تاریخ انتشار: 
1403/01/21

علی‌اصغر حکمت، از ساختن دانشگاه تهران تا وزرشگاه امجدیه

پرویز نیکنام

«در اسفند ۱۳۱۳ شمسی در هیئت وزراء صحبت از عمارات جدید و ساختمان‌های تازه که در تهران برپا شده است در میان آمد ــ همه گفتند طهران در عصر اعلی‌حضرت خیلی آباد شده است و من موقع را غنیمت شمرده گفتم: ساختمان‌هایی که در شهرهای بزگ امروز در درجه‌ی اول نمایان است، همه جا عمارت اُنیوِرسیته (دانشگاه) می‌باشد. این برای پایتخت دولت شاهنشاهی کمال نقص است که اُنیوِرسیته نداشته باشد. شاه فوری گفت: امسال شروع کنید و بسازید. چند شب بعد رو به وزیر مالیه، مرحوم علی‌اکبر داور نموده و گفت: در بودجه سال آینده مبلغ دویست‌وپنجاه هزار تومان به معارف بدهید که اُنیوِرسیته بسازند. من نیز به شوق فراوان درصدد پیدا کردن اراضیِ وسیع و مناسبی برای ساختمان مذکور برآمدم.»

علی‌اصغر حکمت شیرازی در یاداشت‌های روزانه‌اش از چگونگی نحوه‌ی تصمیم‌گیری درباره‌ی ساخت دانشگاه تهران در هیئت وزیران و نحوه‌ی انتخاب زمین با جزئیات شرح داده و نوشته است که بعد از تصمیم به ساخت دانشگاه تهران، او دو زمین پیدا کرد یکی در بهجت‌آباد و دیگری در جلالیه. در آن جلسه رضاشاه گفت «اراضی جلالیه بهتر است من اینجاها را به دقت دیده‌ام. اراضی بهجت‌آباد سیل‌گیر است و مناسب نیست.»

فردای آن روز حکمت برای خرید باغ جلالیه و زمین‌های مجاور وارد گفت‌وگو با صاحبان آن شد و «به مبلغ یک‌صدهزار تومان دویست‌هزار ذرع خریداری شد به انضمام یک رشته قنات مخصوص آن باغ.»

آندره گدار مهندس فرانسوی که در آن زمان در وزارت معارف کار می‌کرد، برنامه‌ی اجرایی کار را برعهده گرفت و با انتخاب زمین کلنگ ساختمان اولین دانشگاه ایران را به زمین زد.

بعد از آن علی‌اصغر حکمت شروع به ساخت دانشکده‌ی طب کرد که تالار تشریح دانشکده‌ی پزشکی در پانزدهم بهمن ۱۳۱۳ افتتاح شد و مراسم رسمی ‌آئین گشایش دانشگاه تهران در روز جمعه ۲۴ اسفندِ همان سال در تالار دانشکده‌ی حقوق برگزار شد. در این مراسم به نوشته‌ی روزنامه‌ی اطلاعات علی‌اصغر حکمت به‌عنوان وزیر معارف گفت:

«امیدوارم همان‌طور که یک دسته علاقه‌مند به گذشته‌ی پرافتخار معارف ایران هستند به آینده‌ی درخشانی هم که در پیش است علاقه‌مند بوده باشند. امروز ما به صورت ظاهر یک چیز کوچکی را شروع می‌کنیم ولی همین چیزی که در ظاهر کوچک به نظر می‌رسد پایه‌های بزرگ در درون آن نهفته که در آینده‌ی نزدیک از بناهای بزرگ و آباد خواهد بود و ژنی ایرانی در تمام مراحل زندگانی بشری مؤثر بوده است، حال هم که کانون تحقیقات علمی ‌تشکیل می‌گردد انتظار همین تأثیر از ایرانی در زندگانی بشری می‌رود.»

علی‌اصغر حکمت زمانی که به وزارت معارف رسید در فرانسه مشغول تحصیل بود. او وزارت معارف را خوب می‌شناخت و چند سال در آن وزارتخانه کار کرده بود. پیش از تأسیس دانشگاه تهران از سال ۱۳۰۷ سالانه یکصد نفر از محصلین ممتاز برای تحصیل به اروپا فرستاده می‌شدند و این کار هفت سالی تا پیش از شروع به کار دانشگاه تهران ادامه داشت. بعد از آن رضا شاه خطاب به علی‌اصغر حکمت گفت «از این به بعد دیگر این اقدام را موقوف داشته و نیم نفر هم به خارجه نفرستید. باید وسایل تحصیلات جوانان ایران در خود ایران فراهم شود.»

لایحه‌ی تأسیس دانشگاه که در ۲۲ اسفند سال ۱۳۱۲ به مجلس داده شد دارای پنج دانشکده بود: دانشکده علوم معقول و منقول، دانشکده علوم طبیعی و ریاضی، دانشکده ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی، دانشکده طب و دواسازی و دندانسازی و دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی.

با آنکه در اساسنامه‌ی دانشگاه تهران، انتخاب رئیس دانشگاه شورایی بود ولی با تأسیس دانشگاه تهران، به گفته‌ی حکمت، رضا شاه گفته بود: «خود وزیر معارف که دانشگاه را تأسیس کرده همچنان به ریاست دانشگاه برقرار باشد.»

او پنج سال رئیس دانشگاه تهران بود و سال‌ها در دانشگاهی که خود درست کرده بود به عنوان استاد، تاریخ ادیان و ادبیات درس می‌داد و در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

 

خاندان حکمت

تهران برای علی‌اصغر شهری بود که همواره از افراط و تفریط اهالی آن شکایت داشت و می‌گفت «الهی خراب شود» چرا که به عقیده‌ی او «یک ذره صفات حمیده در مردم آن نیست.»

«اجداد حکمت از جانب پدر و مادر از مشاهیر فارس بودند. جد اول میرزا علی‌اکبر طبیب، از حکمیان مشهور شیراز بود. آن‌گونه که پدر حکمت نقل کرده، میرزا علی‌اکبر تا چهل سالگی عامی ‌و بی‌سواد بوده است ... گویا خانواده‌ی میرزا علی‌اکبر تا پیش از این از مکنت و شأنی برخوردار بودند و پریشانی روزگارشان بر اثر آشوب‌های زمانه‌ی نادرشاه افشار و اوایل سلطنت زندیه رخ داده بود از همین رو میرزا علی‌اکبر تا میانه‌ی عمر احوالی نامساعد داشت و از این زمان بود که در اندیشه افتاد تا به وسیله‌ی علم و دانش لقمه نانی یا مقام و شأنی حاصل سازد. او ... سرانجام یکی از اطبای نامدارِ صاحب مال و ضیاع و عقار گردید.»

پدرش میرزا‌ احمدعلی معظم‌الدوله نیز مستوفی (مسئول دخل و خرج) فارس بود و به حشمت‌الممالک شهرت داشت. مادرش فاطمه نیز دختر میرزا حسن فسایی، مؤلف فارسنامه ناصری است.

علی‌اصغر حکمت در ۲۳ فروردین ۱۲۷۱ در شیراز به‌ دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی و علوم قدیم را در مدرسه‌ی منصوریه گذراند که موقوفه‌ی نیاکانش بود. او در شیراز زبان فارسی و عربی آموخت.

حکمت در اسفند سال ۱۲۸۶ اولین یادداشت روزانه‌ی زندگی‌اش را نوشت: «در یوم چهارشنبه چهارم صفر در حالی‌که فردی از افراد شهر به خود مشغول و جمیع دوایر و ادارات بر حسب معمول دایر و آثار غوغاطلبی یا شورش ظاهر نبود.»

به نوشته‌ی کتاب حکایت حکمت،

«علی‌اصغر حکمت متعلق به نسلی بود که شاهد دوره‌ی جدیدی از تاریخ ایران شد، دوره‌ای که ایران وارد تاریخ مدرن خود گردید. این نسل در میانه‌ی سنت و تجدد قرار داشت. علی‌اصغر از شانزده سالگی از لحاظ احاطه بر ادبیات و فرهنگ و زبان مادری از چنان تبحری برخوردار بود که یادداشت زندگی خود را در کمال قوت و شیوایی می‌نوشت.»

حکمت در نوجوانی سری پرشور داشت و در هر گروه و انجمنی حاضر می‌شد. او با حضور در انجمن انصار «سعی داشت در حمایت از مشروطه بکوشد ... بعد اما از مشروطه‌خواهان فاصله گرفت.»

او در ایام جوانی کمیته‌ای با عنوان «کمیته‌ی اخوان‌الصفا» تشکیل داد. علی‌اصغر در یادداشت سه شنبه، ۲۲ آذر ۱۲۸۹ از نگارش نظام‌نامه‌ی هیئت اخوان‌الصفا می‌نویسد که بر اساس آن «افراد بایستی برای ورود به کمیته به کتاب آسمانی قسم می‌خوردند. مراسم سوگند هم در حرم شاهچراغ انجام می‌شد. اگر فردی پس از قرائت نظام‌نامه عضویت را نمی‌پذیرفت، بایستی برای عدم افشا متعهد می‌شد. پرداخت حق عضویت از دیگر شرایط ورود به انجمن بود.»

بعد از آن او در دوم اردیبهشت ۱۲۹۱ در این باره نوشت: «در باب کمیته‌ی اخوان‌الصفا به علت اینکه این عمل یک درجه مخالف آئین جوانمردی است، ترک گویم.»

در این ایام علی‌اصغر به هر جمعی سر می‌زد

«از یک سو در مدرسه‌ی مسعودیه درس حاشیه‌ی ملاعبدالله و سیوطی می‌خواند از سوی دیگر در مدرسه‌ی کشیش زبان انگلیسی تعلیم می‌دید. حوزه‌ی مطالعات او هم متفاوت بود. کنت دومونت کریستو و سه تفنگدار، دو کتاب مورد توجه مشروطه‌خواهان، از جمله کتاب‌هایی بودند که علی‌اصغر شانزده ساله می‌خواند. رمان غربی از دل‌مشغولی‌های او بود ... کتاب مسالک المحسنین هم از دیگر کتاب‌هایی بود که حکمت در دوره‌ی جوانی مطالعه کرد. این کتاب از جمله آثار میرزا عبدالرحیم طالبوف، اندیشمند ایرانی مقیم قفقاز در دوره‌ی مشروطه، و مشتمل بر اندیشه‌های فلسفی و انتقاد اجتماعی است.»

از یادداشت‌های روزانه‌اش بر می‌آید که باورهای مذهبی جدی داشت. چنان‌که یادداشت‌های رمضان سال ۱۳۲۶ (۱۲۸۷ خورشیدی) حکایت از «روزه گرفتن و قرائت قرآن در برنامه‌ی صبحگاهی روزانه دارد.»

 

تحصیل در مدرسه‌ی آمریکایی

آشنایی‌اش با میرزا علی‌خان خیاط، زندگی علی‌اصغر را متحول کرد. او در پانزده مرداد ۱۲۹۱ با او دیدار کرد و خودش در آستانه‌ی هفتاد سالگی در باره‌ی آن دوره می‌نویسد:

«از سنین عمر من بیست سالی می‌گذشت. بر حسب تصادف توفیق ملاقات و مصاحبت بزرگی دست داد که در جامه و زیّ اهل زمان از اهل زمان یک درجه بالاتر بود. با آنکه ظاهراً همه رسوم و آداب اجتماعی را رعایت می‌کرد، در معنی از قید همه‌ی آنها رسته و بند عادات و علایق را گسسته، بر سریر آزادی و آزاد‌منشی نشسته بود و به‌اصطلاح خودش مردی به تمام معنی قلندر به شمار می‌آمد. این مرد دانشمند که مفاوضات و سخنان او در نهاد من تأثیری اساسی داشت پایه‌ی متینی بر سراسر زندگانی من برقرار ساخت.»

علی‌اصغر ابتدا تصمیم داشت برای تحصیل در کالج آمریکایی‌ها به بیروت برود اما با مشورت یکی از آشنایان تصمیم گرفت که راهی تهران شود. برای همین هم در دوم شهریور ۱۲۹۴ راهیِ تهران شد «به محض رسیدن به تهران در مدرسه‌ی آمریکایی‌ها ثبت‌نام کرد.»

از روز دوازدهم شهریور ۱۲۹۵ در مدرسه‌ی آمریکایی که بعدها به کالج البرز شهرت یافت، مشغول تحصیل شد و همزمان پیش میرزا طاهر تنکابنی فقه و اصول یاد می‌گرفت.

در آن دوران تهران در وضعیت نابسامانی به سر می‌برد و دولت‌ها هر روز عوض می‌شدند و نیروهای روسی به سمت تهران در حرکت بودند. یک بار گروهی از اعضای انجمن فردوسی که مجمعی از بعضی معلمین و شاگردان مدرسه‌ی آمریکایی بود، تظاهراتی راه انداختند و علی‌اصغر تا میدان توپخانه با آنان همراهی کرد و چون کارهای آنان را بی هدف می‌دانست ادامه نداد:

«از حال یک مشت جوان بی‌تجربه تعجب کردم و با خود گفتم این است احساسات ناپخته‌ی بی‌شالوده‌ی یک ملت که نمی‌داند چه می‌کند و رو به هوا حرکت می‌کند. همان لحظه که به خیالی می‌خندد، به خیالی دیگر می‌گرید. این است وکلا و وزرای ما که با همین جوانان هیچ فرقی ندارند و به واسطه‌ی اعمال ناپخته‌ی خود ملت را به روز سیاه نشانیدند. در صورتی که شپش نمی‌توانند کشت، حاضر برای جنگ و جدال با روس و انگلیس می‌شوند.»

علی‌اصغر یکی از اعضای پروپاقرص نشست‌های انجمن فردوسی بود که بین برخی معلمین و شاگردان مدرسه پیرامون مسائل علمی ‌و سیاسی تشکیل می‌شد. او در گزارش‌های روزانه‌اش می‌نویسد که جوانان متجدد عضو انجمن در اثبات این معنی که حکومت مستبد برای ایران بهتر از حکومت مشروطه است، مناظره داشتند.

تهران برای علیاصغر شهری بود که همواره از افراط و تفریط اهالی آن شکایت داشت و می‌گفت «الهی خراب شود» چرا که به عقیده‌ی او «یک ذره صفات حمیده در مردم آن نیست.»

در دوره‌ی تحصیل در مدرسه‌ی آمریکایی تهران، پدرش به دلیل غارت اموالش و شرایط جنگ جهانی نمی‌توانست به او کمک کند برای همین هم تدریس زبان فارسی و عربی را در مدرسه‌ی آمریکایی‌ها شروع کرد که با استقبال مواجه شد.

در زمانه‌ی قحطی، مدرسه‌ی آمریکایی‌ها با توزیع ارزاق به فقرا کمک می‌کرد و علی‌اصغر هم با رفتن به خانه‌ی فقرا کوپن جیره توزیع می‌کرد و خودش می‌نویسد:

«در آن تاریکی خانه‌به‌خانه می‌رفتم و فقرا را جسته، بلیط و پول داده و دستوالعمل می‌دادم که برای فردا نیز در پای ماشین حاضر بشوند. آن بیچاره‌ها که در خانه‌ها بلکه در کوخ‌های خرابه‌ی خود مأیوس و گرسنه افتاده بودند، مقدم مرا مثل فرشته‌ی آسمانی پذیرفتند و من از این خدمت خود در قعر قلب، خدا را تشکر می‌کردم.»

 

ورود به عرصه‌ی سیاست

در آن دوران حکمت در روزنامه‌ی نوبهار ملک‌الشعرای بهار و روزنامه‌ی رعد سیدضیاالدین طباطبایی مقاله می‌نوشت. او با اندیشه‌ی سید ضیاالدین طباطبایی همراهی نشان می‌داد و به نوشته‌ی کتاب حکایت حکمت «این مراودات در حکم مقدمه‌ی ورود علی‌اصغر حکمت شیرازی به دنیای سیاستمداران تهران بود.»

حکمت مشاغل دولتی را از معلمی ‌شروع کرد، ابتدا در دوره‌ی تحصیل در مدرسه‌ی آمریکایی شروع کرد به تدریس فارسی و عربی. در همان دوره به معلمی ‌در دارالفنون نیز پرداخت.

اما اولین شغل رسمی ‌او با حکم وزارتی در دارالمعلمین در بهمن ۱۲۹۷ است. بعد از آن اولین سمت اداری حکمت در دایره‌ی پرسنل وزارت معارف شروع شد و به مدت شش ماه از اول مهر ۱۲۹۷ تا پایان این سال در این سمت بود. در آن دوره وزارت معارف فاقد اداره‌ی پرسنلی مستقل بود و به گفته‌ی حکمت این اداره باید «حافظ سوابق خدمت و مسئول جریانات اداره‌ی مربوط به اعضای وزارتخانه باشد.»

برای همین حکمت سعی کرد با جمع‌آوری اطلاعات از وزارت خارجه و گمرک در باره‌ی بخش پرسنلی «نظام‌نامه‌ای» برای فعالیت اداره‌ی پرسنلی تدوین کند که همه‌ی پرسنل دارای پرونده‌ای باشند که شامل «تاریخ تولد، سن، معلومات و سوابق خدمت و سمت رسمی ‌و حقوق» افراد است.

در سال ۱۳۱۲ در حالی که حکمت لیسانس ادبیات گرفته بود و در حال نوشتن رساله دکترای خود بود برای در دست گرفتن وزارت معارف به تهران احضار شد.

یک ماه بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، در فروردین ۱۳۰۰ حکمت به عنوان رئیس اداره‌ی تفتیش وزارت معارف منصوب شد و در نامه‌ای به سیدضیاء نوشت که به دستور رئیس‌الوزرا «برای تفتیش اوراق و نوشتجات وارده و صادره نظام‌نامه‌ای ترتیب داده» می‌شود. اداره‌ی تفتیش به نوعی وظیفه‌ی دبیرخانه را داشت که در آن نظام‌نامه‌ی ثبت و درج شماره و تاریخ تمامی‌ نوشتجات وارده و صادره از وزارت معارف و طبقه‌بندی آنها بر مبنای مقام امضاء‌کننده انجام می‌شد.

بعد از آن علی‌اصغر حکمت در سال ۱۳۰۴ به مجلس شورای ملی راه یافت. او کاندیدای حزب رادیکال بود که از جهرم وارد مجلس شد. همان سالی که سلطنت از قاجاریه به پهلوی منتقل شد.

بعد از آنکه علی‌اکبر داور در سال ۱۳۰۵ به وزات عدلیه رسید، عیسی صدیق و علی‌اصغر حکمت را که از مدیران جوان وزارت معارف و در حزب رادیکال فعال بودند، به وزارت عدلیه منتقل کرد. حکمت در سال ۱۳۰۹ به گفته‌ی برخی به‌ظاهر برای مطالعه در امور ثبت و اسناد و دفاتر اسناد رسمی ‌به اروپا فرستاده شد اما در باطن او برای مطالعه‌ در باره‌ی دانشگاه‌های فرانسه و سیستم تحصیلات عالیه کشورهای اروپایی به خارج فرستاده شده بود.

تحصیل حکمت در سوربن و انتخاب او به عنوان وزیر معارف و برنامه‌ریزی برای تأسیس دانشگاه تهران این روایت را تأیید می‌کند.

حکمت در رشته‌ی ادبیات در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل می‌شود اما او در آن زمان ۳۸ ساله بود و برای انجام مأموریت و تحصیل با مشکل زبان مواجه بود و خودش می‌گوید:

«با خود گفتم بدون دانستن زبان، کسب علم و ادب نتوان کرد و استفاده از محضر بزرگان علم برای کسی که به لسان آنها آشنا نباشد از محالات است. در آغاز یأس و حرمان غریبی بر من چیره شد و بسیار پریشان‌حال گشتم و تصور آموختن زبان پهناور عظیمی ‌مانند لغت فرانسه آن هم در آن سن و سال برای من غیرممکن بود.»

اما او در آن زمان یاد پدربزرگش افتاد که در چهل سالگی شروع به آموختن طب کرد و از طبیبان مشهور شیراز شد، به قول خودش مثل «طفل نوآموز» شروع به آموختن کرد و «شب‌ها و روزهای متوالی نیاسودم. معاشرت و مجالست خود را از زن و فرزند و دوست و آشنا ترک کردم. در آن زندگانی به عزلت و انزوا روزانه شانزده ساعت به خواندن و نوشتن و استماع زبان فرانسه مشغول بودم. بر اثر کوشش و جهد اعصابم فرسوده گشت. مبتلا به ضعف بدن و کم‌خونی شدید شدم. شبی در پانسیونی که منزل داشتم، از فرط کار و بی‌خوابی به حال غش و اغما افتادم و مدتی در مریض‌خانه به سرآوردم با این همه از راهی که رفتم برنگشتم.»

در سال ۱۳۱۲ در حالی که حکمت لیسانس ادبیات گرفته بود و در حال نوشتن رساله دکترای خود بود برای در دست گرفتن وزارت معارف به تهران احضار شد. تلگراف دعوت به تهران را به‌جای محمدعلی فروغی رئیس الوزرا، علی‌اکبر داور برایش فرستاد. ظاهراً او در ابتدا نامزد اصلی وزارت معارف نبود برای همین هم ابتدا به عنوان کفیل وزارت معارف معرفی شد.

حکمت در وزارت معارف علاوه بر تأسیس و ساخت دانشگاه تهران، برنامه‌ی توسعه مدارس ابتدایی و متوسطه را تهیه کرد و برای این کار به مناطق مختلف کشور سفر می‌کرد. گزارش‌های بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد او مدیران و معلمان نالایق را تنبیه می‌کرد و در مقابل از مدح و ستایش هم منزجر بود و برای همین بخش‌نامه کرده بود که «استقبال به‌کلی قدغن، لایحه و شعر و مدیحه‌سرایی ممنوع.»

حبیب یغمایی ادیب معاصر و مدیر مجله‌ی یغما که مدت‌ها با حکمت در وزارت معارف همکاری داشت در باره‌ی دوره‌ی وزارت حکمت می‌نویسد:

«حکمت حدود پنج سال، وزارت معارف را داشت؛ چون شخص باذوق و مستعد و موقع‌شناسی بود، وزارت معارف را از مردگی و فرسودگی بیرون آورد و رونقی بخشید که تا آن روز سابقه نداشت. در زمان حکمت مدارس و عمارات فرهنگی در شهرستان‌ها بنا شد. آثار شعرا و نویسندگان قدیم انتشار یافت ... تأسیس دانشگاه تهران، فرهنگستان ایران و بنای مزار فردوسی در مشهد، جشن هزارمین سال تولد فرودسی، یادبود هفصدمین سال تصنیف گلستان از ابتکارات و اقدامات او بود. او هر چه در این زمینه‌ها می‌کرد به نام شاه وقت می‌کرد و نامی‌ از خود نمی‌برد که از شاه می‌ترسید و حق هم داشت.»

 

فرهنگستان زبان فارسی

علی‌اصغر حکمت همواره دغدغه‌ی پالایش زبان فارسی از لغات خارجی را داشت برای همین هم در اسفند ۱۳۱۳ از تشکیل انجمنی خبر داد که قرار است به وضع لغات بپردازد. البته پیش از این آکادمی‌ طبی تشکیل شده بود که وظیفه‌ی آن «ترجمه و تألیف کتاب‌های طبی درسی و غیردرسی و تهیه‌ی فرهنگ طبی و دواسازی و جمع‌آوری لغات طبی» و ساختن لغت‌هایی بود که در زبان فارسی وجود نداشت.

تصمیم حکمت به تشکیل فرهنگستان با مخالفت‌هایی مواجه شد و او از محمدعلی فروغی رئیس‌الوزرا کمک خواست و «بدین ترتیب فرهنگستان با فرمان شاه به فروغی در اردیبهشت ۱۳۱۴ پا به عرصه‌ی وجود نهاد تا پیراستن زبان فارسی و تبدیل اسامی ‌را با انجمنی از اصحاب دانش و فضیلت به انجام برساند.»

یکی از دلمشغولی‌های حکمت در جوانی ورزش بود و خودش هر روز ورزش می‌کرد. او به ورزش و اثرات آن در جسم، روح و عقل باور داشت برای همین وقتی در جشن فارغ‌التحصیلی دارالفنون شرکت کرد بهترین قسمتش را نمایش «ژیمناستیک» توصیف می‌کند. او پیشتر در زمانی که رئیس اداره‌ی تفتیش در وزارت معارف بود «هیئت مروجین ورزش» را تأسیس کرده بود. بعد از آن در دوره‌ی وزارتش، تشکیلات پیشاهنگی و ورزش را که پیشتر تأسیس شده بود اما «به بهانه‌ی غیرمفید و ناکارآمد بودن» متوقف شده بود، دوباره فعال کرد و با ادغام پیشاهنگی و انجمن تربیت بدنی این بیت «ز نیرو بود مرد را راست/ز سستی کجی زاید و کاستی» سروده‌ی علی‌اکبر دهخدا را با تصویب شورای عالی معارف به عنوان شعار وزرشکاران انتخاب کرد. پیش از آن نیز در هزاره‌ی فرودسی این مصرع «توانا بود هر که دانا بود» به عنوان شعار وزارت معارف انتخاب شده بود.

حکمت در ادامه‌ی تلاش‌هایش با خرید اراضی میدان امجدیه از مخبرالسلطنه هدایت، وزرشگاه امجدیه (شیرودی فعلی) را که رضا شاه آن را قلعه‌ی مدور می‌خواند، ساخت.

افزون بر این حکمت در زمان وزارتش ساختمان موزه‌ی تاریخی ایران باستان را با همکاری آندره گدار باستان‌شناس و معمار فرانسوی در همین دوره‌ی وزارت ساخت.  

حکمت در سال ۱۳۱۷ به خاطر مطالبی که روزنامه‌های فرانسه علیه رضا شاه می‌نوشتند از وزارت عزل شد. مدتی بود که روزنامه‌های فرانسوی انتقاداتی به رضا شاه می‌کردند و رضا شاه هم معتقد بود که «همان‌طور که روزنامه‌های ایران حق ندارند خبری علیه رئیس یک کشور خارجی درج کنند ایران هم متوقع است مطبوعات دیگر ممالک نیز مراعات این قانون را بنمایند.» در این دوران، دولت فرانسه نمایشگاهی برای صنایع ظریفه ایران تدارک دیده بود و رضا شاه هم حضور دولت را در آن منع کرده بود. علی سهیلی وزیر خارجه از حکمت خواسته بود که به پاس خدماتی که در نمایشگاه به هنر ایرانی شده تلگرافی به وزیر معارف فرانسه مخابره کند. حکمت هم چنین کرد اما وقتی متن فارسی تلگرافش در روزنامه‌ی اطلاعات چاپ شد، حکمت پس از پنج سال از وزارت معارف عزل شد.

حکمت هم که دیگر کاری در تهران نداشت به زادگاهش شیراز برگشت و «تصمیم گرفت به ترجمه‌ی رومئو و ژولیت شاهکار ویلیام شکسپیر و مقایسه‌ی آن با لیلی و مجنون نظامی ‌گنجوی بپردازد.»

 

سرشماری کاشان و تهران

شش ماه بعد ورق برگشت و او دوباره به دولت بازگشت و این بار وزیر کشور شد. وزارت کشور با وزارت معارف فرقی اساسی داشت و مقاماتش یا با شاه در ارتباط بودند یا با نخست‌وزیر. برای همین او جوانان تحصیلکرده‌ای را به وزارت کشور آورد تا بتواند کاری درست انجام دهد. به عنوان نمونه با ابوالقاسم بهرامی‌ که او را به عنوان رئیس اداره‌ی کل صحیه (بهداری) گماشته بود، لایحه‌ی قانون خدمتگزاری پزشکان را به مجلس فرستاد که در هفتم مرداد ۱۳۱۸ به تصویب مجلس رسید. او در این لایحه موزاینی را در «قواعد استخدامی»، «حقوق و مزایا» و «ترفیع و محل خدمت پزشکان» تا زمان بازنشستگی تعیین کرد. او به دنبال عدالت در بهره‌مندی از خدمات پزشکان در سراسر کشور بود. اصلاحات حکمت در بهداری در زمان سرایت بیماری وبا به سیستان کارایی خود را نشان داد و او با همکاری ارتش و وزارت دارایی توانست با اعزام پزشکان جلوی شیوع وبا را بگیرد.

 اصلاحات حکمت در بهداری در زمان سرایت بیماری وبا به سیستان کارایی خود را نشان داد و او با همکاری ارتش و وزارت دارایی توانست با اعزام پزشکان جلوی شیوع وبا را بگیرد.

اما مهم‌ترین اقدام حکمت در وزارت کشور سرشماری بود. او ابتدا شهر کویری کاشان را به عنوان نمونه انتخاب کرد تا در صورت موفقیت، سرشماری عمومی‌ در سراسر کشور را اجرا کند. روز ۳۱ خرداد ۱۳۱۸ وزیر کشور به کاشان رفت تا خود بر سرشماری نظارت کند. شهر برای سرشماری تعطیل شده بود و مردم تا پایان سرشماری حق نداشتند از خانه خارج شوند. بعد از آنکه سرشماری تمام شد به روایت حکمت «مردم از کاشانه‌ها بیرون ریخته‌اند و از فرط بی‌خبری که تصور می‌کردند سرشماری امر خطرناکی است، به جشن و سرور و رامش اشتغال دارند. دید و بازدید و روبوسی می‌کنند.»

نتیجه‌ی این سرشماری نشان داد که ۴۴۹۶۷ نفر ایرانی و ۲۷ نفر غیر ایرانی در شهر کاشان زندگی می‌کنند و از این تعداد ۶۲۷۶ نفر باسواد و ۳۸۷۱۸ نفر بی‌سواد بودند.

هشت ماه بعد نیز در تهران به‌عنوان بزرگ‌ترین شهر ایران سرشماری انجام شد. این سرشماری نشان داد که پایتخت ۵۴۵۵۸۷ نفر جمعیت دارد که از این تعداد ۶۵۷۳۵ نفر غیر ایرانی هستند. از میان این جمعیت، ۲۰۵۵۸۶ نفر باسواد و ۳۳۴۵۰۱ نفر بی‌سواد بودند.

حکمت بعد از سرشماری به دلیل اختلاف با احمد متین‌دفتری، نخست‌وزیر وقت، از شاه تقاضای کناره‌گیری کرد. دلیل اختلاف نیز حمایت متین‌دفتری از اتباع آلمانی بود که به عقیده‌ی حکمت، قوانین کشور را رعایت نمی‌کردند و به نفع کشورشان تبلیغ می‌کردند. حکمت مخالفتش را به پیش‌بینی شکست آلمان هیتلری در جنگ و ناسازگاری‌اش با افکار فاشیزم و نازیسم می‌دانست.

بعد از آن حکمت در چند دوره به وزارت‌های کوتاه‌مدتی در پیشه و هنر، بهداری و دادگستری رسید. بعد از آن وی در آبان ۱۳۲۴ در کنفرانسی که مقدمه‌ی تأسیس یونسکو شد، به همراه غلامعلی رعدی آذرخشی، غلامحسین صدیقی و عیسی سپهبدی در لندن شرکت داشت. پنج سال بعد از آن نیز حکمت به اجلاس یونسکو در فلورانس ایتالیا رفت و در در سخنرانی‌اش به «توجه یونسکو ... به توسعه‌ی عملیات خود در زمینه‌ی تعلیم و تربیت اساسی و تعلیمات اکابر و ایجاد همکاری در روابط فرهنگی بیشتر میان ممالک هم‌مرز» تأکید کرد و اینکه این سازمان باید از جریانات سیاست جهانی برکنار باشد.

بعد از آن نیز در سی‌ام خرداد ۱۳۲۶ علی‌اصغر حکمت به عنوان وزیر مشاور دوباره عضو هیئت وزیران شد اما این دوره نیز کوتاه بود. علت هم این بود که احمد قوام، نخست‌وزیر، در هشتم آذر ۱۳۲۶ برای ایراد نطقی پیرامون مسائل جاری به مجلس رفت و آبستراکسیون اقلیت مجلس باعث شد تا جلسه تشکیل نشود. قوام هم نطق خود را از طریق رادیو منتشر کرد و تعدادی از وزرا از جمله حکمت در اعتراض استعفا کردند چون معتقد بودند آنچه در رادیو منتشر شده غیر از آن چیزی است که در هیئت وزرا خوانده شده، و «به این ترتیب مسئولیت مشترک وزرا که از اصول مسلمه‌ی حکومت قانونی است، رعایت نشده» است.

مدتی بعد در ۲۵ آبان ۱۳۲۷ آقای حکمت در کابینه‌ی ساعد مراغه‌ای وزیر خارجه شد. در دوره‌ی کوتاه وزارت خارجه او بر نزدیکی با همسایگان مسلمان به‌ویژه افغانستان تمرکز داشت.

در دوره‌ی محمد مصدق، حکمت سمت سیاسی نداشت و بعد از کودتای ۲۸ مرداد در کابینه‌ی فضل‌الله زاهدی وزیر مشاور شد و تا آذر ۱۳۳۲ در این سمت بود تا آنکه به عنوان سفیر کبیر ایران عازم دهلی نو در هند شد. به نوشته‌ی کتاب حکایت حکمت

«حکمت را می‌توان شایسته‌ترین فردی دانست که نمایندگی ایران در هند را بر عهده گرفت. ایران و هند پیشینه‌ای کهن در قاره‌ی آسیا دارند ... هند برای ایرانیان همچون پناهگاه بود. پناهگاهی برای گریز از فقر و آزارهای مذهبی ... پارسیان هند (زرتشتیان) از روزگاران کهن در اقتصاد هند ایفاگر نقش بودند تا آنجا که سلطنت پهلوی اول برای نوسازی در ایران چشم به مساعدت مالی آنان داشت.»

حکمت در سفارت هند «کارنامه‌ی پرباری» داشت و با تأسیس انجمن فرهنگی ایران که در آن زبان فارسی درس داده می‌شد در این راه همت گماشت. او تلاش می‌کرد تا فرهنگ ایران را از هر طریق ممکن به هندیان بشناساند. او «به فرهنگ بیش از سیاست اعتقاد داشت و اهداف سیاسی را از طریق فرهنگ قابل دستیابی می‌دانست.»

حکمت در حالی هندوستان را ترک کرد که به نه نفر از کسانی که دوره‌ی عالی زبان فارسی را در انجمن فرهنگی ایران طی کرده بودند، گواهینامه اعطا کرد. در آن دوره چند کتاب نوشت که مهم‌ترین آنها نقش پارسی بر احجار هند و سرزمین هند است.

وقتی به تهران فراخوانده شد مدتی کاری نداشت تا آنکه در بیستم اردیبهشت ۱۳۳۷ جانشین علیقلی اردلان وزیر خارجه شد که به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا انتخاب شده بود.

حکمت از دوره‌ی سفارت در هند به برخی کارهای وزارت خارجه از جمله انتخاب سفرا و نمایندگان ایران انتقاد داشت برای همین هم یک بار در نامه‌ای به وزارتخانه نوشته بود که وزارت خارجه باید «در انتخاب و اعزام مأمور به کشورهای مختلف رعایت صلاحیت و شایستگی شخص مأمور» را بنماید. او می‌گفت که دانستن زبان کشور محل مأموریت باید اصل باشد.

در سال‌های پایانی کارهای سیاسی‌اش، گوشش درست نمی‌شنید و در مذاکرات رسمی‌ نمی‌توانست از کم و کیف گفت‌وگو‌ها مطلع شود. دریادار افخمی‌خاطره‌ای از دیدار رسمی ‌شاه به دانمارک دارد که می‌گوید

«همه در سالن کاخ محل اقامت شاه با لباس رسمی‌ گرد آمده بودند که با اعلی‌حضرت به یک مهمانی شام بروند و در موقع انتظار ساعت حرکت، حکمت که کمی‌ دیر رسید، به علت عجله فراموش کرده بود زیپ شلوار فراک خود را ببندد. دریادار افخمی ‌... با دست به حکمت اشاره به بستن زیپ کرد. حکمت مطلب را دریافت ولی با صدای بلند، که عادت همه‌ی کم‌شنوایان است گفت: ای آقا، خانه‌ای که صاحبش مرده باشد، چه باز باشد چه بسته.»

حکمت در بیستم خرداد ۱۳۳۸ از مقام خود استعفا کرد و از سیاست کناره گرفت اما کارهای فرهنگی‌اش را ادامه داد. او ریاست کمیسیون ملی یونسکو را در دوره بازنشستگی از سیاست حفظ کرد. عضو هیئت مدیره انجمن آثار ملی بود و در ساخت آرامگاه حافظ و مجسمه سعدی مشارکت و همکاری داشت. علاوه بر این او در سال ۱۳۴۳ مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی را تأسیس کرد که زیر نظر آموزش و پرورش فعالیت می‌کرد و مؤسسه‌ای ملی و غیرانتفاعی بود که در آن زبان‌های انگلیسی، فرانسه، عربی در سطح لیسانس تدریس می‌شد این مدرسه اکنون بخشی از دانشگاه علامه طباطبایی است.

او دو سال بعد از انقلاب در روز دوشنبه سوم شهریور ۱۳۵۹ در تهران چشم بر هم نهاد در حالی که میراث سلطنت پهلوی تاراج شده بود اما میراث حکمت هنوز به چشم می‌آمد.

حکمت بیش از سی عنوان کتاب و بیشتر از یکصد مقاله به زبان‌های فارسی، انگلیسی و فرانسوی نوشت. بجز کتاب‌هایی که پیشتر اشاره شد، تصحیح کتاب کشف الاسرار و عده الابرار رشیدالدین میبدی و ترجمه‌ی برخی آثار شکسپیر و کتاب رستاخیز تولستوی از جمله مهم‌ترین آثار حکمت است.

یکی از مهم‌ترین آثار حکمت یادداشت‌های شصت ساله‌ی اوست که «اطلاعات دقیق و جزئی از محیط زندگی و سوانح روزگارش به دست می‌دهد که در یکصد دفتر نوشته است.»

خدمات فرهنگی‌اش به غیر از تألیف و ترجمه، دانشگاه تهران، موزه‌ی ایران باستان، کتابخانه ملی، ورزشگاه امجدیه و تأسیس مدارس متعدد در سراسر کشور است.

 

نگهبان محیط زیست

از همه جالب‌تر اما کاری است که حکمت در دوره‌ی وزارت کشور کرد. او آیین‌نامه‌ای نوشت برای نگهداری و حفظ درختان کهنسال که بر اساس آن بریدن «درختان کهنسال کشور شاهنشاهی از هر رقم و در هر نقطه اعم از شهر یا ده یا باغ‌های دولتی و شهرداری یا مساجد و اماکن» که «بیش از یکصد سال عمر» داشته باشند ممنوع شد.

قرار شد که فرمانداری‌ها و شهرداری‌ها فهرست این درختان را به تصدیق مالک و کدخدای ده تهیه و به وزارت کشور بفرستند. درختان کهنسال باغ‌های شخصی و املاک زراعی نیز که «جنبه تاریخی یا ظرافت و زیبایی خاصی» داشتند هم مشمول این تصویب‌نامه شدند. حکمت در اندیشه‌ی حفظ محیط زیستی بود که در روزگار ما چندان محلی از اعراب ندارد و در چند دهه‌ی اخیر بخش بزرگی از جنگل‌های ایران نابود شده است اما تاریخ صدور این تصویب‌نامه در تقویم ایرانیان روز درختکاری است «تا بی آنکه امروزیان بدانند، بر میراث حکمت ارج نهند.»


منابع:

حکایت حکمت، زندگی و زمانه‌ی علیاصغر حکمت شیرازی، رضا مختاری‌اصفهانی، نشر نی، ۱۳۹۶

شصت چهره از میان قاجاریان و معاصران، عبدالحسین آذرنگ، کتاب بهار، ۱۳۹۹

داستان بنا شدن دانشگاه تهران به روایت علی‌اصغر حکمت، دکتر سید محمد دبیرسیاقی، نشریه پیک نور، بهار ۱۳۸۴

علی‌اصغرخان حکمت مرد فرهنگ، دکتر منصور رستگار فسایی، نشریه نامه انجمن، تابستان ۱۳۸۴، شماره ۱۸

روزنامه اطلاعات، ۲۶ اسفند ۱۳۱۳

علی‌اصغر حکمت، عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه جهان اسلام