بیل گیتس میگوید فقر در حال کاهش است. آیا حق با اوست؟
Quartz
اوایل امسال، وقتی رهبران جهان و نخبگان دنیای تجارت در «مجمع اقتصاد جهانی» در داووس گرد هم آمده بودند، بیل گیتس اطلاعنگاشتی را به ۴۶ میلیون دنبالکنندهاش توئیت کرد که نشان میداد اوضاع جهان بهتر و بهتر شده است. او نوشت، «این یکی از اطلاعنگاشتهای محبوبم است. خیلیها بهبود زندگی در دو قرن گذشته را دستکم میگیرند.»
مکس روزِر و همکارانش در وبسایت «دنیای ما به روایت دادهها» ۶ نمودار تهیه کردهاند که این یکی بیش از بقیه جلب توجه کرده است. این نمودار نشان میدهد که نسبت فقرا از ۹۴ درصد در سال ۱۸۲۰ به ۱۰ درصد در حال حاضر کاهش یافته است. این ادعا ساده و جذاب است. و تنها گیتس نیست که به آن متوسل شده است. در یک سال گذشته، عدهی زیادی از استیون پینکر گرفته تا نیک کریستوف و بسیاری از دیگر حاضران در داووس گفتهاند که گسترش جهانیِ نظام سرمایهداریِ مبتنی بر بازار آزاد به سود همه بوده است. پینکر و گیتس از این هم فراتر رفتهاند و میگویند که نباید از نابرابری شکایت کنیم چون همان نیروهایی که چنین ثروت عظیمی را نصیب پولدارترین آدمها میکنند، دارند فقر را هم جلوی چشم ما از بین میبرند.
این روایتی جذاب اما کاملاً نادرست است.
این نمودار چند اشکال دارد. اول از همه این که تازه از سال ۱۹۸۱ شروع به گردآوری دادههای مربوط به فقر کردهاند. همهی دادههای پیش از این تاریخ به شدت سردستی و مجملاند، و بیمعنا است که از دادههای سال ۱۸۲۰ حرف بزنیم. روزر از مجموعهدادههایی استفاده کرده که ربطی به فقر ندارد بلکه نابرابری در توزیع تولید ناخالص داخلی-آن هم تنها برای طیف محدودی از کشورها-را نشان میدهد. هیچ تحقیقی وجود ندارد که ادعاهای مربوط به فقر بلندمدت را تأیید کند. این حرفها علمی نیست بلکه از همان حرفهای رایج در شبکههای اجتماعی است.
ارقام ارائهشده از سوی روزر در واقع نشان میدهد که قبلاً اکثر مردم اصلاً به پول احتیاج نداشتهاند اما حالا اکثر آنها تقلا میکنند تا با مبلغ بخور و نمیری زنده بمانند. این نمودار این تغییر را نوعی کاهش فقر جلوه میدهد اما واقعیت این است که روند خلعید، از طریق استعمار کشورهای جهان سوم و خصوصیسازی اراضی در اروپا، مردم را به تن دادن به نظام کاریِ سرمایهداری واداشته است.
پیش از استعمار، اکثر مردم در نظامهای اقتصادیای زندگی میکردند که تنها به اندازهی مصرف خود تولید میکردند و از منابع مشاع فراوان-زمین، آب، جنگلها، احشام و نظامهای مستحکم مبتنی بر شراکت و معاملهبهمثل- بهره میبردند. آنها مبلغ ناچیزی داشتند یا اصلاً پول نداشتند اما برای خوب زندگی کردن به پول احتیاج نداشتند-بنابراین، بیمعنا است که ادعا کنیم فقیر بودند. استعمارگران بیرحمانه این سبک زندگی را از بین بردند زیرا مردم را از زمینهای خود بیرون راندند و به کار در معادن، کارخانهها و کشتزارهای متعلق به اروپاییان واداشتند و در ازای کاری که از اول مایل به انجام دادنش نبودند، مبلغ ناچیزی به آنها دادند.
در چهار دههی پس از ۱۹۸۱ نه تنها تعداد فقرا افزایش یافته بلکه نسبت فقرا هم در حدود ۶۰ درصد راکد مانده است.
به عبارت دیگر، نمودار روزر حاکی از به کارگری واداشتن مردم است. به هیچ وجه معلوم نیست که این تغییر، نشانهی بهبود زندگی مردم باشد زیرا میدانیم که در اکثر موارد، این دستمزدها خسارت ناشی از به یغما بردن زمینها و منابع توسط استعمارگران را جبران نمیکرد. نمودار محبوب گیتس، خشونت استعمار را نوعی پیشرفت شادیبخش جلوه میدهد.
اما این تنها اشکال این نمودار نیست. این نمودار خط فقر را درآمد روزانه ۱.۹۰ دلار تعریف کرده است؛ به عبارت دیگر، معادل قدرت خرید ۱.۹۰ دلار در آمریکا در سال ۲۰۱۱. این عدد با هر معیاری زننده است و شواهد فراوان نشان میدهد که کسانی که درست بالای این خط فقر هستند از نظر سوءتغذیه و مرگومیر در وضعیت بسیار بدی به سر میبرند. روزی ۲ دلار درآوردن به این معنا نیست که ناگهان از شرّ فقر مفرط خلاص میشوید. چنین چیزی به هیچ وجه ممکن نیست.
پژوهشگران سالهاست که میگویند باید تعریف معقولتری از خط فقر ارائه کرد. اکثر آنها عقیده دارند که حداقل درآمد باید روزانه ۷.۴۰ دلار باشد تا مردم بتوانند نیازهای اولیهی غذایی خود را تأمین کنند، طول عمری معمولی داشته باشند و پنج سالگیِ بچههایشان را ببینند. بسیاری از دانشوران، از جمله لنت پریچِت، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، تأکید میکنند که خط فقر را باید از این هم بالاتر برد، یعنی درآمد روزانه ۱۰ تا ۱۵ دلار.
اگر بخواهیم جانب احتیاط را نگه داریم و فقر جهانی را بر اساس سرِ پایین این طیف معقولتر-درآمد روزانه ۷.۴۰ دلار-بسنجیم، چه اتفاقی رخ میدهد؟ در این صورت، میبینیم که تعداد کسانی که زیر خط فقر قرار دارند به طرز چشمگیری از زمان شروع اندازهگیریها در سال ۱۹۸۱ افزایش یافته و به ۴.۲ میلیارد نفر رسیده است. ناگهان روایت شادیبخشِ داووس بر باد میرود.
افزون بر این، معدود پیشرفتهای به دست آمده تقریباً همگی در یک کشور، یعنی چین، رخ دادهاند. بنابراین، ادعاهای کسانی مثل گیتس و پینکر نادرست است که این پیشرفتها را نشانهی پیروزی نئولیبرالیسم تجویزشده توسط بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول میدانند. اگر چین را از این معادله خارج کنیم ارقام از این هم بدتر میشود. در چهار دههی پس از ۱۹۸۱ نه تنها تعداد فقرا افزایش یافته بلکه نسبت فقرا هم در حدود ۶۰ درصد راکد مانده است. این ارقام حاکی از درد و رنجی است که دربارهاش نمیتوان اغراق کرد.
این سندِ محکومیت نظام اقتصاد جهانی است، نظامی که در حق اکثریت عظیمی از مردم کوتاهی کرده است. دنیای ما ثروتمندتر از همیشه است اما تقریباً کل این ثروت در دست اقلیتی کمشمار است. تنها ۵ درصد از هر گونه درآمد جدیدِ حاصل از رشد جهانی نصیب ۶۰ درصد از مردم دنیا، یعنی فقیرترینِ آنها، میشود. اما این ۶۰ درصد همان کسانی هستند که اکثر مواد غذایی و کالاهای مصرفی دنیا را تولید میکنند، و در کارخانهها، کشتزارها و معادنی عرق میریزند که از ۲۰۰ سال قبل به جان کندن در آنها مجبور شدهاند. این اوضاع دیوانهکننده است و فضلفروشیِ هیچ میلیاردری نمیتواند آن را توجیه کند.
برگردان: عرفان ثابتی
جیسون هیکل پژوهشگر مردمشناسی در «مدرسهی علوم اقتصادی» در لندن و نویسندهی کتاب شکاف: راهنمایی مختصر دربارهی نابرابریِ جهانی و راهحلهای آن است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Jason Hickel, ‘Bill Gates says poverty is decreasing. He couldn’t be more wrong’, The Guardian, 29 January 2019.