نجف دریابندری

گفت وگو دربارهی زندگی اندر باب این گفت وگو داستان این گفتوگو و پدیدآمدن زندگینامهی نجف دریابندری به قلم من از این قرار است که در پایان تابستان ،۱۳۸۱ و قتی نجف دریابندری از بیمارستان مرخص شد، من و صفدر تقیزاده، بهعنوان ًدوستان او، تقریبا هر روز به مالقات او میرفتیم. سعی ما این بودکه باگپ وگفت او را سرگرمکنیم تا بیماری خود را فراموش کند و به حال عادی بازگردد. آقای دریابندری به علت سکتهی مغزی بستری شده بود و پس از مرخص شدن از بیمارستان به نظر نمی رسید احوال خوشی داشته باشد. در واقع، ما به وظیفهی دوستانهی خود عمل میکردیم. برایآنکه او را به گفتار آوریم، الزم بود مباحثی را با او در میان بگذاریم که او را به سخن گفتن برانگیزد و ذهنش را بهکار بیندازد. برای اینکار هیچ مبحثی شیرینتر و جذابتر از داستان زندگی او نبود و این موضوع برای من، که همواره در پی نوشتن زندگینامهی شخصیت ه ا ی بزرگ بودهام، فرصتی کمیاب به حساب میآمد. از آن زمان، گپ وگفت ه ا ی روزانهی ما شروع شد. من و تقیزاده می پرسیدیم و آقای دریابندری پاسخ میداد. البته الزم است تأکید کنم که تقیزاده از ایام جوانی و از دوران زندگی در آبادان با دریابندری یار و همراه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2