تاریخ انتشار: 
1397/05/28

اعترافاتِ کوفی عنان

مایکل ایگناتیِف

 

مداخلات: زندگی در جنگ و صلح، نوشته‌ی کوفی عنان با همکاری نادر موسوی‌زاده، انتشارات پنگوئن، 2012.

 

راز ماندگاریِ وجهه‌ی اخلاقی کوفی عنان چیست؟ معما این است که ناکامی‌های خودِ عنان و نهادی که چهل سال به آن خدمت کرد حیثیت او را خدشه‌دار نکرده است.[1] تنها بخشی از دوامِ اعتبارِ عنان معلول جذبه‌ی جادوییِ شخصی اوست. نفوذ و اقتدار عنان را باید علاوه بر جذابیت شدید او ناشی از کارآزمودگی‌اش دانست. تنها معدودی از افراد به‌ اندازه‌ی او با تبهکاران، جنگ‌سالاران و خودکامگان مذاکره کرده‌اند. او نماینده‌ی دنیا در مذاکره با اشرار بود.

حضور عنان در این مذاکراتِ اغلب نگران‌کننده، آرامش‌بخش بود، آرامشی که از دوران کودکی در غنا به جزئی از عادتش تبدیل شده بود. پدرش، هنری رجینالد عنان، در دو دنیا می‌زیست زیرا هم مدیر ارشد یک شرکت چندملیتیِ بریتانیایی بود و هم رئیس‌قبیله‌ای موروثی در کشوری در آستانه‌ی استقلال ملی. در درگیری در غنا، خانواده‌ی عنان موضع بینابینیِ محتاطانه‌ای داشتند، یعنی مدافع استقلال بودند اما در عین حال از ملی‌گراییِ انقلابیِ قوام نکرومه هم فاصله می‌گرفتند.

این تجربیات سبب شد تا عنان در رعایت احتیاط و کنارآمدن با همه‌ی طرف‌ها، و در عین حال رو نکردن دستِ خود، مهارت یابد. این خلق‌وخو کاملاً به درد کار در سازمان ملل می‌خورد. وقتی حکومت‌های نظامی پیاپی، عنان را از کار در غنا بازداشتند، به سازمان ملل پیوست و تقریباً تمام عمر را در رده‌های بالا در نیویورک و ژنو گذراند. او هم مثل باراک اوباما به‌سرعت یاد گرفت که از اختلاف‌های نژادی فراتر رود و خود را محرم‌ِ‌رازِ عاقل و آرام همگان جلوه‌ دهد، بی‌آن ‌که سرسپرده‌ی کسی باشد.

او در آن‌ِ واحد شخصیتی مطبوع و نجوش داشت اما راز موفقیتش به این خلاصه نمی‌شود. تنها با اشاره به این موارد نمی‌توان فهمید که چطور توانست از رده‌های پایین دیوان‌سالاری سازمان ملل-بخش‌های منابع انسانی و تنظیم بودجه-که به خویشاوندسالاری و سوءمدیریت شهرت داشتند، پله‌های ترقی را بپیماید بی‌آن ‌که اعتبارش خدشه‌دار شود. این ترقی محتاج آن بود که با ادب و جدیت آبرویش را حفظ کند و دنبال دردسر نگردد. او در این مسیر، شعار اخلاقی سازمان ملل را ملکه‌ی ذهن خود کرد و هرگز اجازه نداد که واقعیت اندوه‌بارِ این نهاد، آرمان‌خواهی‌اش را از بین ببرد. وقتی در سال 1996، با حمایت آمریکا، دبیر کل سازمان ملل شد استعداد غیرمنتظره‌ای از خود نشان داد و توانست با سخنان ظریف و متعهدانه‌اش امیدهای هنوز بربادنرفته‌ی موجود در سازمان ملل را به‌دقت بیان کند. وقتی در سال 2001 جایزه‌ی صلح نوبل به طور مشترک به او و سازمان ملل تعلق گرفت، بسیاری او را کامل‌ترین تبلور آرمان‌های سازمان ملل در قالب دبیر کل آن می‌دانستند.

وجهه‌ی ماندگار معلول موفقیت‌های درخشان است، و عنان دستاوردهای فراوانی داشت-پیمان جهانی سازمان ملل، اهداف توسعه‌ی هزاره، صندوق جهانی ایدز، دیوان کیفری بین‌المللی، اصل «مسئولیت حمایت»-که به خاطر آنها عنان را می‌ستاییم، زیرا بی‌دریغ از این دستاوردها حمایت کرد و تا جایی که ممکن بود نام آنها را بر سرِ زبان‌ها انداخت. عنان بیش از هر دبیر کل‌ دیگری با رسانه‌های مدرن آشنا بود و از شهرت خود برای افزایش توجه عام به سازمان ملل استفاده کرد. افزون بر این، او می‌دانست که جهانی‌شدن به بازیگران جدیدی غیر از دولت‌ها قدرت می‌بخشد، و آن‌قدر زیرک بود که دریابد سازمان ملل دیگر نباید صرفاً سازمانی بین‌دولتی باشد و باید با شرکت‌ها، سازمان‌های غیردولتی، و جامعه‌ی مدنی جهانی همکاری کند. او می‌دانست که هر چند قدرتش مبتنی بر دولت‌هایی است که صورت‌حساب‌ها را می‌پردازند و رأی می‌دهند، اما وجهه‌ی اخلاقی‌اش مبتنی بر «ما مردم» است، همان میلیون‌ها آدم معمولی‌ای که به‌رغم دل‌سردی‌ مکرر، همچنان به سازمان ملل باور دارند.

واقع‌گرایان سازمان ملل را نادیده می‌گیرند زیرا به قول پری اندرسون، «نهادی سیاسی» است «که اراده‌ی مستقلی ندارد.» اما آنها از قدرت ناشی از وجهه‌ی اخلاقی غفلت می‌کنند.[2] با وام‌گیری از اظهارنظر استالین درباره‌ی پاپ می‌توان گفت که عنان می‌فهمید که سازمان ملل حامل امید است، و همین به دبیر کل قدرت می‌بخشد. او موفق‌ترین دبیر کل سازمان ملل از زمان داگ هامِرشولد بود که توانست حداکثر استفاده را از امیدهای جهانیان بکند و نفوذ اخلاقی خود را افزایش دهد.

اما هنوز وجهه‌ی او مرموز است. وجهه‌ی نلسون ماندلا، دزموند توتو، آنگ سان سو چی، و واتسلاو هاوِل مدیون مقاومت در برابر ستمگران است. وجهه‌ی کوفی عنان حاصل مذاکره با ستمگران است. چنین وجهه‌ای بی‌تردید مبهم و پیچیده است.

در فوریه‌ی 1998، عنان به بغداد رفت و صدام حسین را متقاعد کرد تا دوباره به بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل اجازه‌ی ورود دهد. در بازگشت به آمریکا از او همچون قهرمان استقبال کردند و جهان مسحورش شد. عنان فروتن و متواضع بود اما مستعدِ آن بود که تردستی خود را باور کند. او در اظهارنظری گذرا در کتاب خاطراتش می‌گوید که اقداماتش در مقام دبیر کل سازمان ملل داشت از اقدامات شورای امنیت مؤثرتر می‌شد، حرفی که حاکی از غرور بیجا است. در واقع، خطر حمله‌ی هوایی قریب‌الوقوع آمریکا به‌اندازه‌ی میانجی‌گری عنان مهم بود و سبب شد که صدام حواسش را جمع کند، و به هر حال، جنگ تنها به تأخیر افتاد و از آن جلوگیری نشد.

وجهه‌ی نلسون ماندلا، دزموند توتو، آنگ سان سو چی، و واتسلاو هاوِل مدیون مقاومت در برابر ستمگران است. وجهه‌ی کوفی عنان حاصل مذاکره با ستمگران است.

هر وقت تهدید به استفاده از زور باورکردنی نبوده، مثل سفر او به سوریه در اوت سال 2012، دیپلماسی رفت‌وآمد عنان شاید فقط بهانه‌ای به دست آمریکا، روسیه و چین داده است تا دست روی دست بگذارند و کاری نکنند. او پس از کناره‌گیری از مأموریت خود در مورد سوریه گفت که اگر دو طرف دعوا به‌اندازه‌ی میانجی‌گر خواهان صلح نباشند، هیچ میانجی‌گری موفق نخواهد شد.[3] اما حتماً در ابتدای مأموریت هم از این امر آگاه بوده است. اشتیاق او به خدمت حاکی از حالت رقت‌انگیز سیاستمدار جهانیِ بازنشسته‌ای است که می‌ترسد وجهه‌ی اخلاقی‌اش تضعیف شود-کسی که، خیلی دیر، می‌فهمد که استفاده از اعتبار هم می‌تواند آبرویش را ببرد.

یکی از دیگر دلایل حیرت‌انگیزِ بودن اقتدار ماندگارِ عنان این است که گذشته‌ دست از سرش برنمی‌دارد. اگر همچون سامانتا پاور بی‌رحمانه سخن بگوییم، «نام او در کتاب‌های تاریخ در کنار دو نسل‌کشی مهم نیمه‌ی دوم قرن بیستم ثبت خواهد شد»، رواندا و سربرنیتسا.[4] عنوان خاطرات عنان مداخلات است، گویی پذیرفته است که کارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش را همواره با توجه به نقش او در بدفرجام‌ترین عملیات سازمان ملل ارزیابی خواهند کرد.

عنان و همکار و دستیار سابقش، نادر موسوی‌زاده، دریافته‌اند که وقتی اعتبار کسی زیر ذره‌بین قرار دارد، صداقت و صراحت بهترین دفاع است. حاصل کار، بازبینی قاطعانه، مشروح و باورکردنیِ دشوارترین اوقات عنان است. آنها فکسی را که رومیو دالِر، فرمانده‌ی نیروهای سازمان ملل در رواندا، در ژانویه‌ی 1994 برای کسب اجازه از عنان برای اقدام نظامی به منظور دستگیری عاملان بالقوه‌ی نسل‌کشی به مقر سازمان ملل فرستاد، به طور کامل نقل می‌کنند. عنان درخواست دالر را نپذیرفت، و نه او و نه دبیر کل وقت سازمان ملل، پطرس پطرس غالی، هرگز درخواست دالر را با شورای امنیت در میان نگذاشتند.

به عقیده‌ی دالر، پاور، فیلیپ گورویچ و دیگر کسانی که از نزدیک ناظر فاجعه‌ی رواندا بودند، اقدام نظامی بازدارنده‌ی سازمان ملل در آن وقت ممکن بود از رویدادهای هولناک چند ماه بعد در آوریل، مه و ژوئن که 800000 کشته بر جای نهاد، جلوگیری کند. عنان در پاسخ به این اتهامات-پاسخی که در یک دهه‌ی گذشته تغییر نکرده-می‌گوید که آمریکایی‌ها تازه پس از عملیات فاجعه‌آمیز بلک‌هاوک داون از سومالی بیرون رانده شده بودند و ممکن بود مداخله‌ی پیشنهادی دالر به فاجعه‌ی مشابهی بینجامد:

«به نظر ما درخواست دالر برای حمله می‌توانست به فاجعه‌ای شبیه به حمله‌ی ناکام سه ماه قبل به عَیدید در موگادیشو بینجامد-آن هم با نیرویی که از نظر قابلیت‌های نظامی هزار بار ضعیف‌تر ]از نیروهای آمریکایی در موگادیشو[ بود و به هیچ وجه امکان ارسال نیروی کمکی و تقویت آن وجود نداشت.»

عنان به طور حیرت‌انگیزی اقرار می‌کند که نیروی تحت فرمان دالر «نیروی حافظ صلحی بود که عمداً به صورتی ضعیف و آسیب‌پذیر فرستاده شده بود تا باعث جلب اعتماد هر دو طرف شود.» عمداً ضعیف و آسیب‌پذیر...وقتی وجهه‌ی اخلاقی آدم را گول بزند تا فکر کند لازم نیست خودش را مجهز کند، ممکن است به همدست اشرار تبدیل شود.

همین ایمان نگران‌کننده به نیروی بازدارنده‌ی حُسن نیت به سیاستِ مصیبت‌بار سازمان ملل درباره‌ی مناطق امن در بوسنی انجامید. در آن دوران، عنان مسئول صلح‌بانی سازمان ملل بود و با درماندگی شاهد تفویض اختیارات کشورهای عضو شورای امنیت و اعزام نیروهایی بود که در صورت حمله‌ی قاطعانه قادر به حفاظت از مناطق امن نبودند. البته باید این امتیاز را به عنان داد که سرِ حرف خود ایستاد و از موضع خود عدول نکرد. او به شورای امنیت گفت که تنها با ارسال 32000 سرباز دیگر می‌توان از مناطق امن محافظت کرد. شورای امنیت توصیه‌ی او را نادیده گرفت و برای دومین بار حفاظت از غیرنظامیان را به «حضور» نیروهایی واگذار کرد که مجاز و مایل به نبرد نبودند. این توهم مهلک درباره‌ی نیروی وجهه‌ی اخلاقی سازمان ملل به بهای جان هشت هزار غیرنظامی در سربرنیتسا تمام شد.

 

 

صداقت عنان به ترمیم وجهه‌ی اخلاقی او پس از فاجعه‌ی بوسنی کمک کرد اما دیگران، از جمله رؤسای جمهور و نخست وزیران، به این اندازه صادق نبوده‌اند. او در خاطراتش اشتباهات خود را می‌پذیرد و توضیح می‌دهد که چرا دیوان‌سالاری صلح‌بانی سازمان ملل قادر به تحمل بار سنگین مسئولیت‌هایی نبود که دولت‌های سبُک‌سَر در پایان جنگ سرد به آن تحمیل کرده بودند. او حالا مسئولیت ]اشتباه[ را می‌پذیرد و می‌گوید:

«برای آن زن و مرد و کودکی که حضور یک کلاه‌آبی تنها چیزی بود که میان امنیت و مرگ حتمی‌شان وجود داشت، سخن گفتن از اختیارات محدود، ابزار ناکافی، و هیئت‌های نمایندگی فاقد پول و امکانات کافی-هر قدر هم که درست باشد-در بهترین حالت، بی‌فایده، و در بدترین حالت، نوعی خیانت است.»

اما عنان در آن زمان شک و تردیدهای خود را به طور علنی مطرح نکرد. او در مصاحبه‌ی خود با چارلی رُز اعتراف کرد که باید اعتراض به بی‌میلی شورای امنیت به محافظت از مناطق امن در بوسنی با نیروهای قدرتمند را در بوق و کرنا می‌کرد اما، چنان که انتظار می‌رفت، می‌افزاید که افکار دبیرخانه‌ی سازمان ملل درباره‌ی روابط عمومی، «کهنه» و پوسیده بود.[5] و بنابراین، او ساکت ماند. به عنوان یک کارمند دولت بین‌المللی، وظیفه‌ی او نبود که به طور علنی دولت‌ها را سرزنش کند. در واقع، او فرهنگ حاکم بر دبیرخانه‌ی سازمان ملل را مقصر می‌شمارد اما در عین حال اعتراف می‌کند که زندانی آن فرهنگ بوده است.

معمای اصلی این است که در دورانی که اعتبار سازمان ملل در دهه‌ی 1990 کاهش یافت و نتوانست به وعده‌های اخلاقی‌اش وفا کند، اعتبار عنان آسیب ندید. منزلت او نزد آمریکایی‌ها هم افزایش یافت. وقتی در اوت 1995 آمریکا سرانجام تصمیم گرفت درباره‌ی کشتار در بوسنی کاری بکند، عنان به غلبه بر مقاومت سازمان ملل در برابر بمباران مواضع صرب‌ها کمک کرد. طی چند هفته، نیروی هوایی آمریکا، با کمک کروات‌ها، اوضاع را به زیان صرب‌ها تغییر داد و آنها را به پای میز مذاکره در دِیتون کشاند.

وقتی مادلین آلبرایت و بیل کلینتون دنبال کسی می‌گشتند که جای پطرس غالی را بگیرد، عنان، که مؤثر بودن خود در ماجرای بوسنی را ثابت کرده بود، به یکی از نامزدهای بدیهی تبدیل شد. این نشانه‌ی زیرکی او بود که، برخلاف پطرس غالی، فهمید موفقیت سازمان ملل مشروط به سرمایه‌گذاری مجدد آمریکا در این نهاد است. او پس از انتخاب شدن در سال 1996 از شهرت خود برای آرام کردن کنگره، ساکت کردن جنگ‌طلبان جمهوری‌خواه ضد سازمان ملل، و رفع محدودیت‌های کمک‌های مالی آمریکا به این نهاد استفاده کرد.

سازمان ملل مجمعی است که قدرتمندان را وامی‌دارد تا با متقاعد کردن ضعفا نسبت به درستی اهدافشان برای خود مشروعیت کسب کنند.

مداخلات نشان می‌دهد که راضی نگه‌داشتن دوستان آمریکایی‌اش چقدر دشوار بود. مادلین آلبرایت عنان را به کرسی نشاند اما بعد بی‌رحمانه و با قلدری با او رفتار کرد. یک بار ساعت 4:30 صبح عنان را از خواب بیدار کرد تا متن یک اطلاعیه‌ی ‌رسمی درباره‌ی عراق را به او دیکته کند. عنان با کم‌اهمیت جلوه دادن این امر می‌گوید، آلبرایت «هیچ‌وقت واقعاً نفهمید» که او نسبت به دیگر اعضای سازمان ملل هم مسئول و پاسخ‌گو است.

اما عنان زیرک‌تر از آن بود که نفهمد انتقاد علنی دولت‌های بوش و کلینتون از سازمان ملل نوعی سیاسی‌کاری است. هر دو دولت وقتی به حمایت او نیاز داشتند به سراغش می‌رفتند. حتی دولتِ مصمم به حمله‌ی یک‌جانبه به عراق هم احساس کرد که باید کالین پاوِل را به سازمان ملل بفرستد تا در دفاع از جنگ استدلال کند. جذاب‌ترین صفحات مداخلات به ناهار وزرای امور خارجه پس از سخنرانی پاول و رویارویی او با مخالفانش، از جمله دومینیک دو ویلپَن، وزیر امور خارجه‌ی فرانسه، و ایگور ایوانف، وزیر امور خارجه‌ی روسیه، اختصاص دارد. پاول به آنها و عنان اطمینان داد که خودش هم از جنگ متنفر است-«من دوستانم را در جنگ از دست داده‌ام؛ من در دو جنگ شرکت کرده‌ام؛ من جنگ‌هایی را فرماندهی کرده‌ام». اما بعد تأکید کرد که «این فرض را نمی‌پذیرد که جنگ‌ها همیشه نتایج بدی دارند.» در این لحظه، یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه‌ی آلمان گفت، «ما آلمانی‌ها بهترین مثال همین امر هستیم.»

این صحنه نه تنها توصیف مناسبی از سیاست‌ورزی در عالی‌ترین سطحی است که عنان با آن سر و کار داشت بلکه نشان می‌دهد که نقش واقعی سازمان ملل چیست. سازمان ملل مجمعی است که قدرتمندان را وامی‌دارد تا با متقاعد کردن ضعفا نسبت به درستی اهدافشان برای خود مشروعیت کسب کنند. پاول شش هفته پس از حمله به عراق هنوز در پی کسب مشروعیت بود و با گروهی از دستیارانش به دفتر عنان رفت تا ثابت کند که مهاجمان آمریکایی سلاح‌های کشتار جمعیِ صدام را یافته‌اند. وزیر دفاعِ نگران هنوز خواهان جلب موافقت عنان بود. او داد زد، «کوفی، این اسناد نشون می‌ده که راست می‌گفتم.» عنان و همکارانش بی‌اعتنا ماندند و با مشاهده‌ی شواهد و مدارک متقاعد نشدند.

کسانی که در مسائل مهم اشتباه نکنند اعتبار می‌یابند. عنان در مسئله‌ی عراق اشتباه نکرد. صدام حسین همه‌ی برنامه‌های تولید سلاح‌های کشتار جمعی را از سال 1991 متوقف کرده بود. اگر به یافته‌های سازمان بین‌المللی انرژی هسته‌ای و هانس بلیکس، بازرس سازمان ملل، اعتنا می‌کردند، و به بلیکس وقت می‌دادند تا این یافته‌ها را تأیید کند، معلوم می‌شد که عراق سلاح کشتار جمعی ندارد. اما همان طور که بعدها طارق عزیز، معاون نخست وزیر عراق، گفت، عراقی‌ها نمی‌توانستند اجازه دهند که «یهودی‌ها و ایرانی‌ها» به این واقعیت پی‌برند، و بنابراین در کار بازرسان سنگ انداختند، و آمریکا را به حمله تحریک کردند، حمله‌ای که سقوط حکومت صدام را در پی داشت.

حیثیت کالین پاول پس از حمله به عراق برای همیشه خدشه‌دار شد. این حمله برای عنان هم نقطه‌ی عطف بود. او پنج سال سعی کرد تا نقش محوری سازمان ملل در رقص دیپلماتیک با صدام را حفظ کند، و در عین حال کوشید تا تضمین کند که هر گونه توسل احتمالی به زور ابتدا در شورای امنیت به تصویب برسد. اما او پیشتر سنت اقدام یک‌جانبه را بنا نهاده بود زیرا از عملیات ناتو در کوزوو، بدون تصویب شورای امنیت، حمایت کرده بود. حالا شورای امنیت از بیخ‌وبن با حمله به عراق مخالف بود، و عنان اعلام کرد که حمله‌ی آمریکا «غیرقانونی» است. دولت بوش هرگز او را به خاطر این قضاوت نبخشید. این دولت سازمان ملل را نادیده گرفت، به عراق حمله کرد، و تنها چیزی که اندکی به عنان تسلی می‌بخشید این بود که می‌دانست او و سازمانش از مشروعیت‌بخشیدن به یک فاجعه خودداری کرده‌اند:

«سازمان ملل به خود و اصول اساسی‌اش وفادار ماند. هر چند در ماه‌ها و سال‌های بعد این مسئله برای جهان-و مردم عراق-چندان اهمیت نداشت اما تأیید جنگی مبتنی بر دلایل واهی بسیار بدتر بود.»

در اوت 2003 فرستاده‌ی ویژه‌ی عنان به عراق، سرجیو ویِرا دو میو، و بیست و دو نفر از همکارانش در حمله‌ی تروریستی به مقر سازمان ملل در بغداد کشته شدند. این حاکی از اعتمادی نابجا بود. عنان و سازمان ملل به محافظت آمریکایی‌ها اعتماد کردند و عنان بهای این اعتماد را با از دست دادن یکی از قدیمی‌ترین و نزدیک‌ترین همکارانش پرداخت.

یک سال پس از حمله به عراق، برنامه‌ی نفت در برابر غذا به رسوایی انجامید. هدف سازمان ملل از اجرای این برنامه این بود که اطمینان یابد صدام از تحریم‌های بین‌المللی برای به گرسنگی کشاندن عراقی‌ها استفاده نخواهد کرد. با همدستی فعالانه‌ی مسئولان سازمان ملل، حکومت صدام ۸/۴ میلیارد دلار حق‌وحساب غیرقانونی به جیب زد، و بعضی از مقام‌های سازمان ملل و مقاطعه‌کاران خارجی از برنامه‌ای که قرار بود به عراقی‌های فقیر کمک کند، به طور غیرقانونی ثروت اندوختند. عنان پل وولکِر را برای کشف واقعیت ماجرا منصوب کرد. وولکر دریافت که کوتِکنا، یکی از دو هزار و اندی شرکتی که در این رشوه‌گیری‌ها نقش داشت، کویو عنان، پسر عنان، را استخدام کرده بود و هر چند او از سال 1998 دیگر در آن شرکت کار نمی‌کرد اما تا سال 2004 به او دستمزد داده بود.

عنان که پیش از آن محبوب رسانه‌های آمریکایی و سردمداران واشنگتن بود، حالا با گیجی و اندوه فزاینده می‌دید که آنها به مخالفت با او برخاسته‌اند و در مصاحبه‌های مطبوعاتی از وی می‌خواهند که استعفا دهد. در دسامبر 2004، عنان که حیثیتش لکه‌دار شده بود، در آپارتمان ریچارد هالبروک در نیویورک به مشورت درباره‌ی مخمصه‌ای پرداخت که در آن گرفتار شده بود. لِسلی گِلب، رئیس شورای روابط خارجی، به او گفت که منابعش در واشنگتن به وی گفته‌اند که دولت بوش «برای استعفا به تو فشار نمی‌آورد اما اگر ]دوباره[ بلغزی و تلوتلو بخوری، جلوی زمین خوردنت را نمی‌گیرند.»

عنان با جلب حمایت همه‌ی کسانی که در دوران حرفه‌ای طولانی‌اش به آنها کمک کرده بود، در مقام خود باقی ماند. دوستش بیل کلینتون به کاخ سفید رفت و به جورج بوش گفت، «اجازه نده دستت به خون کوفی عنان آلوده بشه.» بوش در پاسخ گفت، «دست‌راستی‌های دور و برم می‌خوان که سازمان ملل رو نابود بکنن، اما من نمی‌خوام.»

 سرگذشت عنان، داستانی عبرت‌آموز درباره‌ی آسیب‌پذیریِ وجهه‌ی اخلاقی در دنیایی است که همچنان در چنگ منافع ملی اسیر است.

عنان در دو سال پایانی دبیر کلی‌‌اش برای اعاده‌ی حیثیت جنگید. او مسئولیت سوءمدیریت‌ ننگین و دزدی‌ آشکار در برنامه‌ی نفت در برابر غذا را پذیرفت و کوشید تا با تلاش فراوان برای اصلاح سازمان ملل دوباره ابتکارعملِ سیاسی را به دست گیرد. او می‌خواست شورای امنیت را گسترش دهد، کمیسیون صلح‌آفرینی تشکیل دهد، و شورای حقوق بشر را جایگزین نهاد بی‌اعتبار کمیسیون حقوق بشر کند. کوشش او ارزشمند بود اما دیگر برای اصلاح دیر شده بود. آمریکا به نشانه‌ی ناخشنودی از عنان و برای باج دادن به دست‌راستی‌های دولت بوش، جان بولتونِ بلواگر را به عنوان سفیر در سازمان ملل منصوب کرده بود. عنان فهمید که اعتبارش کمتر از آن است که موفق به انجام اصلاحات چشمگیر شود. دبیرکلی‌ای که در سال 1996 با امید شروع شده بود در سال 2006 با ناامیدی پایان یافت.

وقتی به یادآوریم که دبیرکلی عنان چگونه پایان یافت، تازه می‌فهمیم که چرا این‌قدر علاقه دارد که در انظار عمومی باقی بماند، در کنیای پس از انتخابات مناقشه‌انگیز سال 2008 به توافقی سیاسی دست‌ یابد، و در سوریه صلح برقرار کند. صلح‌طلبی او چیزی بیش از میل یک میانجی‌گرِ کارکشته به سرگرم ماندن است. اگر عمیق بنگریم، درمی‌یابیم که با توجه به آن‌چه به چشم خود دیده و از سر گذرانده و مسئولیتش را پذیرفته، این تلاش‌ها نوعی طلب رستگاری از سوی مردی وظیفه‌شناس است.

سرگذشت عنان، داستانی عبرت‌آموز درباره‌ی آسیب‌پذیریِ وجهه‌ی اخلاقی در دنیایی است که همچنان در چنگ منافع ملی اسیر است. عنان را می‌توان در مورد موازین اخلاقی اهل ریسک دانست. او همچنین مروج افکار جدید درباره‌ی رفتار جمعی، مسئولیت صاحب‌منصبان، و مسئولیت‌پذیری کیفری بین‌المللی در دنیایی بود که برای مدتی کوتاه جهانی‌شدن را عامل اتحاد مردم می‌‌شمرد. او آبروی خود را به خطر انداخت تا در مناطق جنگی، از بوسنی تا تیمور شرقی، صلح برقرار کند. اگر احتمال صلح وجود داشت، او با ستمگران صحبت می‌کرد. او برای دستیابی به این اهداف آماده بود-شغلش چنین ایجاب می‌کرد-تا با ملی‌گرایی کوته‌بینانه‌ی منافع ملی و بزدلی دیوان‌سالاری سازمان ملل کنار بیاید. هرگز هیچ‌کس به‌اندازه‌ی او صدای «ما مردم» نبود و چنین بهای گزافی نپرداخت. دنیا هنوز به چنین صدایی احتیاج دارد اما هر که می‌خواهد چنین نقشی بازی کند باید با تأنی و جدیت به نکات آموزنده‌ی این خاطراتِ بی‌پروا، صادقانه و شجاعانه بیندیشد.

 

برگردان: عرفان ثابتی


مایکل ایگناتیِف رئیس «دانشگاه اروپای مرکزی» در بوداپست و رهبر پیشین حزب لیبرال کانادا است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی اوست:

Michael Ignatieff, ‘The Confessions of Kofi Annan’, New York Review of Books, 6 December 2012.


[1] متیو گراف و آمی هورویتس با نگارش، تهیه و کارگردانی مستندی طنزآمیز اما نامنصفانه و یک‌طرفه با عنوان سازمان ملل. من ناکامی‌هایی نظیر برنامه‌ی نفت در برابر غذا، رواندا، سربرنیتسا، و رسوایی‌های جنسیِ صلح‌بانان سازمان ملل را به‌روشنی نشان داده‌اند. شرکت ویزیو اِنتِرتِینمِنت این مستند را به بازار عرضه کرده است.

[2]  نگاه کنید به

Perry Anderson, ‘Our Man’, London Review of Books, May 10, 2007, a review of James Traub, The Best Intentions: Kofi Annan and the UN in the Era of American Power (Bloomsbury 2006).

[3] Kofi Annan, ‘Statement’, Geneva, August 2, 2012.

[4] Samantha Power, Chasing the Flame: Sergio Vieira de Mello and the Fight to Save the World (Penguin, 2008), p. 239.

[5] The Charlie Rose Show, September 10, 2012.