نجف دریابندری

۴۴ نجف دریابندری مشغول بودم. کاری هم کردم. ولی در خود زندان هم حساب من از حساب د ی گران جدا بود. ی عنی من مشغول کار خودم، ترجمه و اینجور چیزها، بودم. ید ای ال فرضکن البته رفقای من مث ن عباس گرمان تودهای بدی بود؛ ی عنی از آن نوعکه نمیبای ستی باشد. خاچاطوریانی؟ آره، از آنها بود، ولی شخصا آدم خی لی خوبی است. من به همین دلی ل باهاش رف ی ق شدم و هنوز همکه هست رفیقم. ولی با بسی اری از تودهایها اص یق ال رف نشدم . نتوانستم بشوم. بنابراین، در واقع رفاقت من، بنای ال ش بد چیز دیگری بوده ، ی عنی چیزی غی ر از حزب و اینجور چیزها. بار پیشکه صحبت میکردیم، گفتید که به شرکت نفت و ادارهی انتشاراتش رفتید کهگویا نوشتن شما هم از آنجا شروع میشود. چطور شد به جای اینکه اهل فرقه بشوید، اهل قلم شدید؟ من وقتی به انتشارات شرکت نفت رفتم، روزنامهای هم در آبادان درمیآمد به اسم خلق خوزستان که مال حزب توده بود. در تهران چاپ میشد، اما در آبادان توزیع میشد. صاحب امتیازش شخصی بود به اسم مهندس ... . روزنامهی هفتگی بود. من شروعکردم برای آن نوشتن و چند مقاله هم نوشتم. دوسه هفته که نوشتم، اینها متوجه شدند یککسی هست که می تواند بنویسد. در واقع، خود من هم متوجه این مسئله شدم. سال ۱۳۳۰ بود . سر سال روزنامهکه شد، من مقالهی مفصلی نوشتمکه در سرمقالهی روزنامه چاپ شد. به اسم خودتان می نوشتید؟ نه، هیچ اسمی در روزنامه نبود. دوسه مقاله برای این روزنامه نوشتم، که دیدم در روزنامهی به سوی آینده ی تهران درآمد. این جوری من شناخته شدم. دیده بودند که خوب می نویسم و مقاله را در تهران چاپ کرده بودند، ولی خود من اوقاتم تلخ شد، چون من برای آن روزنامه نوشته بودم و با تهران ارتباطی نداشتم. منتها بعد متوجه شدمکه اینها با هم یکی هستند. در کنار آن، اخبار سینمایی و این جور چیزها را هم در خبرهای روز شرکت نفت مینوشتم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2