فکر کنید به کتابهایی که اعراب مسلمان پس از تسخیر ایران سوزاندند. دقت کنید، فقط کتابها نیستند که برای همیشه از بین رفتهاند؛ مسیرهای ادبیای که این کتابها و نویسندگانشان ساخته و پرداخته بودند نیز از میان رفته است. فکرش را بکنید، در بین این کتابها احتمالاً بسیاری از منابع نوشتاری شاهنامه را میشد پیدا کرد و اگر این کتابها باقی مانده بود چقدر تحقیق در مورد شاهنامه گستردهتر و دقیقتر میشد.
اگرچه دین اسلام همیشه با امر سیاسی نسبتی داشته است اما بیشک خطا نیست اگر بگوییم این نسبت در قرن نوزدهم و بیستم دچار تحولی اساسی شد. در جهان سنیمذهب شکل سیاسیِ مسلط خلافت بود، و در جهان تشیع در دوران غیبت کبریٰ سلطنتِ تابعِ شریعت حاکم بود. هر چند شیعهی اولیه چندان سیاسی نبود و بیشتر گرایشی اَخباری داشت اما به تدریج تشیع دوازدهامامی نیز صاحب نظریهای سیاسی شد.
از جنایت و اختلالات روانی و فقر و آزار جنسی در آلمان و آلبانی و رومانی گرفته تا همجنسگراهراسی و خیانت و خشونت و سوءتفاهم میان نسلها در گواتمالا و تونس و فرانسه، خانوادهها در سراسر دنیا با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم میکنند. عرفان ثابتی به مناسبت روز جهانی خانواده (۱۵ مه) به معرفی و مرور ۸ فیلم جدید پرداخته است که در جشنوارههای بینالمللی درخشیدهاند.
دنیای مدرن مبتنی بر این باور است که انسانها میتوانند مرگ را بفریبند و بر آن غلبه کنند. این نگرش انقلابیِ جدیدی است. در بخش عمدهای از تاریخ، آدمیان با رامخویی تسلیم مرگ میشدند. تا اواخر دوران مدرن، اکثر ادیان و ایدئولوژیها مرگ را نه تنها سرنوشت محتومِ ما بلکه منبع اصلیِ معنای زندگی میشمردند.
در دنیای امروز «ایران» خودش یک مسئله است. چه در نگاه اسلامگرایان انقلابی در ایران، چه ملیگرایان سکولار، چه هر اپوزیسیونی که در تقلای تغییر، روزگار میگذراند و چه در نگاه غربِ امروز، ایران با تمام جهات سیاسی، فرهنگی، باستانیاش یک مسئله است. شاخص این ادعا نیز نسبت ایران با تمدن است.
در سال ۱۹۳۰، یک سال پس از شروع رکود اقتصادی، جان مینارد کینز تصمیم گرفت تا در مورد امکانات اقتصادی برای نوههایش بنویسد. به رغم اندوه فراگیر ناشی از فروپاشی نظم اقتصادی جهانی، این اقتصاددان بریتانیایی خوشبین باقی ماند، و اعلام کرد «رکود اقتصادی حاکم بر جهان... ما را از دیدن واقعیتهای آشکار باز داشته است». او در جستار خود پیشبینی میکند که تا صد سال دیگر، برای مثال تا سال ۲۰۳۰، جامعه آنقدر پیشرفت کند که آدمها به ندرت محتاج کار باشند.