانشدنی از ر‌‌‌ؤیای ملت‌سازی افغانستان بوده است.

 

برگردان: آیدا حق‌طلب


شهاب الخشاب پژوهشگر مردم‌شناسی در کالج کرایست‌چرچ (Christ Church) در دانشگاه آکسفورد است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Chihab El Khachab, “When did Afghan Cinema Begin? A History of Kabul’s Filmic Pasts”, Ajam Media Collective, 12 July 2020.