فمینیسم و دولت

57 چهکسی میتواند زنان را نما یندگی کند؟ پیامدها را داشت و نیز توانایی برقرار کردن روابطی فراتر از آنچه مستلزم طی هر مرحله از نبرد است. به اعتقاد او اینها از عهده ی حزب پیشروی طبقه ی کارگر برمی آید که البته عمدتاً روشن فکران در آن نشسته اند. وقتی فمینیست های سوسیالیست در دهه ی ۱۹۷۰ با این فکر لنینیستی درافتادند، از جمله می گفتند که حزب مشروعیت خودآگاهی زنان را منکر می شود و اینکه برای خود مقامی خداگونه قائل است که می تواند از جانب همه حرف بزند. مسئله، تردید در اهمیت آرای سیاسی نیست؛ هر سیاستی، چه دموکراتیک باشد و چه نباشد، تا وقتی عرصه را به خشونت واگذار نکند، لاجرم محل بحث و تصمیم راجع به انواع واقسام اندیشه هاست. مسئله، به حاشیه رفتن سیاست حضور در نتیجه ی غلبه ی سیاست اندیشه محور و پیامدهای آن است. وقتی سی است نمایندگی صرفاً با اتکا به نمایندگی کردن منافع و تبیین وضعیت ها پیش می رود و حضور خود صاحبان منافع یا زیان دیدگان از وضعیت ها در عرصه ی تصمیم گیری اولویت پیدا نمی کند، چیزی که در وهله ی اول از دست می رود، «تجربه» است. به قول فیلیپس: تفکیک میان اینکه چه کسی قرار است نمایندگی شود و چه چیزی قرار است نمایندگی شود و قراردادن اولی مادون دومی، مبتنی بر فهمی است که تکیه بر اندیشه ها و منافع را بی مشکل می بیند. گویی حدومرز میدان سیاست به روشنی تعیین حدود شده و این میدان حاوی دسته هایی از ترجیحات و اندیشه ها و ملا حظات است که موجودیتی مستقل از رویه ی شکلگیری شان دارد. این تلقی در تضاد شدیدی با دغدغه ی جاری در نخستین سال های جنبش معاصر زنان است، یعنی زمانی که زنان از دشواری های یافتن صدایی از آن خود حرف می زدند و از این می گفتند که تعاریف غالب در عرصه ی سیاست همه ی بدیل ها را از میدان به در کرده و از این می گفتند که

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2