نجف دریابندری

۴۳ گفت وگو درباره ی زندگی همینگوی بود. آقای بهآذی ن برای ما نامه نوشتکه دوستان عزیز، دنبال اینجور ادب ی ات نروید؛ این ادبی ات مردمی نیست. ما خی لی پکر شدیم. بههرحال، آن داستان را چاپ نکرد. من هم البته اهمیتی نمیدادم. هرچند ای ن مال سالهای ۱۳۳6-۱۳۳5 بود ، اما مقصودم ای ن استکه ما در حزب توده دو تا تفکر جدا از هم داشتی مکه در خود من هم فی الواقع وجود داشت؛ ازیکطرف داستانهای همینگوی و فاکنر ترجمه می کردم و ازطرفدیگر مقالههای آن چنانی در روزنامهها ی حزبی مینوشتم. ولی ب ای د گفتکه آن تفکر تودهای خی لی برای من سطحی بود. درست فرض کنید از ای نجای کلهی من [ ال دستش را با ی پیشانی میگذارد] پایینتر نمیآمد. ما مثالً همینگوی و فاکنر و راسل میخواندیم و ترجمه میکردیم، درحالیکه تودهایها ی واقعی یا گروه کثیرشان این چیًزها را اص نمی ال فهمیدند و نمی شناختند. آنهایی همکه میشناختند، مثل هم ی ن آقای بهآذین، قبول نمی کردند . ولی من آنوقتها متوجه ای ن داستان نشدم که چرا اینها قبول نمیکنند. بعدها متوجه شدم، وقتی که همهچی ز گذشته بود. خب، ای ن داستان مفصلی است. من خودم هم دچار آن احوال در زمینهی سیاست بودم؛ یعنی اینکه یک مقداری تفکر تودهای داشتم، ولی تا اینجا [ دست خود را مثل بار پی ال ش بر با ی پیشانی میگذارد]، نه پایینتر. به نظر من، حزب توده تا آنجاکه مربوط به فرهنگ و دانش و این چی زها بود مثبت بود، البته این چیزهایش خ ی لی محدود بود، ولی بههرحال، هرچه که بود مثبت بود. گفتمکه، من تودهای قبل از انشعاب بودم؛ گرچه بعد از انشعاب به حزب پیوستم، اما در واقع، تودهای قبل از انشعاب بودم. ی الً ماه بعد از انشعاب، حزب توده اص تش عوض شد. یکجور دی گر شد. خوب ی هی ال مجل ادم است که مث زمان ی ا مجلهی مردم که در می آمد فرضکنی د که مطالبی از چوبک داشت، از گلستان داشت، اینهاکه مشوق ما بودند، ولی بعد از انشعاب مدتی تعطی ل بود و بعد که دوباره راه افتاد، ما دیدیم این آن نیست. ای ن حزب آن حزبیکه ما میخواستیم نیست. البته من بعدها بود که متوجه شدم داستان این شکلی است. بههرحال، در این قضایا، به قول معروف، خی لی بد آوردیم؛ ی عنی زندانش را رفتی م و گرفتاریهایش را کشیدیم. ولی به هرصورت، برای من خود زندانش هم البته تجربهای بود.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2