با ابراهیم گلستان

75 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره این راکیشروعکرده بودید؟ ی برخورد ‌ برخوردها در زمانه دیلن توماس را که خیلی وقت است. این را تمام هاکلبری فین ی ‌ فرنگی. ترجمه ۵۵ را آورده بودم تهران، سال ها رسیدگی بکنم که افتادم توی ‌ خواستم به این یادداشت ‌ کرده بودم. می طور متوقف ماند. یککتاب دیگر هم در پاریس ‌ برداری و همین ‌ کار فیلم چینی هم نشده است. این را ‌ نوشته بودم که چاپ نشده، حتی حروف فرنگی، آمدم پاریس، سال ۶۷ رفتم، سال ‌ خرده باهاش ور می ‌ هم یک کردمکه اصلا حالم به هم ‌ گذاریشاه بود، داشتم تماشای تلویزیون می ‌ تاج ای، توی ‌ بازی مضحکی بود. یعنی چه؟ توی چنین دوره ‌ خورد. عروسک موقع ‌ آمد طفلکی. جهانگیر تفضلی هم آن ‌ چنین روزگاری، خوشش می ی من، یا ‌ پاریس بود، سفیر ایران در یونسکو بود، دوسه شبشام آمد خانه شناختیم. با زنش از بچگی آشنا ‌ کرد به شام. همدیگر را می ‌ مرا دعوت می بودم. با هم بزرگشده بودیم. حالاهم لندن است. یکتکه از همینکتاب مربوط به بازرگان را حتی برای او خوانده بودم. بعد برگشتم تهران و فیلم هرحال، توی پاریس یک ‌ را ساختم و بعد دومرتبه آمدم انگلیس. به گنج خواستم بهمن محصص بازی ‌ خواستم فیلم بکنم. می ‌ قصه نوشتمکه می کند. حرفشرا هم زده بودیم. ایدتوضیح ‌ یاینکتابیکهگفتیددرپاریسنوشته ‌ ممکناستکمیدرباره بدهید؟ آره. یک قصه، یک رمان است. قصه را کسیکه توی دهی معلم است رود ولیکرونولوژیکیِ آن ‌ کند. قصهکرونولوژیکی پیشنمی ‌ دارد تعریفمی رود پهلوی ‌ گزد. معلم می ‌ جوری استکه تویدهی یککسیرا سگمی ‌ این

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2