نجف دریابندری

۱۴۴ نجف دریابندری حدود بیست سال بعد، زمانیکه نجف دیگر در میان ما نبود و الوند بهاری پیشنهاد نوشتن و جمع وجورکردن این کتاب را داد، ذهن من بهشکل سماجت آمیزی یاد آن خانم افتاد. به خود گفتم آن خانم با رابطهی صمیمانهای ال که با نجف داشت احتما خیلی بیشتر از ما دربارهی او می داند و الزم استکه او را پیداکنم و پای صحبتش بنشینم. اما هیچ نشانی از او نداشتم. حتی اسمش را از یاد برده بودم. بهاین جهت، برای پیداکردن او با یکی دو تن از دوستان تماس گرفتم و سرنخهای ی به دست آوردم و سرانجام پیدایشکردم. تا اینجای داستان مهم نیست؛ مهم این استکه وقتی او را پیداکردم و پای صحبتش نشستم، معلوم شد تصور من دربارهی اینکه آن خانم بیش از ما دربارهی نجف می داند درست بوده است. در شرایطکرونایی نمی شد به خانهی هم رفت یا حتی بهکافهای که رودررو به گپ و گفت بنشینیم. ناگزیر به گفت وگو ی تلفنی رضایت دادیم. وقتی وارد صحبت شدیم، دریافتم مصاحب من شخص نام آشنای رنج کشیدهای استکه در جامعهی طوفانزدهی بعد از انقالب در پی یافتن پاسخ به چراییهای وقایع رخ داده دست به تالش مرگ و زندگی زده و سرانجام در آثار نجف دریابندری پاسخ را یافته است. شرحش خواهد آمد. من برای اینکه صحبتمان دربگیرد، پیش از آنکه از چگونگی آشنایی اش با نجف دریابندری بپرسم، ابتدا نظرش را درباره ی شخص دریابندری پرسیدم. گفت : « نجف در ی ابندری یک فرد نبود، یک دوران بود. می شود گفت چکیدهی یک قرن تالش فکری جامعهی ما بود. تفاوت بارزش با دیگران این بود که در ایام جوانی، برای او، مانند خیلیها ، شکست بزرگی پیش آمد، اما این شکست او را نشکست . دنبال راه تازهای گشت و با نبوغ عجیبی توانست خودش را از یک روشنفکر جهان سومی به جهان بزرگ تری بکشاند. روشنفکر متعهد پایداری بود، بسیار باهوش و بی نهایت عاشق جامعهای که در آن زندگی میکرد، عاشق مردم، عاشق انسان، یک اومانیست بهتماممعنا. قوت این انگیزه سبب شد در سخت ترین شرایط خصوصی و اجتماعی قلمش را زمین نگذارد. هرکس بود با یکی از آن تکانها ی شدید فرومیریخت؛ درحالی که در مجموعهی کارهای

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2