نجف دریابندری

6۸ نجف دریابندری ابراهیم یونسی را در زندان ندیده بودید؟ نه ، من یونسی را آنجا ندیدم. افسران را جدا نگه می داشتند، مگر در شش ماه آخر. آن ه ا را در زندان شمارهی ۴ که زمان رزم آرا ساخته شده بود نگه می داشتند. زندان عجیبی بود، برای اینکه این راکسی درست کرده بودکه در ایران زندان نرفته بود. حجره ه ا ی کوچک با در آهنی و هر حجره برای یک نفر. زندان مزخرفی بود. قسمتی داشتکه وقتی ما به آنجا رفتیم، باقیماندهی افسران آنجا بودند. بههرحال، من یونسی و علی محمد افغانی راکه او هم افسر بود در زندان ندیدم. آنهاییکه من دیدم پنجاه شصت نفری می شدند که شخص مشهوری در میان آنان نبود. من با این استاد مرندی آنجا آشنا شدم. البته وقتی ما به زندان رفتیم، مرندی آمده بود ال آبادان و آنجاکار تشکی تی میکرد، اما من او را ندیده بودم. در دورهی شما شخصیتها ی حزبی مثل دکتر یزدی نبودند؟ یزدی را من در زندان ارتش دیدم. پس از اینکه یک سال در زندان آبادان بودیم، ما را به تهران آوردند و به لشکر ۲ زرهی بردند که محل آن همین چهارراه قصر در جاده ی قدیم شمیران بود. فرمانده لشکر هم تیمسار بختیار بود. در واقع، این زندان یک خوابگاه نظامی بود. یک اتاق بزرگ داشت که یک بخاری وسطش گذاشته بودند و زندانیها در آن حبس می کشیدند. چهارپنج ماهی آنجا بودم. دادگاه ثانی ما در آنجا تشکیل شد. زندان زرهی از این نظر جالب بود که هرکس راکه تازه میگرفتند می آوردند آنجا. بنابراین، هر روز آنجا یک خبری بود. ما آنجا شاهد خیلی چیزها بودیم، ازجمله اعدام مسلمانها، نواب صفوی و دیگران. بعد از آنجا ما را به زندان قصر بردند که جایگلو گشادی بود. جایی بودکه محاکمهی زندانی تمام شده بود و حاال باید حبس خود را میکشید. این زندان برای من ازاین جهت جالب بود که از یازده نفری که در آبادان بودیم شش نفر را آوردند آنج ا. پنج نفر دیگر راکه به زندانها یکمتری محکوم شده بودند به خرمآباد بردند. داستاننویس ی و ترجمه باری، موضوع دی گریکه می خواستم از شما بپرسم داستاننویسی است. شما آن موقع که ترجمه را شروع کرده بودید، ای نجا و آنجا خواندهام و دیدهام که

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2