نجف دریابندری

6۹ گفت وگو درباره ی زندگی داستان هم مینوشتید. ولی بعد دی گر داستاننوی سی را کنار گذاشتید. یعنی حاال اگر بخواهی م کارهای شما را تقسیمبندی بکنیم، داستاننوی سی در آن جایی ندارد. چه شد که داستاننویسی را بهکلی کنار گذاشتید؟ والله من جواب روشنی برای این قضیه ندارم. یک چیزهایی می توانم بگویمکه ش ای د قدری مضحک به نظر بیاید. فکر کردمکه من هر داستانیکه بنوی سم حاال فوقش مثل داستانها ی چوبک ی ا گلستان خواهد شد. حس کردم من چیز جد ی دی به داستاننوی سی اضافه نخواهمکرد، پس نوشتن ندارد. اما به ی ک معنی من داستاننویسی را هیچوقت کنار نگذاشتم. همی شه تو کلهام اینطوری بودهکه ی حاال خب ، ک روزی به داستاننویسی هم میرسیم. البته نرسیدیم. وقتش را پ ی دا نکردم. بعد انواعکارها پی ش آمد و گرفتاریهایی درست شد. تقیزاده: ای نکه نجف از چوبک و گلستان میگوی د مرا به ی اد موضوعی می اندازدکه بهگمانم آل احمد مطرحکرده است. او درمورد نوی سندگان جوان گفته بود که بهتر است کارهای نوی سندگان بزرگ را نخوانند. چون اگر بخوانند، وحشت بهشان دست میدهد. شاید هم یکی از موجباتی که باعث شد در داستاننوی سی احت ی اط کنم خواندن کارهای فاکنر و همی نگوی بود. من د ی ال دم به پای اینها نمیرسم. مث داستانهایی آن موقع نوشتمکه یکیدو تای ش چاپ شده. ی ک داستانی نوشتمکه خیلی زمینهی فاکنری داشت، ولی دیدم که هرچه من بنو ی سم به پای اینها نمیرسد. آن داستان در روزنامهی خلق خوزستان درآمد کهگمان نمی کنم کسی داشته باشد، ولی اگر پی دا بشود، خی لی جالب است. چند تا مقاله هم در همان خلق خوزستان دارمکه به نظرم جالب است. ترجمه را همکه از داستان شروعکردید؟ با ترجمهی داستانها ی فاکنر شروع کردم. آنوقتها که آبادان بودم دوسه تا داستان از فاکنر ترجمهکردمکه بعد از بیستوپنج شش سال دوسه تای دیگر هم ترجمه کردم که توی ی کگل سرخ برای امیلی درآمد. ولی آنهای ی که در آبادان ترجمهکردم مال وقتی بودکه هنوز انگلی ال سی را آنطورکه باید نمیدانستم و ا ن اگر نگاهکنید، یک عیبهای ی در آنها هست.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2