نجف دریابندری

۹7 گفت وگو درباره ی ادبیات اگر به دستکس دیگری پیاده شودکه در مجلس حضور نداشته، بسیاری چیزها از دست می رود یا بسیاری مطالبکه در ضمن گفتوگو به صورت حاشیهای مطرح می شود وارد متن میشود. بههرحال ، متن را پیاده کردم، تنظیم کردم و دوباره پیش آقای دریابندری رفتم تا متن را ببیند و به من برگرداند. این بار دیگر تنها رفته بودم، چون حضور همکاران ضرورتی نداشت. وقتی مصاحبه را، که قدری هم مفصل شده بود، دست آقای دریابندری دادم، برداشت و نگاهی به آنکرد و چند صفحهای را خواند و هنوز خواندن متن به نیمه نرسیده بودکه به منگفت اگر اشکالی ندارد، این متن دوسه روز پیش من بماند، بعد بیای ید بگیرید. گفتم هیچ اشکالی ندارد. چون رسم ما این است که متن مصاحبه را به شخص مصاحبهشونده نشان بدهیم و نظر نهای ی او را بگیریم. دوسه روزگذشت و آقای دریابندری تلفنکردکه متن حاضر است. من بار دیگر به منزل ایشان رفتمکه غیر از منزلی بودکه در بیست وچند سال آخر زندگی منزل ایشان بود، ولی درست در جوار آن قرار داشت و به نظر من خانهی خیلی بهتری هم بود. رفتم و نشستیم و قدری گپ وگفت کردیم و سرانجام آقای دریابندری بلند شد و رفت یک دسته کاغذ کاهی، از آن نوع که در چاپخانهها برای یادداشت آماده می کردند، به قطع رقعی دست من داد. این کاغذها غیر از کاغذه ای ی بود که من به دست ایشان سپرده بودم. برداشتم، نگاه کردم، دیدم مصاحبه را از اول تا آخر به قلم خودش با یک خودکار آبی نوشته است. راستش به من برخورد. ال خود من مث در کار خودم وارد بودم و تصورم این بودکهکارم را بلدم و نثر بدی هم ندارم و در نوشتهی من حداکثر می توان اصالحاتی به عمل آورد ؛ دوبارهنویس ی آن معنی ندارد،کار عبثی است. وانگهی مصاحبه باید به قلم مصاحبهکننده باشد، نه به قلم مصاحبه شونده . این بدعتی بودکه مورد پسند من نبود و نیست. با دل خوری آن دسته کاغذ را در کیفمگذاشتم و از آقای دریابندری خداحافظیکردم. ال در راه مجله با خودم فکر کردم حا که اینطور شده، از خیر این مصاحبه می ال گذرم و اص آن را چاپ نخواهمکرد. باوجوداین، وقتی به مجله رسیدم ، فکر کردم بهتر است نگاهی به آن بیندازم، ببینم آقای دریابندری چهکرده که من نمیتوانستهام بکنم و چه ب ی ال ی سر متن من درآورده است.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2