زنان فراموش‌شده

راوی زندانی است ۱0۱ بودنش در پشت همان دیوارها و مجاورت همان راهروهای غبارآلود، جریان داشت. زندان ساعت بیدارباش نداشت، اما از ساعت هشت صبح آن قدر جیغ و داد زندانیان و صدای بلندگوی زندان زیاد بود که خوابیدن محال میشد. صبح با آب ِ جوش شروع میشد. هر روز یک نفر کتری بزرگ اتاق را میبرد آشپزخانه پر از آب جوش میکرد ال و ف سکهای یک نفرهای را که کنار تختها ردیف شده بودند، پر میکرد تا جیرهی چای روزانه باشد. فالسک ها که پر میشد، زنها یکی یک ورق روزنامه پهن میکردند جلوی تخت شان، شیشهی پنیر و قند و نایلون نان شان را از زیر تخت بیرون میکشیدند، یک چای کیسهای توی ال ف سکشان میانداختند و مینشستند به صبحانه خوردن. بعد از صبحانه، تلفن ها شروع میشد که مهمترین دلیل زندگیشان بود. هر بند دو تا گوشی تلفن کارتی داشت و از ساعت هشت صبح تا ۱0 شب تلفن بین زندانیهای بند تقسیم میشد . بسته به اینکه چند نفر در بند باشند هر کسی ب ی ن ۱0 دقیقه تا نیم ساعت در روز وقت تلفن داشتکه آن را در سه نوبت در طول روز استفاده میکرد . اگر بند خلوت بود، هربار ۱0 دق ی قه و اگر شلوغ بود، هربار سه و نیم دقیقه. نصف داستان ها و جنگهای بند، سر همین وقت تلفن بود. کسانی که کارگری بند را میکردند یا شب ها به جای زندانبانها کشیک میدادند و نورچشمیها و قلدرهای زندان، هم وقت تلفن بیشتری داشتند و هم هر سه نوبت را غروبها یکجا میگرفتند . هرکسی هم که کسی را برای تلفن کردن نداشت، یا پول خریدن کارت تلفن نداشت، میتوانست وقت تلفنش را بفروشد: هر 20 دقیقه، یک کارت تلفن 2000 تومانی، یا دوتاکنسرو تن ماهی ی ا چند نخ سیگار. تلفن برایشان فقط وسیلهی خبرگیری از وکیل و خانواده نبود. تلفن یکی از پررنگترین انگیزههایشان برای بلند شدن از خواب وکندن از رختخواب بود و آنها را به زندگی وصل میکرد . به زندگیکه بین دیوارهای اوین محبوس نشده بود و پشت آن دیوارهای بلند، آن بیرون، جریان داشت. آدمهای بیرون اما خیلی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2