تاریخ انتشار: 
1396/04/10

عذرخواهی ملی چه ضرورت و چه منفعتی دارد؟

ادوین باتیستلا

عذرخواهی یک ملت به خاطر اشتباهاتی که در حق یک ملت دیگر مرتکب شده یک نقطه‌ی عطف تاریخی محسوب می‌شود. این اقدام ضروری به هردو ملت کمک کند که به تفاهم برسند و حرکتی رو به پیش داشته باشند. با این حال، «عذرخواهی ملی» دشواری‌ها و پیچیدگی‌های بسیاری دارد.


هنگامی که باراک اوباما در ماه مه‌ی ۲۰۱۶ از شهر هیروشیما بازدید کرد، برخی چنین گمانه‌زنی کردند که احتمالاً رئیس جمهور آمریکا قصد دارد، به نمایندگی از کشورش، بابت بمباران آن شهر در پایان جنگ جهانی دوم عذرخواهی کند. اما او در عوض در نشست خبری مشترکی که به همراه شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن در آن حضور پیدا کرد، اعلام کرد که بازدید او به منظور «ادای احترام به تمام کسانی است که در جنگ جهانی دوم جانشان را از دست دادند و بر چشم‌انداز مشترک ما که جهانی بدون سلاح‌های اتمی است، بار دیگر صحه گذاشتند.» کاخ سفید نیز پیشتر اعلام کرده بود که نه قصد مرور دوباره‌ی آن تصمیم در مورد بمباران هیروشیما را دارد، نه عذرخواهی از بابت آن. به عقیده‌ی دولت اوباما، نیازی به عذرخواهی بابت آن اقدام نظامی که مربوط به دوران جنگ بود، وجود نداشت.

ملت‌ها چه هنگام پوزش می‌خواهند؟ حدود سی سال پیش، در سال ۱۹۸۸، کنگره‌ی آمریکا قانون آزادی‌های مدنی را تصویب کرد که به موجب آن، از ژاپنی-آمریکاییهایی که در دهه‌ی ۱۹۴۰ در آمریکا بازداشت شده بودند پوزش خواسته می‌شد و مبالغی به عنوان غرامت به آنها پرداخت می‌شد. رونالد ریگان، رئیس جمهورِ وقتِ آمریکا، پس از امضای آن لایحه اظهار داشت: «اینجاست که اشتباه خود را می‌پذیریم و ملت ما بار دیگر به تعهدی که نسبت به برابری‌خواهیِ تحت لوای قانون دارد، عمل می‌کند.» بعدها همزمان با رسیدگی به ادعاهای آن بازداشت‌شدگان، جانشینان ریگان یعنی جورج بوشِ پدر و بیل کلینتون نیز هریک با فرستادنِ نامه‌هایی جداگانه، از آنها عذرخواهی کردند.

زمان زیادی طول کشید تا آمریکا بابت آن بازداشت‌ها عذرخواهی کند. پس از آن که موج بیگانه‌هراسی با حمله‌ی ژاپن به بندر پرل هاربر در سال ۱۹۴۱ همه‌گیر شد، حدود ۱۲۰ هزار شهروند ژاپنی-آمریکایی و ژاپنی به اردوگاه‌های بازداشت اجباری در آمریکا انتقال یافتند. بازداشت‌شدگان رنج، مصیبت، و لطمات زیادی متحمل شدند. در سال ۱۹۴۴، دیوان عالی آمریکا با حکم خود در مورد پرونده‌ی کورماتسو، تصریح کرد که این بازداشت‌ها مطابق با قانون اساسی صورت گرفته است. برخی شهروندان ژاپنی-آمریکایی به مدت سه سال در زندان به سر برده بودند. به آنها یک بلیت قطار به همراه مبلغ ۲۵ دلار داده شد، اما کسی از آنها عذرخواهی نکرد.

۴۳ سال پس از پایان یافتن آن بازداشت‌ها، کنگره‌ی آمریکا مراتب عذرخواهی خود را اعلام کرد. مقدمات این عذرخواهی با فراخوان اتحادیه‌ی شهروندان ژاپنی-آمریکایی در سال ۱۹۷۰ فراهم شده بود. یک دهه بعد، جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، کمیسیونی را مأمور کرد که درباره‌ی آن جابه‌جایی‌ها و بازداشت‌های اجباریِ شهروندان در دوران جنگ تحقیقاتی انجام دهد. در نتیجه، بحث‌های زیادی بر سر این که آیا اصولاً این عذرخواهی باید صورت پذیرد یا نه در گرفت، با توجه به آن که این عذرخواهی هزینه‌بر بود، مسئولیت زیادی می‌طلبید، به توافق سیاسی نیاز داشت، و این بحث فلسفی نیز مطرح بود که آیا دولت‌هایی که بعداً روی کار آمده‌اند باید مسئول اعمال غیراخلاقیِ دولت‌های گذشته‌ باشند یا نه. اما از دید بسیاری از بازداشت‌شدگان سابق، این تلاش ارزشش را داشت. برای آنها این کار در حکم اعاده‌ی حیثیتشان بود. برای دولت آمریکا، این عذرخواهی به منزله‌ی اعتراف به بدرفتاری با شهروندان و متعهد شدن به اجرای عدالت بود.

گاهی نیز کلِ یک ملت برای این که بتواند پیش برود و گذشته را پشت سر بگذارد باید با گذشته‌ی خود روبه‌رو شود. این راه دشواری بود که ملت آلمان تا پنجاه سال پس از پایان یافتنِ زمامداری هیتلر بر خود هموار کرد. متفقینِ پیروزِ جنگ با تشکیل دادگاه‌ نورنبرگ، اصلاح نظام آموزشی، و حذف دیدگاه‌های نازی‌ها از دروس مدارس و دانشگاه‌ها، بر ایجاد حس مسئولیت در آلمانی‌ها و بازآموزی آنها متمرکز شده بودند. سیاست‌مداران آلمان غربی می‌دانستند که اگر قرار باشد آلمان دوباره در جمع ملت‌های دیگر پذیرفته شود، باید از قساوت‌هایی که در دوران جنگ اتفاق افتاده بود سخن بگویند. نخستین قدم در این راه این بود که دولت کنراد آدناور، صدراعظم وقت آلمان، در سال ۱۹۵۲ مبلغ ۵ میلیارد و 300 میلیون مارک به کشور تازه تأسیس‌شده‌ی اسرائیل پرداخت. با این حال، در آن زمان سیاستی که ملت آلمان ترجیح می‌داد و مورد حمایت آدناور نیز بود سیاست فراموشی به جای عذرخواهی و به یاد آوردن وقایع بود. نخستین باری که او پس از کسب جایگاه صدراعظمی آلمان به آن دوران اشاره کرد سال ۱۹۴۹ بود، وقتی که خطاب به نمایندگان پارلمان آلمان غربی گفت که دولت او تصمیم دارد که گذشته را فراموش کند. او در واقع نگران احیای حس ملی‌گرایی افراطی بود و سعی می‌کرد که اشاره‌ای به جنایات دوران جنگ نداشته باشد تا آلمان بتواند اقتصاد خود را احیا کند.

عذرخواهی هزینه‌بر بود، مسئولیت زیادی می‌طلبید، به توافق سیاسی نیاز داشت، و این بحث فلسفی نیز مطرح بود که آیا دولت‌هایی که بعداً روی کار آمده‌اند باید مسئول اعمال غیراخلاقیِ دولت‌های گذشته‌ باشند یا نه.

در سال‌های پس از جنگ، جناح‌های راست و چپِ آلمان بر سر این موضوع به مناظره پرداختند که آیا کاوش در گذشته باعث خواهد شد که ملت آلمان دائم احساس گناه کند، یا این که به رسمیت شناختن گذشته راهی است که باید برای کسب نیکنامی برای این ملت طی کرد. برای آلمانی‌ها ابراز پشیمانی به یک قاعده‌ تبدیل شد، به حدی که هنگامی که صدراعظم بعدی، ویلی برانت در سال ۱۹۷۰ به لهستان رفت، مقابل بنای یادبودی که برای گرامی‌داشت قیام ورشو در سال ۱۹۴۳ برپا شده بود زانو زد. بسیاری این حرکتِ برانت را به یک عذرخواهیِ بدون کلام تعبیر کردند، و خودش نیز بعداً توضیح داد که کاری را انجام داده است که «آدم‌ها وقتی در بیانِ حس‌ خود با کلمات در می‌مانند انجام می‌دهند.» اما هلموت کوهل، صدراعظم آلمانِ متحد، در سال ۱۹۹۵ توانست کلمات مناسب را پیدا کند. کوهل در پنجاهمین سالگرد آزادسازی آشویتس به روشنی عذرخواهی کرد. او گفت: «آشویتس سیاه‌ترین و هولناک‌ترین فصل از تاریخ آلمان را تشکیل می‌دهد ... یکی از اولویت‌های ما این است که این آگاهی را به نسل‌های بعد منتقل کنیم تا تجربیات هولناک گذشته دیگر هیچ‌گاه تکرار نشود.» روند عذرخواهی ملت آلمان با غلبه کردن بر میل به فراموشی و با اعتراف به گذشته پیش رفت. اما مهم این بود که جهت‌گیری آنها به سمت آینده بود. آلمان به روبه‌رو شدن با گذشته و عذرخواهی از بابت آن به عنوان راهی برای بهبود زندگیِ آیندگان نگاه می‌کرد.

روالِ عذرخواهی ملی با روالی که اشخاص برای عذرخواهی بابت یک آسیب جدی طی می‌کنند تفاوت چندانی ندارد. نخستین مرحله‌ی آن تشخیصِ این موضوع است که کاری کرده‌ایم که باید بابتش عذرخواهی کنیم و موضوع جدی است. اگر بخواهیم حالت ایدئال را در نظر بگیریم، هم طرفِ خطاکار و هم طرفِ آسیب‌دیده به این تشخیص می‌رسند، و این تشخیص چیزی است که به خودیِ خود عذرخواهی را شکل می‌دهد. عذرخواهی در صادقانه‌ترین شکل خود، با اذعان کردن به خطایمان، محکوم کردن رفتاری که از ما سر زده است، و تقاضایمان برای بخشش اتفاق می‌افتد. اروینگ گافمن، جامعه‌شناس آمریکایی، در کتابی که با عنوان نمایش خود در زندگی روزمره در سال ۱۹۵۹ منتشر کرد، عذرخواهی را امری دانست که فرد را دوپاره می‌کند – یک پاره آدم خطاکار سابق است و پاره‌ی دیگر آدمی است که رفتار گذشته‌اش را محکوم می‌کند. فردی که عذرخواهی می‌کند به آدم بهتری تبدیل می‌شود. جایگاه فردی که عذرخواهی را می‌پذیرد نیز به خاطر پذیرفتنِ ادای احترام صادقانه‌ای که نسبت به او صورت گرفته است تغییر می‌کند. از او اعاده‌ی حیثیت می‌شود.

عذرخواهی یک ملت همان کارکرد عذرخواهیِ یک فرد اما در مقیاسی متفاوت را دارد. عذرخواهی ملت‌ها با تأکید بر تغییر یافتنِ آن‌چه برایشان ارزش محسوب می‌شده است، محکوم کردنِ عملکرد گذشته‌شان، و متعهد شدن به عملکردی متفاوت و بهتر در آینده اتفاق می‌افتد، و می‌تواند موجب آشتی میان ملتِ آسیب‌دیده و ملتی که به آنها آسیب رسانده است شود. اصطلاح «عذرخواهی ملی» از یک نظر گمراه‌کننده است چرا که با «تأسفِ» دیپلماتیکی که به طور معمول یک دولت به دولت دیگر ابراز می‌کند تفاوت دارد. ابرازِ تأسفِ دیپلماتیک معمولاً امری موقتی است و از بیانیه‌ای تشکیل می‌شود که یک دولت برای دولتی که اغلب جایگاه برابری با آن دارد می‌فرستد تا احترامش حفظ شود. و این نوع ابراز تأسف‌ها گاهی چندان صادقانه هم نیست. به طور مثال، هنگامی‌ که ناو جنگی وینسنس آمریکا در سال ۱۹۸۸، بر اساس تشخیصِ نادرستش، یک هواپیمای مسافربری ایرانی را که به سمت محل استقرار آن ناو در تنگه‌ی هرمز در پرواز بود سرنگون کرد، ریگان بیانیه‌ای برای ابراز تأسف صادر کرد که در آن ذکر شده بود: «ما عمیقاً بابت جان ‌باختنِ یکایک این انسان‌ها متأسفیم»، اما در عین حال اعلام کرده بود که به نظر می‌رسد که شلیک از سوی آن ناو، «تنها یک واکنش طبیعی دفاعی» بوده است. این یک ابراز تأسفِ دیپلماتیک محسوب می‌شود نه یک عذرخواهی.

برعکس، یک ملت به هنگام عذرخواهی از ملتی دیگر خطای مهم و بعضاً تاریخی را که مرتکب شده است با صداقتِ تمام محکوم می‌کند. نخستین مرحله‌ی این عذرخواهی، درست همانند عذرخواهی‌های افراد از یکدیگر، تشخیص این موضوع است که آن ملت موجب آسیبی بزرگ شده است. این تشخیص می‌تواند بعدها به کاوشی گسترده‌تر در تاریخچه‌ی آن آسیب و بازگو کردن جزئیاتِ واقعه، از جمله تصمیم‌های اتخاذشده، اقدامات، ارزش‌های ملی، اهداف، و همچنین نام اشخاصی که در آن ماجرا مشارکت داشته‌اند منجر شود.

هنگامی که یک کمیته‌ی ملی یا یک نهاد قانون‌گذار از رخ دادن یک بی‌عدالتی ملی سخن بگویند، این یادآوری می‌تواند به رویکردی در مورد تاریخ تبدیل شود که خود به خود دلیل و مجوزی برای عذرخواهی کردن به دست می‌دهد. این همان چیزی بود که در استرالیا رخ داد. کوین راد، نخست وزیر و رهبر سابق حزب کارگر استرالیا، بابت اعلام مراتبِ عذرخواهی خود نسبت به «نسل‌های به یغما رفته»ی بومیان در آن کشور در سال ۲۰۰۸ و همچنین بابت مصوبه‌ای که پس از آن صادر شد، حمایت هردو حزب را در استرالیا به دست آورد. با این حال، گاهی این اجماع دشوارتر اتفاق می‌افتد. به طور مثال، مصوبه‌ای که تومیچی مورایاما، نخست وزیر ژاپن، در سال ۱۹۹۵ بابت عذرخواهی ارائه داده بود چنان مخالفانی میان نمایندگان محافظه‌کار مجلس شورای ملی ژاپن پیدا کرد که واژه‌ی «عذرخواهی» در مجموع از آن حذف و واژگانی نظیر «تسلیت صمیمانه» و «تأسف عمیق» جایگزین آن شد.

آلمان به روبه‌رو شدن با گذشته و عذرخواهی از بابت آن به عنوان راهی برای بهبود زندگیِ آیندگان نگاه می‌کرد.

حتی هنگامی که اجماعی در مورد عذرخواهی ملی اتفاق می‌افتد نیز به ندرت پیش می‌آید که همه در مورد آن هم‌نظر باشند. برخی خواهند گفت که دولتی که هم‌اکنون روی کار آمده است نمی‌تواند بابت بی‌عدالتی‌ای که در گذشته اتفاق افتاده عذرخواهی کند. آنها بر این باورند که عذرخواهی تنها زمانی اعتبار دارد که از سوی کسانی که خود مرتکب آن خطا شده‌اند مطرح شود. احساس گناه بابت بی‌عدالتی‌ای که در گذشته اتفاق افتاده است نباید از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. اما این دیدگاه بسیار تنگ‌نظرانه است. شاید رؤسای دولت‌ها بابت آسیب‌هایی که ملت آنها در گذشته به ملتی دیگر وارد کرده است شخصاً گناهی نداشته باشند، اما به هر حال در قبال ارزش‌های ملی کشورشان مسئولند، و می‌توانند در جبران آن بی‌عدالتیِ تاریخی نقش داشته باشند و، با یادآوری گذشته، ملت‌ها را به سمت آشتی ببرند. با این که ممکن است شهروندان عادی بابت آن آسیب‌های تاریخی گناهی نداشته باشند، اثرات آن آسیب در وجود آنها هم باقی مانده است و می‌توانند از جبران آن سود ببرند. بنابراین، هنگامی که نظام سیاسی کشوری به واسطه‌ی عقایدی تازه و با مشارکت گروه‌هایی که از بی‌عدالتی آسیب دیده‌اند تقویت می‌شود، تمام شهروندان از این آشتی ملی سود خواهند برد.

آیا عذرخواهی ملی برای کسانی که آن را می‌پذیرند نیز حائز اهمیت است؟ مجلس سنای آمریکا در سال ۲۰۰۵ به این نتیجه رسید که بابت این که تصویب قوانین ضد مجازات‌های بدون محاکمه را تقریباً به مدت یک قرن به تعویق انداخته بوده مراتب عذرخواهی خود را اعلام کند (سرانجام با تصویب لایحه‌ی حقوق مدنی در سال ۱۹۶۸ مجازات‌های بدون محاکمه جرمانگاری شد). بسیاری از نهادها نظیر اتحادیه‌ی ملی ترقیِ افراد رنگینپوست (NAACP) اقدام مجلس سنا به عذرخواهی را تحسین کردند، و آن را گامی به سوی آشتی ملی و اعتراف رسمی در مورد بی‌عدالتی‌هایی که در گذشته اتفاق افتاده است به شمار آوردند. برخی نهادهای دیگر آن را ناکافی دانستند و استدلالشان این بود که این تنها یک عذرخواهی است و بنا ندارد که آن آسیب‌ها را جبران کند. اما از نظر برخی از آسیب‌دیدگان ماجرا، این اعلام عذرخواهی و ابراز تأسف نیز (هرچند که کافی نیست) گام مهمی برای شنیده شدن صدای آنها و رسیدن به درکی مشترک از آسیبی که وارد شده است محسوب می‌شد. از نظر دیگران، این نوع ابراز تأسف‌ها اگر با اقدامی برای اصلاح یا جبران همراه نباشد، نه کافی است و نه صداقتی در آن هست.

پیشنهادِ جبرانِ آسیب در سال ۲۰۰۹ مطرح شد، یعنی هنگامی که مجلس نمایندگان و مجلس سنای آمریکا هریک به طور جداگانه بابت دوران برده‌داری و قوانین جیم کراو که به تبعیض نژادی دامن زده بود عذرخواهی کردند. نکته‌ی جالب ماجرا این بود که این دو مجلس نتوانستند در مورد واژگانی که باید در بیانیه‌ی عذرخواهی به کار می‌رفت به توافق برسند. هردو مجلس در بیانیه‌های خود نوشتند که نهاد آنها «به نمایندگی از مردم ایالات متحده‌ی آمریکا، از آفریقایی-آمریکایی‌ها بابت بدرفتاری‌هایی که در مورد آنها صورت گرفته است و رنج‌هایی که نیاکان آنها در نظام برده‌داری و به دلیل قوانین جیم کراو متحمل شده‌ بودند، عذرخواهی می‌کند ...» اما مجلس سنا مصوبه‌ی خود را با گفتن این جملات به پایان برد ‌که «هیچ بخشی از این مصوبه، الف- هیچ ادعایی را که علیه ایالات متحده مطرح شود مجاز نمی‌داند و از آن پشتیبانی نمی‌کند، ب- برای فیصله دادن به هیچ ادعایی که علیه ایالات متحده مطرح شده باشد نوشته نشده است.» بنابراین مجلس سنا در حین به زبان آوردن عذرخواهی، در پی این نیز بوده است که خودش را از عواقب احتمالی آن مصون نگه دارد. اما مجلس نمایندگان در ادامه‌ی بیانیه‌‌اش، از «تعهد خود نسبت به سامان دادن به عواقب طولانی‌مدتِ آن اقداماتِ ناشایست» سخن به میان آورده بود. مجلس سنا در عوض خواسته بود که «تعهد مجددش به این اصل را که تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند» یادآوری کند. جدای از تفاوت‌های نامحسوس اما عمیقی که در محتوای این دو بیانیه وجود دارد، ناهماهنگی آنها از صداقت و قدرتی که باید در یک عذرخواهی ملی وجود داشته باشد می‌کاهد، و همچنین ارزش این عذرخواهی را نزد کسانی که قرار است آن را بپذیرند پایین می‌آورد.

عذرخواهی ملی از این نظر که باید از پشتیبانی سیاسیِ کافی برخوردار باشد نیز کار دشواری به شمار می‌آید. به ویژه این که، معمولاً کسانی که عذرخواهی می‌کنند در معرض این اتهام قرار می‌گیرند که «عذرخواهی نشانه‌ی ضعف است.» گاهی حتی ابراز تأسفِ دیپلماتیک نیز مخالفان سیاسی پیدا می‌کند. این همان اتفاقی است که در مورد تلاش‌های دولت وودرو ویلسون ،رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۱۴ اتفاق افتاد؛ تلاش‌هایی برای آن که روابط آمریکا با کلمبیا را بهبود ببخشد و در عین حال بتواند تضمین کند که پاناما از سوی این کشور به رسمیت شناخته می‌شود. در متن توافق‌نامه، مبلغ ۲۵ میلیون دلار به کلمبیا پیشنهاد شده و همچنین ذکر شده بود که دولت آمریکا بابت قطع شدن روابط خوب‌ دو کشور، «صمیمانه ابراز تأسف می‌کند.» این «ابراز تأسف» بابت مداخله‌ای بود که آمریکا در دوران زمامداری تدی روزولت، به منظور پشتیبانی از جدا شدن پاناما از کلمبیا صورت داده بود. روزولت و حامیانش مبلغ پرداختی را «باج دادن» و آن ابراز تأسف‌ها را «عذرخواهی» دانستند. مخالفت آنها موجب شد که اجرای مفاد توافق‌نامه تا سال ۱۹۲۱ به تعویق بیافتد. هنگامی که دولت جدیدِ وارن هاردینگ این توافق‌نامه را به سرانجام رساند، ابراز تأسف از متن آن حذف شده بود.

فردی که عذرخواهی می‌کند به آدم بهتری تبدیل می‌شود. جایگاه فردی که عذرخواهی را می‌پذیرد نیز به خاطر پذیرفتنِ ادای احترام صادقانه‌ای که نسبت به او صورت گرفته است تغییر می‌کند. از او اعاده‌ی حیثیت می‌شود.

با وجود تمام این چالش‌ها، آمریکا اغلب برای عذرخواهی‌های رسمی پیشگام شده است، که از آن جمله می‌توان عذرخواهی در مواردی نظیر بازداشت دسته‌جمعیِ ژاپنی-آمریکایی‌ها، نظام برده‌داری و قوانین جیم کراو، سرنگونی نظام سلطنتی در هاوایی، سیاست‌های دولت فدرال در مورد سرخ‌پوست‌ها، اِعمالِ خشونت در زندان ابوغریب، رسوایی آزمایش‌های تاسکیگی و آزمایش‌های مشابه آن در گواتمالا را نام برد.

ملت‌های دیگر نیز اقدام به عذرخواهی کرده‌اند. ژاپن بارها بابت نظامی‌گری و قساوت‌هایی که در طول جنگ جهانی دوم کرده بود عذرخواهی کرده است؛ به طور مثال، می‌توان به عذرخواهی این کشور از کُره‌ای‌ها در سال ۲۰۱۵ بابت اقدام به برده‌داری جنسی در دوران جنگ اشاره کرد. میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شورویِ سابق، در دهه‌ی ۱۹۹۰ بابت قتل عام حدود 15 هزار افسر لهستانی در سال ۱۹۴۰ که در جنگل کاتین اتفاق افتاده بود عذرخواهی کرد. بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه، بابت بدرفتاری با زندانیان ژاپنی در دوران جنگ عذرخواهی کرد. استیون هارپر، نخست وزیر سابق کانادا، در سال ۲۰۰۸ بابت بدرفتاری با دانشآموزان و سوءاستفاده از آنها در مدارس محله‌های بومینشین در این کشور در فاصله‌ی دهه‌های ۱۸۷۰ تا ۱۹۹۰ عذرخواهی کرد. و تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا، در سال ۱۹۹۷ بابت نقش این کشور در قحطی سیب‌زمینی در ایرلند در قرن نوزدهم میلادی عذرخواهی کرد.

عذرخواهی‌های ملی در سراسر جهان از روند و گفتمان یکسانی پیروی می‌کنند. حاصل تحقیقات استرالیا درباره‌ی بدرفتاری با چندین نسل از کودکان بومیان این کشور در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۷۰، تهیه‌ی گزارشی در سال ۱۹۹۷ با عنوان «آنها را به خانه بیاورید» شد که حجم آن به بیش از ۵۰۰ صفحه می‌رسید. در سال ۱۹۹۸، برخی مجامع، به صورت غیر رسمی روزی را به عنوان روز «جبران» سالانه برای این موضوع تعیین کردند. اما سیاست‌مداران محافظه‌کار استرالیا با عذرخواهی مخالف بودند. در سال ۱۹۹۹، جان هوارد، نخست وزیر محافظه‌کار این کشور بابت آن اتفاقات ابراز «تأسف» کرد، اما دولت او با صراحت تأکید کرد که خود را بابت عملکرد دولت‌های قبلی مسئول نمیداند. راد، رهبر حزب کارگر استرالیا و جانشین هوارد، در سال ۲۰۰۸ به عنوان نخستین اقدام خود در جایگاه نخست وزیر توانست نظر موافق هردو حزب عمده‌ی این کشور را برای عذرخواهی جلب کند. روزی که نهادهای مردمی برای جبران تعیین کرده بودند و «روز ملی شرمساری» نام گرفته بود، به «روز ملی التیام» تغییر نام داد.

مقاومت از سوی برخی نهادها می‌تواند مانعی دشوار برای تحقق یافتن عذرخواهی ملی محسوب شود. این موردی بود که در رابطه با واکنش واتیکان به سوءاستفاده‌های کشیش‌های پدوفیل پیش آمد. پاپ ژان پل دوم بر برخی از اصلاحاتی که در این زمینه صورت گرفت نظارت داشت، اما در مورد واکنشِ قاطع به این موضوع تردید به خرج داد. جانشین او، پاپ بندیکت شانزدهم، تصدیق کرد که به طور قاطع با این مسئله برخورد نشده است، اما در دوران خود او نیز واکنش واتیکان به این موضوع همچنان به بحث‌های درون‌سازمانی حول علل و ریشه‌های آن محدود شد. سرانجام، در سال ۲۰۱۴ پاپ فرانسیس مراسم عشای ربانی را به طور اختصاصی برای شش قربانی سوءاستفاده‌ی جنسی در کلیساها برگزار کرد، و در آن مراسم مراتب عذرخواهی خود را بی‌هیچ تردید و ابهامی اعلام کرد. او در این مراسم گفت: «من در مقابل خدا و مردم، اندوه خود را بابت سوءاستفاده‌ی جنسی روحانیون از شما، که یک جرم و گناه کبیره به شمار می‌آید، ابراز می‌کنم و فروتنانه تقاضای بخشش دارم.»

نگرانی از بابت این که پیشینیانِ ما ممکن است سرزنش شوند نیز می‌تواند باعث نقصان‌هایی در شیوه‌ی عذرخواهی‌ ملی شود. اف. دبلیو. دی کلرک، رئیس جمهور آفریقای جنوبی، که در سال ۱۹۹۳ به طور مشترک با نلسون ماندلا جایزه‌ی نوبل صلح را دریافت کرد، در همان سال بابت چندین دهه آپارتایدی که در دوران حکومت حزب ملی به مردم آن کشور تحمیل شده بود عذرخواهی کرد. او «عمیقاً ابراز تأسف» کرد و حد این تأسف را این‌گونه توصیف کرد: «اگر می‌توانستم زمان را به عقب برگردانم و کاری در این خصوص انجام دهم، دوست داشتم که از اِعمالِ آپارتاید جلوگیری می‌کردم.» دی کلرک نتوانست خود را راضی به سرزنش عملکرد پیشینیانش کند. او حتی به این هم اشاره کرد که آپارتاید در آن دوران سیاستی روشنگرانه محسوب می‌شد. عذرخواهی دی کلرک به چشم بسیاری از شهروندان سیاه‌پوست آفریقای جنوبی، که امید داشتند که او سیاست نظام آپارتاید را یک‌سره محکوم کند، بسیار ضعیف آمد.

پس از جنگ جهانی دوم، جهان به عصر بازتاب‌های گسترده‌ی ملی قدم گذاشت و با عذرخواهی‌های ملی، برای آشتی‌هایی اقدام کرد که برخی معتقدند دادگاه‌های نورنبرگ و توکیو پیشگام آن بوده‌اند. هم‌اکنون رهبران ملت‌ها هرچه بیشتر به اذعان کردن و کاوش کردن در خطاهای ملی مبادرت می‌ورزند تا بتوانند با مردمی که از آن خطاها آسیب دیده‌اند ارتباط برقرار کنند، روابط را بهبود ببخشند و مدعی ارزش‌های جدیدی برای ملت خود شوند. تمام عذرخواهی‌ها شکل کاملاً ایدئالی ندارد، اما خود این امر که ملت‌ها سعی دارند با عذرخواهی، آدم‌ها را کنار یکدیگر قرار دهند موجب دلگرمی است. با این حال، هنوز باید این نکات را در نظر گرفت: آیا عذرخواهی‌های ملی گامی در مسیر ایجاد پیوندهای محکم‌تر بین ملت‌ها محسوب می‌شود که با به رسمیت شناختن بی‌عدالتی‌هایی که در گذشته اتفاق افتاده است و با آشتی ملی تحقق پیدا می‌کند؟ یا این که ممکن است در مقابل بیتعهدی و فراموشی ملی شکست بخورد؟ با توجه به این که شرایط سیاسی جهان مدام در حال تغییر است، این عذرخواهی‌‌های ملی دوام خواهد آورد، یا این که به نماد گذشته‌ای مبدل خواهد شد که در آن زمان بی‌عدالتی‌ها مورد توجه قرار می‌گرفت؟

 

برگردان: سپیده جدیری


ادوین باتیستلا مدرس زبان‌شناسی و نویسندگی در دانشگاه اورگون است. آن‌چه خواندید برگردان بخش‌هایی از این نوشته‌ی اوست:

Edwin Battistella, ‘When Nations Apologise,’ Aeon, 27 March 2017