چگونه می‌توان یک کشور را دزدید؟

3۰ چگونه می توان یککشور را دزدید؟ پهلوی، روشنفکرها، ال سیاسیها و فعا ن دو ایراد اساسی به رژیم گذشته میگرفتند: یکی بی عدالتی و یکی وابستگی. آن را رژیمی وابسته میدانستند که توزیع نابرابر و فقر زیاد ر ا هم موجب شده است. ال انق بیها و مقامات حکومتِ برآمده از آن در برابر این معضل و پرسش قرار گرفتند که رژیمی با بیعدالتی زیاد و فقر گسترده با چه چیزی و چه نوع ساختاری میتواند جایگزین شود؟ آیا الگوی مطلوبی را در ذهن داشتند؟ در آن زمان الگوی قابلقبول الگوی دنیای سوسیالیست و چپ بود. درواقع، مارکسیسم، منهای بخش فلسفی آن، نظریهی عدالت قابلقبول و قابلتوجهی ارائه میداد و میگفت که چیزی به نام مالکیت خصوصی نباید وجود داشته باشد، چراکه موجب بی عدالتی است. مارکس معتقد بود ارزش در نیروی کار است، نه در سرمایه. یعنی هر ارزشی در هر محصول ی مشاهده میکنید، تبلور نیرویکار است. بنابراین، مازاد ایجادشده باید به نیرویکار تعلق بگیرد و سرمایه نباید مالکیت خصوصی داشته باشد و دولت باید ازطرف طبقه یکارگر و بهعنوان نمایندهی آن طبقه مالک سرمایه باشد. براساس این نظریه، دولت و کارگران ــ در جبری تاریخیکه براساس آن یک نظام کمونیستی برقرار خواهد شد ــ مالک تمام عوامل تولید و حتی سرمایه میشوند، اما ا و ال فع براساس ضرورت و تا رسیدن به آن روز حکومت دیکتاتوری پرولتاریا ازطرف کارگران نمایندگی دارد تا مالکیت این واحدهای صنعتی و تولیدی را بر عهده بگیرد. براین اساس، زمین و ال ماشینآ ت سرمایه هستند و مالکیت آن هم بر عهدهی دولت است و «درنتیجه، قیمت و تعیین قیمت توسط بازار بیمعناست». ازاینرو، رژیم سرمایهداری از نوع غربی نمیتواند به تمام وکمال عدالت را برقرارکند. در آن روزگار رسم زمانه چنین اقتضا میکرد و همه متأثر از این فضا بودند و انتخابی غیر از الگوبرداری از این چند روش حکومتی برای ایجاد عدالت اجتماعی وجود نداشت. حق انتخاب بین اینها بود و مبنا و پیش فرضها هم همین بود. مسعود نیلی میگوید: درکشور ما گروههای سیاسی با گرایشهای مختلف فعال بودند، اما ــ حداکثر ــ در عرص ه ی چگونگی ایجاد عدالت اجتماعی متون مورداستفادهی این الگوها (چپ و راست) را ترجمه میکردند و به عنوان آرمانها و خواستههای خود و شکل مطلوب

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2