درآمدی بر صلح جاودان کانت

32 جنگ و صلح از دید کانت جنگ اگر بخشی از غایت طبیعی (مشیت الهی) است، و اگر ما هنوز به ایمکه جنگ را ناممکن و غیرضروری ‌ ای از شکوفایی اخلاقی نرسیده ‌ درجه سان یک ‌ ای برای پیشبرد غایتطبیعی، به ‌ ی وسیله ‌ منزله ‌ کنیم، آیا نباید آن را به سوی ‌ به گیرد. ‌ یتفکر کانتمسیر معکوسرا در پیشمی ‌ کل، بخواهیم؟همه ی ماست تا در کنش ‌ استکه وظیفه 4 ی اصلی تنظیمی ‌ مثابه ‌ ، بهصلح جاودان ) از اصطلاحـاتکلیـدیکانـت اسـتکـهگاهـی از آن بـه Regulative Principle «اصـل تنظیمـی» ( 4 هـای ‌ کنـد. اصل ‌ ی تنظیمـی» یـا «مفهـوم تنظیـم» یـاد می ‌ «کاربـرد تنظیمـی» یـک اصـل، وگاه «ایـده ی مـا ب ـهکمـال ممکـن شـناخت یـک اب ـژه ‌ تنظیمـی «اصـول راهنمـای اندیشـه هسـتند کـه از علاقـه ای هســتند کــه ‌ ی شــیوه ‌ کننــده ‌ ) تعیین Constitutive Principle گیــرد. اصــول تقویمــی ( ‌ نشــئت می گی ـرد.» تمای ـز می ـان اصـل تنظیمـی ‌ ی طبیعـت سرچشـمه می ‌ چیزهـا بای ـد باشـند و از بین ـش درب ـاره ی عقــل و ‌ شــود تــا تفــاوت میــان قــوه ‌ طــرح می نقــد عقــل محــض و اصــل تقویمــی نخســت در بخـش ی ـا ‌ ه ـای خـود ـــ قوام ‌ هم ـراه مفاهی ـم محـض و مقوله ‌ ی فه ـم را نشـان ده ـد. فه ـم ـــ به ‌ ق ـوه هــا بایــد بــا مفاهیــم و اصــول فهــم انطبــاق داشــته ‌ ی تجربه ‌ ی امــکان تجربــه اســت. همــه ‌ ســازنده باشـند، مفاهیـم و مقولاتـیکـه ضرورتـاً در تجربـه تحقـق پیـدا کـرده اسـت؛ تجربـه ضرورتـاً حـاوی ی عقـل، در ارتبـاط بـا تجربـه، تنهـا تنظیمـی ‌ گوهرهـا، پیوندهـای علّـی، و ماننـد آن اسـت. امـا قـوه کنـد، مفاهیـم مخصـوص آن ـــ ‌ ناپذیـری در تجربـه بـازی می ‌ اسـت. گرچـه عقـل نیـز نقـش اجتناب ی تمامیتــی ‌ مثابــه ‌ ی جهــان به ‌ ی خــدا، یــا ایــده ‌ شــوند، ماننــد ایــده ‌ هــای عقــل» نامیــده می ‌ کــه «ایده هـای عق ـل، کارکـرد ‌ توان ـد ب ـه هی ـچ روی در تجرب ـه تحق ـق یاب ـد. در عی ـن حـال، ایده ‌ کام ـل ـــ نمی توان ـد داده شـود: «در ‌ های ـی دارن ـد ک ـه در تجرب ـه می ‌ خـود را در راهنمای ـی تحقی ـق تجرب ـی ب ـه ابژه ای مطل ـق داده شـود، یـا اینکـه ‌ اینجـا فـرق بزرگـی اسـت می ـان اینکـه چی ـزی ب ـه عقـل چون ـان اب ـژه هـای مـن آن خواهـد بـودکـه ابـژه را تعییـن ‌ فقـط چونـان ابـژه در ایـده. در مـورد نخسـتکار مفهوم ی فرضـی ‌ کننـد. در مـورد دوم ایـن فقـط یـک شـاکله اسـتکـه مسـتقیماً هیـچ ابـژه و حتـی هیـچ ابـژه هـای دیگـر را بـه میانجـی رابطـه ‌ خـورد کـه ابژه ‌ شـود. بلکـه فقـط بـه ایـنکار می ‌ مطابـق آن داده نمی بــا ایــده، در وحــدت سیســتمیک آنهــا متصــور دارد؛ یعنــی در نتیجــه آنهــا را غیرمســتقیم متصــور کوشـد کـه تضـاد میـان عقـل ‌ ). کانـت بـا ایـن تمایـز می A670/B698 ،نقـد عقـل محـضدارد» ( ‌ مـی کنــد از میــان ببــرد. ‌ هــا جلــوه می ‌ نومی ‌ طــورکــه در آنتی ‌ بــا خــود را همان )یـی اسـت Maxim ی سـوبژکتیو یـا اصـل راهنمـا ( ‌ معنـای قاعـده ‌ عبـارت دیگـر، «اصـل تنظیمـی» به ‌ به کنــد تــا بــا توجــه بــه طبیعــت قــوای شــناختی مــا، بــه ‌ هــا را تجویــز می ‌ کــه راه ضــروری درک ابژه بهتریـن صـورت شـناخت مـا را متحـد کنـد و بسـط دهـد. اصـل تنظیمـی، در برابـر اصـل تقویمـی، از انداز انسـانی» اعتب ـار دارد. ‌ هـای سـوبژکتیو مـا یـا «چشـم ‌ جـای تأمـلِ صـرفِ توانایی ‌ هـا به ‌ خـود ابژه هـای اسـتعلایی روح، جهـان- ‌ هـای عقـل محـض، از جمل ـه ایده ‌ مث ـً اصـول دینامی ـک فهـم، ایده ی آزادی و جهانـی معقـول، همـه از اصـول ‌ کلیـت، و خـدا و نیـز وحـدت سیسـتمیک طبیعـت و ایـده

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2