برخی فیلسوفان، مثل آگوستین قدیس و امانوئل کانت، دروغ را مطلقاً منع میکنند، بعضی دیگر، همانند افلاطون، دروغگفتن را در بعضی مواضع نظیر طبابت و زمامداری، جایز میشمارند. افلاطون راستگویی را بسیار مهم میداند اما دروغ را «زهری» مینامد که «خاصیت دارویی» دارد. با وجود این، بهباور او، چنین «زهری» باید در اختیار طبیبان یا زمامداران باشد.
کتاب مورد بحث، یادنامهای است از زندگی النور مارکس، رزا لوکزامبورگ، اما گلدمن و هانا آرنت؛ چهار زن پرآوازه در عالیترین سطوح اندیشه و فعال در جنبشهای ترقیخواهانهی قرون نوزدهم و بیستم اروپا.
آثار کافکا، سوغاتیِ داغ و تازهای بود که صادق هدایت با خود از فرنگ آورد. هدایت در سال ۱۹۳۰ از اروپا بازگشت. با این حال، سالها طول کشید تا ترجمهای از کافکا را در ایران منتشر سازد. سرانجام در سال ۱۹۴۳ با تأسیس مجلهی سخن به سرپرستی پرویز ناتل خانلری ظاهراً این فرصت مهیا گشت.
آرنت باور داشت که در دوران ظلمت و در مواجهه با سختیها امید میتواند مانعی بر سر راه اقدامات شجاعانه باشد. امید، بر خلاف تصور رایج، انسانها را ناتوان میکند و باعث رویگردانی آنها از جهان واقعی پیش رویشان میشود. آنچه میتواند جهان را نجات دهد معجزهی عمل است.
هانا آرنت در سال ۱۹۶۸ میلادی رشته جستارهایی را زیر عنوان انسانها در عصر ظلمت به چاپ رساند. هر یک از این جستارها دربارهی یک فرد، کارنامهی فکری-سیاسی، فلسفه یا هنر اوست؛ نوعی چهرهنگاری خاصِ آرنتوار، این اشخاص جمعی به اعترافِ خودِ آرنت سخت ناهمگوناند و تنها یک چیز نشستن آنها را در کنار هم موجه مینماید: «دورانی که آنها زندگی خود را در آن سپری کردهاند»
هانا آرنت از خلوت خود لذت میبرد اما در عین حال باور داشت که تنهایی میتواند انسانها را مستعد پذیرش استبداد کند.