در جستجوی جهانی بهتر

وجویجهانی بهتر ‌ درجست 186 توانست، نجاتدهد. ‌ توان خود را بهکار گرفته بود تا هر چند نفر راکه می کنم تا به شما بگویمکه من خیلی ‌ ژنرال دالر، از این فرصت استفاده می کشیِ رواندا جانسالم به در بردم. من توانستم ‌ شانسبودمکه از نسل ‌ خوش خودم را به هتل هزارتپه، یا همان هتل رواندا، جاییکه نیروهای سازمان مللمستقر بودند، برسانمو آنها منرا همراه با دخترانم به مکان امنیمنتقل توانم این را به شما بگویم. متشکرم. ‌ کردند. خوشحالمکه می دادند، تمام تلاش ‌ استر اکنوناینجا بودچونافرادیکه به دیگراناهمیتمی خود راکرده بودند تاکسانی راکه جهان رهایشانکرده بود، نجات دهند. دار بود: ‌ ی او برای آنگروه از افراد برجسته ساده اما نیش ‌ سخنان حکیمانه خواهیم تغییر ایجاد کنیم، باید فروتن باشیم و بهکسانیکه متحمل ‌ «اگر می را به علم بسپارید اما بهخویشاوندان آن بدن ‌ اند،گوشکنیم... بدن ‌ رنجشده گوشکنید.» کردم ‌ داد. با خودم فکر می ‌ الوژ در میانحضار نشسته بود و با دقتگوشمی کشی ‌ ها برای او که پدر و بسیاری از عزیزانش را در نسل ‌ که این حرف از دست داده است، چه معنایی دارد. چند سال بعد، او داستان بهترین اش ‌ دوستش، ساموئل، را برایم تعریفکرد. همان زمانکه الوژ و خانواده اشتوانستند ‌ یفنیدر کیچیکیرو راه ندادند،ساموئلوخانواده ‌ را به مدرسه ی فنی در مورامبی، در جنوب سودان، پناه بگیرند. آنها منتظر ‌ در مدرسه کس نیامد. ‌ سربازان سازمان ملل بودند تا بیایند و نجاتشان دهند؛ اما هیچ اش راکشتند. اما اکنون ساموئلیکوچک ‌ ها او و تمام خانواده ‌ اینترهاموی چیز ‌ که نسبت به همه ‌ و بازیگوش روی زانوهای من نشسته بود، درحالی داد. ‌ کنجکاوینشانمی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2