تاریخ انتشار: 
1403/02/07

ابوالحسن صدیقی پیکرتراش گوشه‌نشین

پرویز نیکنام

»استاد ابوالحسن صدیقی، درست مانند کمال‌‌الملک همان تحول و همان چشم‌‌انداز جدیدی را که او در نقاشی ایران به وجود آورد؛ در مجسمهسازی ایران باعث شد. قبل از کمالالملک، نقاشی ایران، پس از صفویه، گرایش تکنیکی ضعیفی به نقاشی اروپایی پیدا کرد و با شیوه‌ای ابتدایی در این چهارچوب ادامه‌ی حیات ‌می‌داد. کمال‌الملک به اروپا رفت و تکنیک پخته‌ی نقاشیِ معمول آنجا را با توانایی و توأم با روحیه‌ی ایرانی به سوغات آورد و نگرشی امروزی به نقاشی ایران داد و این امر کاری بس مهم و شگرف بود و سبب شد که در آینده نقاشی ایران به سهم خود گام‌های سریع‌تری در نقاشی هم سطح دنیا بردارد و با آن حدوداً همگام شود.

قبل از صدیقی نیز مجسمه‌سازی ما چنین وضعی داشت و بین نقش برجسته‌های باشکوه تخت جمشید تا کارهای صدیقی، ورطه‌ای به عمق قرن‌ها بود. صدیقی در کارگاه کمال‌الملک پس از پایان دوره نقاشی به مجسمه‌سازی روی آورد و سرخود به پیکرتراشی مشغول شد و بعد از کناره‌گیری اجباری کمال‌الملک از سرپرستی مدرسه‌اش، او هم به فرانسه رفت و به فراگیری پیکرتراشی پرداخت. پس از بازگشت، پرشور و بی‌وقفه، مجسمه‌سازی امروز ایران را پایه گذاشت و شیوه و معیاری جدید را در مجسمه‌سازی ما مطرح کرد و چهره‌ی بسیاری از معاریف بزرگ ایران را در اذهان ایرانیان تجسم بخشید.«

***

مرتضی ممیز طراح گرافیک و تصویرگر نامی در مقاله‌ای با عنوان »تنها پیکره‌ساز تنها« در مجله‌ی کلک در پاییز سال ۱۳۷۴ با ارائه‌ی چنین تصویری از صدیقی ‌می‌نویسد که او با ساختن مجسمه‌ی فردوسی، سعدی، ابن‌سینا، نادرشاه افشار، کمال‌الملک، خیام، یعقوب لیث، باعث شد تا آنها »در زندگی امروز ما حضور پیدا کردند و دوباره در میان ایرانیان قرار گرفتند.«

صدیقی به گفته‌ی ممیز با آنکه مانند »کمال‌الملک برداشتی اروپایی دارد و تماشاگر را به یاد مجسمه‌سازان ایتالیایی ‌می‌اندازد اما در آثار او کاملاً حال‌و‌هوایی ایرانی وجود دارد و این نکته‌ای است بسیار باارزش، زیرا که چنین تحول مشکلی، به سادگی و سهولت در کارهای هنرمندی از یک فرهنگ با سرمشق‌هایی از فرهنگ دیگر به وجود نمی‌آید و باید چنین هنرمندی، علی‌رغم عطش بی‌حد فراگیری‌اش، از توانایی و تسلط کافی در فرهنگ خودی برخوردار باشد ... اما همیشه تلاش اولی‌ها چون صدیقی، نیما، کمال‌الملک و غیره کاری‌ست کارستان و با صعبی و سختی و تنهایی بی‌سابقه‌ای همراه است. چنین هنرمندانی، علی‌رغم تلاش بسیار، میلی‌متر به میلی‌متر در جستجوهایشان به جلو ‌می‌روند و فضا و روحیه‌ی بومی را در کار خود ایجاد ‌می‌کنند و همین امر اغلب مورد توجه نسل‌های بعدی و منتقدین سطحی قرار نمی‌گیرد و داوری‌های ناشیانه‌ای را نسبت به ایشان مطرح ‌می‌کنند ... جدای داوری آثار نیما که به فراوانی و وسعتِ نظر ادیبان ما انجام گرفته، اما در باره‌ی آثار هنرمندان ما هیچ‌گاه زوایای مختلف جد و جهد ایشان بررسی و ارزیابی درست نشده است.«

تصاویری که اکنون از فردوسی، سعدی، خیام، ابن سینا و ... در ذهن بسیاری از ما وجود دارد، ساخته‌ی ذهن خلاق ابوالحسن صدیقی است و مرتضی ممیز ‌می‌گوید: »در بین طرح‌ها و نقاشی‌هایی که در کتاب آثارش چاپ شده، چهره‌ای از حافظ نیز مشاهده ‌می‌شود که به دلایلی به تندیس تبدیل نشده است. شاید اگر پیکره‌ی حافظ هم ساخته ‌می‌شد، امروز ایرانیان تجسم مشخص‌تری از این شاعر بزرگ ملی داشتند.«

 

زندگی صدیقی

ابوالحسین صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محله‌ی اعیان‌نشین عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدباقرخان صدیق‌الدوله از مستوفیان دربار و مادرش از نوادگان فتحعلی‌شاه قاجار بود. ابوالحسن در مدرسه‌ی اقدسیه که جزو اولین مدارس به سبک جدید بود تحصیلات ابتدایی را گذراند. بعد به مدرسه‌ی آلیاس رفت که فرانسوی‌ها تأسیس کرده بودند. او در همان دوره‌ی کودکی «هر جا کاغذ باطله و مقوا و تخته ــ حتی در و دیوار سفیدی ‌می‌یافت از نقش و نگار و خطوط و اشکال طفلانه خالی نمی‌گذاشت. با خمیر نان و موم آدمک ‌می‌ساخت و از گلِ باغچه پیکر حیوانان ‌می‌پرداخت.»

صدیقی پیش از پایان متوسطه آلیانس را رها کرد و به مدرسه‌ی صنایع مستظرفه رفت که کمال‌الملک استاد بزرگ نقاشی تأسیس کرده بود. او در آنجا ضمن یادگرفتن نقاشی به تشویق استادش کمال‌الملک کار مجسمه‌سازی را نیز دنبال کرد. او در خانه مجسمه‌های کوچک ‌می‌ساخت و آنها را به نزد استادش ‌می‌برد و کمال‌الملک هم که استعداد شاگردش را ‌می‌دید او را تشویق به ساخت مجسمه ‌می‌کرد. مجسمه «ونوس میلو» یکی از الگوهایی بود که شاگردان باید از روی آن مجسمه ‌می‌ساختند. ابوالحسن صدیقی وقتی مجسمه‌ی میلو را ساخت با نمونه‌اش شباهتی عجیب داشت، برای همین هم کمالالملک مجسمه‌ی شاگردش را نزد احمد شاه قاجار برد و شاه ضمن تمجید از کار ابوالحسن، برای تشویق او مقرری سی تومانی تعیین کرد.

یک سال بعد از آن، صدیقی در مدرسه‌‌ی صنایع مستظرفه که در آن درس خوانده بود، به عنوان معلم مشغول کار شد و کارگاه ویژه‌ی مجسمه‌سازی دایر کرد و در سال ۱۳۰۱ به درخواست استادش کمال‌الملک مدتی مدیر این مدرسه شد.

صدیقی در این دوره مجسمه‌ی گچیِ فردوسی و امیرکبیر، الیاس دوره‌گرد، دلّاک حمام و مجسمه‌ی سیاه نی‌زن (حاج مقبل) را ساخت.

وقتی کمال‌الملک به نیشابور رفت، صدیقی در سال ۱۳۰۷ برای تحصیل به اروپا رفت و در مدرسه‌ی ملی هنرهای زیبا در پاریس مشغول تحصیل شد. چهار سال بعد در سال ۱۳۱۱ وقتی صدیقی از اروپا به تهران برگشت دوباره مدیریت مدرسه‌ی صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت و پس از تعطیلی مدرسه نیز در تأسیس مدرسه‌ی عالیِ معماری و پس از آن در ایجاد «هنرکده»ی مدرسه‌ی مرویِ تهران همکاری داشت. با تشکیل دانشکده‌ی هنرهای زیبا در دانشگاه تهران، صدیقی نیز برای تدریس در آنجا دعوت شد و گروه مجسمه‌سازی را در دانشکده بنیاد نهاد و در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

 

نقش انجمن آثار ملی در گسترش هنر مجسمه‌سازی

در اوایل سال ۱۳۰۴ گروهی از رجال سیاسی و فرهنگی، از جمله عبدالحسین تیمورتاش، سید حسن تقی‌زاده، ارباب کیخسرو شاهرخ، ابراهیم حکیمی، نظام‌الدین حکمت، حسن پیرنیا و نصرالدوله فیروز انجمن آثار ملی را تأسیس کردند.

در ده سال اول انجمن بر استفاده از نمادها و نشان‌های باستانی تأکید داشت و مهم‌ترین فعالیت انجمن در این دوره ساخت آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی و برگزاری هزاره‌ی فردوسی در تهران و توس بود.

بعد از آن فعالیت انجمن تا سال ۱۳۲۳ تعطیل شد و بعد از آن دوباره فعالیتش شروع شد و ساخت آرامگاه، بازسازی بناهای تاریخی و آثار باستانی و چاپ آثار فرهنگی و کتاب‌های تاریخی در برنامه‌ی انجمن قرار گرفت و ساخت آرامگاه ابوعلی سینا و برگزاری هزاره‌ی او و ساخت آرامگاه‌های نادرشاه، خیام، عطار، صائب تبریزی، روزبهان بقلی و چاپ بیش از صد عنوان کتاب از نتایج این دوره از فعالیت انجمن است.

عمر مجسمه‌سازی به سبک جدید در ایران کمتر از هشتاد سال است و از هنرمندانی چون ابوالحسن صدیقی، علی‌اکبر صنعتی، پرویز تناولی و بهمن محصص به عنوان بنیانگذاران مجسمه‌سازی نوین ایران یاد ‌می‌شود که ابوالحسن صدیقی به عنوان پرچم‌دار مجسمه‌سازی نوین از بقیه متمایز است.

علی‌اکبر صنعتی شاگرد ابوالحسن صدیقی، استادش را »آغازگر و بدعت‌گذار« هنر مجسمه‌سازی در ایران ‌می‌داند.

به نظر آیدین آغداشلو نقاش معاصر، صدیقی شاگرد عزیز کمال‌الملک و احتمالاً اولین مجسمه‌ساز آکادمیک به سبک اواخر قرن نوزدهم اروپا بود که چهره و اندام را از مرمر تراشید.

نقش انجمن آثار ملی در رشد مجسمهسازی بسیار مهم است چون این انجمن با سفارش ساخت مجسمه‌ی بزرگان علم و ادب تا حدود زیادی حساسیت‌های مذهبی که نسبت به این هنر وجود داشت از بین برد و هنر مجسمهسازی را تثبیت و همگانی کرد.

حساسیت‌ها در زمینه‌ی مجسمه به قدری زیاد بود که بعد از تأسیس دانشکده‌ی هنرهای زیبا، قرار بود در سه رشته‌ی معماری، نقاشی و مجسمه‌سازی فعالیت کند و حتی ابوالحسن صدیقی نیز برای تدریس به دانشکده دعوت شد و پلاکی نیز در کنار ورودی دانشکده نصب شد اما این رشته تا مدت‌ها دایر نشد.

پیش از آنکه صدیقی کار مجسمه‌سازی را در ایران شروع کند همه چیز در زمینه‌ی مجسمه‌سازی به نقش برجسته‌های تخت جمشید و دیگر اماکن تاریخی محدود ‌می‌شد و فاصله‌ای عمیق در تاریخ مجسمه‌سازی ایران وجود داشت. به‌جز این در طول قرنها برخی اعتقادات مذهبی باعث شده بود حتی فکر ساخت مجسمه نیز فراموش شود. در چنین شرایطی صدیقی کارش را شروع کرد و به گفته‌ی مرتضی ممیز «تشنگی سیراب‌ناشدنی ذوقی جامعه» باعث شد تا کارهای صدیقی مورد استقبال عامه مردم قرار گیرد و «ملت و دولت او را چون کمال‌الملک یگانه و محترم بشمارند.»

 

مجسمه‌های فردوسی

وقتی انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۴ تشکیل شد در اولین جلسات آن ارباب کیخسرو شاهرخ نماینده‌ی زرتشتیان در مجلس و از بنیانگذاران انجمن آثار ملی گفت که زرتشتیان بمبئی حاضرند پنج هزار ریال برای ساخت مجسمه‌ی فردوسی کمک کنند به شرطی که دولت بقیه هزینه را قبول کند. اما اعضای انجمن طرح خیالی فردوسی را مناسب ندانسته و با آن مخالفت کردند.

مدتی کمی بعد دوباره ارباب کیخسرو شاهرخ در جلسه انجمن آثار ملی اعلام کرد که زرتشتیان هند حاضرند ۱۵هزار روپیه برای ساخت مجسمه‌ی فردوسی بپردازند اما چون اعضای انجمن ساخت مجسمه‌ی فردوسی را از وظایف انجمن نمی‌دانستند دوباره با آن مخالفت کردند.

صدیقی بعد از بازگشت از اروپا ابتدا دو مجسمه از فردوسی ساخت؛ یکی سوار بر سیمرغ در سال ۱۳۱۲ با همکاری حسنعلی وزیری و دیگری نیمه‌تنه‌ی گچی فردوسی در سال ۱۳۱۳ که هر دو از میان رفته‌اند.

در سال ۱۳۱۳ همزمان با جشن هزاره‌ی فردوسی، ساخت مدال و تمبر فردوسی جزو برنامه بود. تصویر تمبرِ جشنواره طرحی بود که ابوالحسن صدیقی کشیده بود. این تصویر به نشریات فرستاده شد تا بر اساس صورت‌جلسه پانزدهم شهریور ۱۳۱۳ انجمن آثار ملی از این عکس به عنوان تصویر ثابت فردوسی استفاده کنند.

در این دوره انجمن آثار ملی تمایلی به ساخت مجسمه نداشت ولی از چند سال بعد، این انجمن بانی ساخت مجسمه‌های مشهور زیادی در ایران شد که اکثر آنها را ابوالحسن صدیقی ساخت.

در سال ۱۳۳۷ شهرداری تهران تصمیم گرفت تا بر اساس طرح صدیقی از فرودسی، مجسمه‌ای بسازد و آن را در میدان فردوسی نصب کند. قرار بود شهرداری مسابقه‌ای برای ساخت مجسمه برگزار کند که صدیقی، ساخت مجسمه را حق خود دانست و با نوشتن نامه‌ای اعتراض‌آمیز به انجمن آثار ملی نوشت:

شهرداری در تهران مشغول تهیه مجسمه‌ی بزرگ حکیم ابوالقاسم فردوسی که از روی مجسمه و فکر این‌‌جانب ساخته ‌می‌شود، برای نصب در میدان فردوسی هستند. خیلی باعث تعجب و تأسفم شده، چون آن انجمن محترم به خوبی ‌می‌دانند که این مجسمه را چهل سال قبل با کمک فکری استاد بزرگ و ارجمندم، مرحوم کمال‌الملک، به وجود آوردم. پس در این صورت تا مدتی که در قید حیات هستم، شایسته و انصاف نیست که فکر مرا دیگری اجرا کند.

بعد از آن در سال ۱۳۴۷ انجمن آثار ملی ساخت مجسمه‌ای از فردوسی را برای نصب در میدان فرودسی تهران به ابوالحسن صدیقی سفارش داد و وی ساخت آن را در ایتالیا آغاز کرد. این مجسمه‌ی تمام‌قدِ سه متر و سی‌و‌پنج سانتی‌متر ارتفاع دارد و از سنگ مرمر است. ساخت این مجسمه به دلیل بروز مشکلاتی نظیر سرمای شدید زمستان و اعتصابات کارگری در ایتالیا بارها به تأخیر افتاد و سرانجام پس از چهار سال مجسمه ساخته و به تهران منتقل شد. این مجسمه با حضور جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا و عضو هیئت مؤسس انجمن آثار ملی با حضور دو دختر صدیقی رونمایی شد. همین مجسمه‌ای که هم‌اکنون در میدان فردوسی تهران روی یک تکه سنگِ یکپارچه از جنس سنگ خارا از کوه الوند قرار دارد. این مجسمه جایگزین مجسمه‌ای دیگر از فرودسی شد که در سال ۱۳۱۳ در میدان فردوسی از سوی زرتشتیان هند نصب شده بود. مجسمه‌ای که زرتشتیان هند هدیه داده بودند، فردوسی را در حال سرودن شاهنامه در حالتی نشسته نشان ‌می‌داد که بر بالشی تکیه کرده بود. بعد از نصب مجسمه‌ی جدید، مجسمه‌ی قبلی که از جنس برنز بود به دانشگاه تهران منتقل و در مقابل دانشکده‌ی ادبیات نصب شد.

در سال ۱۳۴۵ نیز انجمن آثار ملی، ساخت مجسمه‌ای دیگر از فرودسی را در حالت نشسته به ابوالحسن صدیقی سفارش داد تا پس از تجدید بنای آرامگاه فردوسی در کنار آن نصب شود. این مجسمه دو متر و بیست سانتی‌متر است که از سنگ مرمر ایتالیایی ساخته شده است.

صدیقی در سال ۱۳۴۷ مجسمه‌‌ی مرمرین دیگری از فرودسی ساخت که در «ویلا بورگز» شهر رم ایتالیا نصب شده است. بسیاری این مجسمه را متفاوت از کارهای دیگر صدیقی می‌دانند به گونه‌ای که وقتی «گوستینوس آمبروزی» مجسمهساز نامدار پیکره‌ی فردوسی را در آنجا دید، شگفتزده شد و به یادگار نوشت: «دنیا بداند من خالق مجسمه‌ی فردوسی ــ ابوالحسن صدیقی ــ را میکلآنژ ثانی شرق شناختم. میکلآنژ، بار دیگر در مشرق زمین متولد شده است.»

این مجسمه برخلاف دیگر مجسمه‌ها که صدیقی شگردها و تکنیک‌های همیشگی‌اش را تکرار ‌می‌کرد، به گفته‌ی مرتضی ممیز «برای معرفی فردوسی به ایتالیایی‌ها، مردمان سرزمین مجسمه‌سازان، جهشی هنرمندانه ‌می‌کند و اثری کامل را ــ در نوع خود ــ به وجود ‌می‌آورد که این اثر در عین فروتنی، کاملاً نشانگر قدرت‌نمایی و ارائه‌ی غرور ملی و معرفی منش ایرانی اوست. نگاه سرد، غریبه، تیز و محکم فردوسی با آمیزه‌ای از وارستگی‌های سنتی گویی همان روحیه و خوی هنرمند است که در چهره‌ی فردوسی مجسم شده است.»

به عقیده‌ی ممیز، در این مجسمه «شکل لباس و طرز نشستن فردوسی نشان از آشنایی صدیقی با رسوم کهن و همچنین مجسمه‌های بزرگان فرنگ دارد که با شکلی بسیار راحت، صمیمی و خودی به اجرا در آمده و انگار همان ژست و رفتار فردوسی است که در ذهن پیکرتراش به یادگار مانده و در این مجسمه منعکس شده است.»

 

مجسمه‌ی ابن‌سینا و سعدی

مشهورترین آثار صدیقی به سفارش انجمن آثار ملی ساخته شده‌اند. صدیقی در سال ۱۳۲۴ مجسمه‌ی ابن‌سینا را با سنگ مرمر به ارتفاع سه متر و ده سانتی‌متر با سنگ یکپارچه مرمر سفید ساخت که به مناسبت هزارمین سال تولدش در شهر همدان و کنار آرامگاهش نصب شد. صدیقی نیم‌رخی هم از ابن سینا طراحی کرد که در جشنواره‌ی ابن‌سینا در سال ۱۳۳۳ به صورت تمبر یادبود منتشر شد.

علاوه بر این، او طرحی از چهره‌ی سعدی شاعر پرآوازه‌ی ایران کشید و بر اساس آن نیز مجسمه‌ای از سنگ مرمر ساخت که در دوازه‌ی اصفهان شیراز نصب شده است. در این مجسمه سعدی در حالتی ایستاده کلیاتش را در دست دارد. ارتفاعِ مجسمه سه متر و ده سانتی‌متر است که در تهران ساخته و در ۲۲ فروردین سال ۱۳۳۰ تحویل شهرداری شیراز شد. علی‌اصغر حکمت شیرازی ادیب و سیاستمدار در خاطرات یازدهم اردیبهشت ۱۳۳۱ می‌نویسد:

«مخالفتی که آقایان متشرعین و مقدسین شیراز با نصب و ساختمان مجسمه‌ی سعدی کرده‌اند و بیانیه‌هایی که منتشر کرده و آن را منافی با احکام دین دانسته‌اند، اسباب زحمت شد. خوشبختانه در نتیجه‌ی عقل و متانت علمای شیراز، کار به جنجال و غوغا نینجامیده و خاموش شد، نامه‌ای به آقای حاجی میرزا نورالدین حسینی نوشتم، تأثیر کرده و ایشان عوام را اسکات نموده‌اند.»

به نوشته‌ی کتاب حکایت حکمت، «مخالفت "متشرعین و مقدسین" ‌می‌رفت که مانع از نصب مجسمه شود، اما دوستی حکمت با سید نورالدین حسینی شیرازی رهبر حزب برادران شیراز، موجب آرام کردن مخالفان شد.»

 

مجسمه‌ی نادرشاه افشار

در سال ۱۳۳۴ وقتی ساخت آرامگاه نادرشاه افشار به هوشنگ سیحون سفارش داده شد، ساخت مجسمه‌ی نادرشاه هم به ابوالحسن صدیقی سپرده شد. این مجسمه‌ی مفرغی در گارگاهی در رمِ ایتالیا ریختگری شد. ابوالحسن صدیقی در نامه‌ای به فرج‌الله آق‌اولی رئیس هیئت مدیره‌ی انجمن در بهمن ۱۳۳۶ ‌می‌نویسد:

«کار ساخت مجسمه‌ی نادر در کارخانه‌ی برونی ایتالیا با تغییر تعداد سربازها از دو نفر به سه نفر و ارتفاع مجسمه از چهار و نیم متر به پنج متر افزایش یافته و این امر باعث شد وضع و حرکت اسب هم به کلی تغییر یافته، زیرا در طرح قبلی اسب روی سه پا ایستاده بود، ولی حالا روی دو پا ایستاده و این خود عمل قالب‌گیری و برنزریزی را مشکل کرده و خود باعث افزایش قیمت شده است.»

صدیقی همان زمان از عدم تمدید مأموریتش و قطع حقوقش از سوی دانشگاه تهران گلایه می‌کند و می‌نویسد:

«این مسافرت بنا به پیشنهاد انجمن آثار ملی و امر ملوکانه و ضمناً با موافقت دانشگاه انجام شد. با این وصف، می‌بینم از هر طرف ایجاد ناراحتی می‌شود که مانع پیشرفت کار شده ... این را هم باید عرض کنم که به این کار خیلی بیش از آنچه پیشنهاد شده بود، مخارج تعلق گرفته است. مثلاً کارگری که به کمک می‌گیرم، باید روزانه بیش از حقی که برای خودم در نظر گرفته بودم، به او اجرت بدهم و از این حیث در واقع بنده کارگر هستم.»

با برطرف شدن مشکلات مالی سرانجام مجسمه‌ی نادرشاه به ایران منتقل شد و در دوازدهم فروردین سال ۱۳۴۲ روی پایه‌ای به ارتفاع ۱۷ متر در در آرامگاه نادرشاه نصب شد. پیش از این نیز صدیقی در سال ۱۳۱۷ نیم‌تنه‌ی نادر را به ارتفاع هفتاد سانتی‌متر ‌ساخته بود که گویا در موزه‌ی توس نگهداری ‌می‌شود.

 

مجسمه‌ی خیام

صدیقی دو مجسمه از خیام ساخت. یکی به صورت نیمتنه از سنگ مرمر سفید که در باغ آرامگاه خیام در نیشابور نصب شد. و دیگری مجسمه‌ی خیام که صدیقی آن را در رم ایتالیا ساخت و قرار بود که این مجسمه در یکی از میادین لندن نصب شود اما «به دلیل اینکه شهرداری لندن محل مناسبی برای نصب آن در نظر نگرفته بود، از تحویل آن خودداری کرد.»

این مجسمه در سال ۱۳۵۱ با کشتی به خرمشهر منتقل شد و در پانزدهم آبان ۱۳۵۴ در پارک لاله‌ی تهران نصب شد. این مجسمه چندین بار آسیب دیده و بخش‌هایی از آن تخریب شده است. بارها بحث انتقال آن از پارک به موزه مطرح شده اما خیام همچنان وسط پارک لاله گذر عمر عابران را تماشا می‌کند.

 

یعقوب لیث صفاری

در سال ۱۳۵۴ ساخت دو مجسمه‌ی مفرغی یعقوب لیث صفاری از سوی انجمن آثار ملی به صدیقی سفارش داده شد که قرار بود یکی در زابل زادگاه یعقوب و دیگری در شهر دزفول نزدیک‌ترین شهر به محل دفن وی نصب شود. این دو مجسمه در ایتالیا ساخته شد و بعد از انقلاب در ورودی شهرهای زابل و دزفول نصب شد.

صدیقی درست یک سال پیش از انقلاب نیز مجسمه‌ی مفرغی امیرکبیر را نیز در ایتالیا ساخت که سال‌ها در آنجا باقی ماند و در سال ۱۳۸۸ به ایران منتقل شد و در سال ۱۳۸۹ در پارک ملت تهران نصب شد.

صدیقی نیم‌رخ کمال‌الملک استادش را نیز ساخته که در مزار وی در نیشابور نصب شده است. او یک مجسمه از رضاشاه نیز ساخت که از سرنوشت آن اطلاعی در دست نیست.

علاوه بر این مجسمه‌ها، صدیقی مجسمه‌هایی نیز به سفارش افراد و گروه‌ها ساخت که از جمله ‌می‌توان به نقش برجسته‌ی چهار قاضی در سال ۱۳۲۱ و مجسمه‌ی عدالت در سال ۱۳۲۳با همکاری علی‌اکبر صنعتی و ارژنگ رحیم‌زاده برای کاخ دادگستری تهران اشاره کرد. نیم‌تنه‌ی محمد میرزا کاشف‌السلطنه بنیانگذار صنعت چای ایران در لاهیجان، نیم‌تنه‌ی مصطفی‌قلی بیات پایه‌گذار کشاورزی جدید ایران در دانشکده کشاورزی کرج، نیم‌تنه‌ی خلیل ارجمند مؤسس کارخانه‌ی ارج، مجسمه‌ی ساموئل مارتین جردن بنیانگذار و مدیر مدرسه‌ی آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) که بعدها به کتابخانه‌ی دانشگاه امیرکبیر منتقل شد.

 

سال‌های انزوا

صدیقی یکصدسال زندگی کرد و نزدیک به پنجاه سال مشغول مجسمه‌سازی بود و با آنکه توانست شخصیت‌های نا‌می ‌ایران را با «واقعی‌ترین چهره‌ی ایرانی مجسم کند» اما به گفته‌ی مرتضی ممیز «این سؤال را برای بینندگان آثارش به وجود ‌می‌آورد که با علاقه‌ی وافری که او به ساده کردن سطح و ساده دیدن فرم‌ها در آثارش دارد چرا این توفیق را پیدا نمی‌کند که مجسمه‌هایی هنرمندانه با اشکالی ساده و جدید بسازد؛ هر چند که وقتی عقاب نگهبان زال را در مجسمه‌ی میدان فردوسی به همین طریق ‌می‌سازد با ریشخند نااهلان مواجه می‌شود.»

صدیقی در بیستم آذر ۱۳۷۴ در انزوا درگذشت. از او بیش از پنجاه مجسمه و هفتاد تابلوی نقاشی رنگ روغن و آبرنگ و ده‌ها طرح سیاه و سفید باقی مانده است.

هادی سیف که یک سالی در پایان عمر ابوالحسن صدیقی با او هم‌نشین بوده و کتابی در باره‌ی او نوشته، می‌گوید: «بیش از نیم قرن یکه‌تاز میدان خلاقیت و هنر این خاک بود؛ سر‌به‌زیر، بی‌ادعا، ساکت و خموش. بعد خانه‌نشین شد. درِ خانه‌اش را به روی غریبه و آشنا بست.»

صدیقی بعد از انقلاب تنهایی و گوشه‌نشینی اختیار کرده بود و هادی سیف تعریف می‌کند که با کمک شاگردش علی‌اکبر صنعتی موفق می‌شود استاد را راضی کند تا از زندگی‌اش بگوید. سیف از قول همسر صدیقی نقل می کند:‌ «آقا ]صدیقی[ می‌‌گوید یک‌صد سال به سراغم نیامدند، نه قدرم را شناختند و نه بودنم را باور کردند، اکنون در هنگام رفتن مرا می‌خوانند به سرای آشنایی.»

علی‌‌اکبر صنعتی برای این که استادش را راضی کند تا خاطراتش ثبت شود، خطاب به صدیقی می‌گوید: «استاد اگر در این دقایق هم سکوت کنید، آیندگان بی‌وفایی شاگردی چون من را نخواهند بخشید. شما هنوز هم با قامت راست در میادین شهر ایستاده‌اید. گاه در کسوت فردوسی، گاه سعدی و دیگرگاه خیام. راستی داوری تاریخ درباره‌ی هنر شما چه خواهد بود؟»

صدیقی سال‌ها بعد از انقلاب زنده بود و به گفته‌ی مرتضی ممیز، احمد عالی عکاس معروف در همسایگی او زندگی می‌کرد و «اصرار داشت که از استاد عکاسی کند و هر بار با برخورد خشم‌آلود او رو‌به‌رو ‌می‌شد و بالاخره روزی که استاد برای هواخوری دم در کوچه آمد، احمد عالی از دور توانست با عدسی تله و پنهانی از او عکاسی کند. عکس‌هایی که امروز منحصر‌به‌فرد است ... هر چند چهره‌ی استاد برای ماندگاری احتیاج به عکس و قابی نداشت و امروز، آثار او در اغلب شهرهای ایران، تجسمی باشکوه از وجود اوست.«


منابع:

بررسی آثار استاد ابوالحسن صدیقی اولین مجسمه ساز معاصر ایران/ مرتضی ممیز/ نشریه هنرهای زیبا ــ معماری و شهرسازی/ بهار ۱۳۷۶/ شماره ۲

تنها پیکره‌ساز تنها (به یاد استاد ابوالحسن صدیقی)/ مرتضی ممیز/ نشریه کلک/ آبان، آذر و دی ۱۳۷۴/  شماره ۶۸ تا ۷۰

شرح زندگی و آثار ابوالحسن صدیقی/ پرویز صدیقی/ نشریه نقش و نگار/ بهار ۱۳۳۷/ شماره ۵

نقش انجمن آثار ملی و ابوالحسن صدیقی در اشاعه مجسمه‌سازی/ علیرضا اسماعیلی، علی بیگدلی، مهرناز بهروزی/ نشریه رهپویه هنر/ پاییز ۱۳۹۸/ شماره ۴

دانشنامه جهان اسلام/ معصومه میرسعیدی/ جلد ۲۹/ صفحات ۵۵۶ تا ۵۵۹

دنیا بداند ابوالحسن خان صدیقی، میکلانژ شرق است/ هادی سیف/ نشریه تندیس/ اردیبهشت ۱۳۸۸/ شماره ۱۴۷

استاد ابوالحسن صدیقی پیکرتراش ــ نقاش/ سید محمود افتخاری/ نشریه میراث فرهنگی/ تابستان ۱۳۷۵/ شماره ۱۵