نجف دریابندری

۸۲ نجف دریابندری پسرعموی پزشکنیاست. به او گفتم که پزشکنیا رفی ق من بود. اینها رشتی هستند؛ ی عنی خانوادهشان رشتی است. خودشان یکیدو نسل پیش آمدهاند تهران . خ ، الصه عرضکنمکه بعدا پی ش پزشکنیا هم قدری تمرین میکردم. ی ال عنی نزد او ک س نقاشی میرفتید؟ نه، هیچوقت . بغل الس نرفتم ک دستش می نشستم نقاشی میکردم. حرف میزدیم. تقی زاده : شما هم با پزشکنیاکار میکردید، هم با برادرش رفیق بودید. برادرش رفی ق ما بود. ًخودش هم بعدا که من به ادارهی انتشارات شرکت نفت منتقل شدم آنجا بود و با من رفی ق شد. ًدر تهران هم بعدا من به خانهاش میرفتم. خی لی بهش سر میزدم. دوسه سال آخر عمر هم وضعش خیلی دردناک شد. زنش ازش جدا شد رفت. بچههای ش مانده بودند. بچههایش هم کوچک بودند. تری ال کوچک مث نشان ده دوازده ساله بود، بزرگترینشان هفدههجدهساله، شاید هم کمتر. در خانهشان هم وضع عجیبی بود. بچه بودند د ی گر! خودش هم دی وانه شده بود. خ ، الصه وضع خ ی لی دردناکی بود. بعد هم ی ک روز خانمش به دکتر مرندی تلفن کرد که هوشنگ مرده است. چون به مؤسسه هم میآمد. آن اواخر مقداری نقاشی ازش میگرفتیم و میفروختیم، برایاینکه ی ک پولی برایش فراهم کنیم. نقاشیها را میگرفتم، می فروختم به اینوآن، مثال به همای ون صنعتیزاده. البته چیزی نمیشد، ولی بههرحال. گاهی هم بازی درمیآورد. مث قیمتهای عجیبوغریب ال میگفت، چون واقعا دی وانه شده بود. باالخره ی ک بار آمد مؤسسه ًو گفت که اص نمی ال خواهم بفروشم. چند تا نقاشی که پی ش مرندی بود جمع کردیم، بهش دادیم. اینها را برداشت رفت. چهارپنج روز بعدش بودکه تلفن زدند، گفتند مرده. وقتی پزشکنیا مرد، من دیدمکه هیچیک از کارهای او را ندارم. از ای ن بابت خیلی متأسف شدم و چند سال بعدش با زهرایی رفتم خانهی دخترش و مقداری از کارهای ش را خریدم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2