زنان فراموش‌شده

۱26 زنان فراموششده همسایهها و فامیل ها چون از اخالق و رفتارش با خبر بودند، در اواخر قطع رابطه نموده و با قطع رابطه آن ها ضربه محکمی به ما خورد. در حال حاضر که ما در زندان به سرمی بریم نه این که بگویم ۱00 درصد آن ها مقصرند ولی خب آنان هم در این مصیبت سهیم هستند. االن که در زندان هستیم هیچ فرقی با خانه مان ندارد. آن جا هم یک نوع زندان توأم با فحاشی و دعوا [بود] و در زندان هم دعوا و فحاشی است. روزی نبودکه ما به مدرسه برویم و نگرانی به چهره نداشته باشیم. روزهایی بودکه خجالت می کشیدیم به مدرسه برویم چراکه سر و صورت مان زخمی و سیاه بود و از دوستان و مدیر و معاون مدرسهگرفته، همه پرس و جو میکردند و وقتی مطلع می شدند، واقعا متاثر و متاسف می شدند. چندین بار به ما پیشنهاد دادند که شکایتی بکنیم ولی به دلیل نداری و بی کسی و بی پشتیبانی، بالتکلیف بودیم. ولی ناگفته نماند کهگفته های دیگران در ما اثر کرد و سه بار درکالنتری محل شکایت کردیم ولی موثر واقع نشد و بدتر هم شد و نتیجه ی آخر این که تصمیم به سر ب ه نیستکردن او گرفتیم و سرانجام مان این شد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2