نجف دریابندری

۱6۴ نجف دریابندری نمی شناسدش. سر در گوش زهرایی برد و گویا گفت این کیست که چنین بلبل زبانی میکند. زهرایی ًهم چیزهایی به او گفتکه طبعا من نشنیدم و حدس زدمکهگفته است روزنامهنگار فضولی بیش نیست. انور حق داشت تعجبکند، چون او بیش از هرکس همایون صنعتی را می شناخت و با او کار و زندگیکرده بود و در تمام دورهها یکار و زندگی نیز چشمش به من نیفتاده بود و نمیدانست که من هم با همایون روابطی داشتهام. در میان دوستان جمعهها صفدر تقیزاده جای خاصی دارد، چون هم از دورهی زندگی در آبادان با نجف رفاقت داشت و هم خود مترجم زبردستی بود. صفدر در این محفل گاه چیزهای بامزهای تعریف می کرد و لطیفههای شیرین میگفت. او، برخالف امروز که مانند نجف ساکت و صامت شده و به سختی گذشتهها و گذشتگان را به یاد می آورد، در آن زمانها زبان و بیان شیرینی داشت و هرچیزی را چنان خوب تعریف می کردکه ما هربار از او می خواستیم دوباره تعریفکند. زهرایی نیز در یک دورهکمکها ی بزرگی به نجف میکرد. حقاکه رفاقت را در حق نجف تمامکرد. این زمانی بودکهکار نوشتن کتاب مستطاب آشپزی به پایان رسیده بود و زهرایی طبق معمول مشغول آراستنکتاب بودکه با رویهی او از نوشتن کتاب بیشتر طول میکشید. نجف دیگر غربالش را آویخته بود. یکی دو بار سکتهی مغزیکرده بود وکاری ازش نمیآمد. زهرایی در طول روزهای هفته خودش بهدنبال نجف می آمد و او را به دفترش میبرد. می خواست به این بهانه نجف را وادار کند برود بنشیند و کار ویرایش داستانهای همینگوی را به پایان ببرد. نجف به دفتر زهرایی می رفت، ولی کاری نمیکرد؛ الاقل یکی دو بار که من به دیدارش رفتم، مشغول خواندن روزنامه بود. دکتر موحد هم به من می گفتکه نجف تمام شده و دیگر کاری از او ساخته نیست. بههرحال، آن چند ماه برای نجف حاصلی نداشت و نتوانست هشتاد داستانکوتاهی راکه از همینگوی ترجمهکرده بود ویرایشکند. آنکتاب همچنان چاپ نشده مانده است. دورهی حاصل دادن این درخت پرثمر به پایان آمده بود. اما این کار زهرایی به لحاظ عاطفی بسیار به مدد نجف آمد. او به این ترتیب احساس فایدهمندی می کرد و این برای روحیهاش خوب بود. میدانمکه جمع آوری مقدمهها ی نجف دریابندری نیز در همین دوره اتفاق افتاد، ولی یادم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2