زنی آرایش روزگار

150 های تن ‌ ّتوسنی طلعتمبینناگهطالع ازحجابعز ایعزیز من نطق لن ترانیرا ‌ مشنو توانگفتشعر زنانه با نحو دیگریکه به زبان ‌ در برابر نحوکلاممذکر، می روستکه ‌ تعبیریدیگر،صدایدیگری است. ازاین ‌ دهد،صداییدیگر یا به ‌ می ادبیات ایران تا پیش از مدرنیسم ایرانی (شعر فروغ)، ‌ باید گفتکه در تاریخ روییم: شعر زنانشاعر... . ‌ تکباصداهایزنانشاعر روبه ‌ ما اینجا و آنجا تک تعریفیجامع ‌ ها در قالبمفهوم «شعر زنانه» به ‌ اما مشکل بتوان برای اینصدا ی آنچهکلام مذکر او ‌ و کامل رسید. شدتو شور طاهره برای بیان آشکار همه اش، اینصدا ‌ داشت، وقوف تاریخی او، حساسیت زنانه ‌ را از گفتنِ آن باز می توانگفتکه شعر او ‌ جرئت می ‌ را در شعرشرساتر از پیشینیانشساخته و به ی تنانگی زنانه در سخن، ‌ صدایی متفاوت است. این صدا را همچون ادامه ها داشت. مثلاً آنجاکه رابعه از مشکل خود، از دلی ‌ ای به درازای قرن ‌ پیشینه گوید: ‌ بندتن،چنینمی ‌ تخته کاشکتنم بازیافتیخبردل کاشکدلم بازیافتیخبر تن شوربختیطاهره همچون یکزن، نه از شقاقدل و تن،که در شقاقی تاریخی ای عارفانه و در روح، ‌ میان «تن» و «روح» ریشه داشت. حتی عشق نه تجربه ی تن او را از خود آکنده بود: ‌ که همه راهرووادیسوداستم ازهمه بگذشته تو راخواستم پر شده از عشق تو اعضایمن

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2