زنان فراموش‌شده

۱02 زنان فراموششده وقت ها حوصلهی این زن ها را نداشتند. کم نبودند خانوادههایی که زندانیشان را رها کرده بودند، جواب تلفنهای مکررشان را نمیدادند و توان بهدوش کش ی دن غم و غصههایشان را نداشتند. زندانیها اما، اگر تلفن نمیزدند، نمیدانستند چطور روزشان را شبکنند. اول صبح به سراغ برگهی زمانبندی تلفن میرفتند . ساعتی که نوبتشان بود را حفظ میکردند . سه نوبت در روز برای تلفن آماده میشدند و هربار از یکساعت قبل از اتاق بیرون میآمدند و صف میکشیدند. پول شان را جمع میکردند که زمان بیشتری برای تلفن کردن بخرند. سر نوبت تلفن شان دعوا میکردند، معامله میکردند، به هم لطف میکردند ... و اگر تلفن نبود، زندگیشان از همهی اینها خالی میشد. برای وقتگذرانی به غیر از تلفن، «مجتمع فرهنگی زندان» هم بود که ال ک سهای خیاطی،گلسازی، عروسکسازی، قالیبافی، معرق و قرآن داشت و ی ک کتابخانهی کوچک که فقط تا ۱2 ظهر باز بود. کتابخانه البته مدام به بهانههای مختلف تعطیل بود و پر از کتابهای مذهبی و تکو توککتابهایی که به درد یک زندانی بیحوصله بخورد. به غیر از اینها یک اتاق برای ورزش، با دو میز پینگ پونگ و چندتا وسیلهی بدنسازی ال هم بود.ک سهای مجتمع فرهنگ ی و آن چند تا وسیلهی ورزشی اما خیلی مشتری نداشتند و بیشتر زندانیها ی ا کنج تختشان خزیده بودند و یا بیهدف، آوارهی راهروها بودند. ناامیدی و بیهدفی آن قدر پررنگ بودکه جایی برای ی ادگرفتن یک هنر جدید نمیگذاشت . در کل زندان با جمعیتی چند صد نفره، بیشتر از 40 نفر به این ال ک سها نمیرفتند. معتاده ا و منکراتیها که حال و حوصلهی این حرف ها را نداشتند و در دنیای خودشان بودند. شبها تا دیروقت مشغول مواد کشیدن و روزها تا نزدیکی عصر خمار و خواب آلوده در کنج تخت شان بودند. زندانیهای مالی هم هر روز در انتظار آزادی و پیدا کردن راهی برای راضی کردن شاکیها بودند و کسر شأن خودشان میدانستند که با بقیهی زندانیها سر یک ال ک س بنشینند. ال بیشتر مشتری اینک س ها، سرقتیها و قتلیهایی بودند که دیگر امیدی به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2