با ابراهیم گلستان

77 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره رود. ‌ شود می ‌ گیرد، سوار می ‌ رود. جلوی اتومبیلی را می ‌ بیمارستان درمی دهد ‌ کند و گوینده خبر می ‌ بین راه راننده رادیوی اتومبیل را روشن می که یک آدم هاری از بیمارستان فرار کرده است. البته راننده به او مظنون کند نکند راننده به او مظنون شده باشد. در ‌ شود ولی خودش فکر می ‌ نمی رود و به هر مکافاتی هست، ‌ شود، درمی ‌ اولین فرصت، از اتومبیل پیاده می جا پیچیدهکه یک آدم هار از توی ‌ رساند. منتها، خبر همه ‌ خود را به ده می ها ‌ رود ولی زنش در دفاع از بچه ‌ ی خودش می ‌ بیمارستان دررفته. به خانه گوید: «من ‌ اشهار است. می ‌ کند شوهر ‌ گذارد وارد خانه شود. فکر می ‌ نمی هارهاام و... .» اسم این داستان هم ‌ هار نیستم. من از دست هارها دررفته است. اید. برای ‌ به آن اشارهکرده خروسی ‌ این همان داستان استکه در مقدمه ها نگه داشتید وچاپنکردید؟ ‌ را سال هارها و خروسچه اصطلاحفاضل است، درسخوانده است، ‌ خب، ببین آقاجان، یککسی به نقد نوشته، دوستمنهم خروسکند، بر همینکتاب ‌ اظهارعقیده هم می . ...خروسزند توی ‌ هست، این بچه هستکه باد می .سلمان سلمان. این بچه... حاجی استدیگر. این را نفهمیده است. نکردنشنبوده است؟ ‌ درست، ولی اینکه دلیلچاپ ریختن دردهای ‌ آدم برای خودش، برای سرگرمی خودش و برای بیرون نویسد، نه خطاب به جوان؛ جوانیکه کر است. به ‌ شخصی خودش می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2