فمینیسم و دولت

103 چگونه فم ینیست ها در مبارزه با خشونت خانگ ی سرباز دشمنان خود شدند؟ که جنبش فمینی ستی به دنبالش بوده است. مشخصاً آیا گروبر ، استاد دانشگاه کلرادو، کتابی در این زمینه نوشته است با عنوان کنایه آمیز جنگ فمینیستی علیه جنایت که در آن به نقد این «دستاورد» پرداخته است. گروبر نشان می دهد که آنچه اتفاق افتاده، دستاورد صرف فمینیست ها نبوده است، بلکه حاصل ائتلافی بوده میان فمینیست های پیگیر رفع خشونت خانگی با جنبش «دفاع از حقوق قربانیان خشونت». در دهه ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جنبش دفاع از قربانیان خشونت قوانین موجود را کافی نمی دانست. مدافعان آزاردیدگان (Victims) می گفتند که دادگاه ها حقوق زیادی برای متهمان به خشونت قائل می شوند. بسیاری از مدافعان آزاردیدگان ، دنباله رو رویه ای شدند که به جای تمرکز بر عاملیت و خودمختاری آزاردیده ، به دنبال مجازات بیشتر برای مجرم آزارگر بود. این جنبش محصول ایدئولوژی محافظه کارانهی سخت گیری بر مجرمان بود. فمینیست هایی که خواهان اصلاح قانون جزا بودند نیز به نحو روزافزونی به ادغام در جنبش دفاع از حقوق آزاردیده سوق یافتند و به جای اینکه دنبال اهداف فمینیستی ای مانند توان افزایی و محافظت از آزاردیده باشند، بیشتر به دنبال مجازات مجرم رفتند؛ درحالی که حرکت آنها در اصل، با ادعای رسیدن به عاملیت و خودمختاری زنان آغاز شده بود. اصلاح گران فمینیست به رغم نقدهای متعددی که عمدتاً از پایگاه مطالعات جنسیتی و نژادی بر آنها می شود، رویه ی پذیرشمجازات های حبسو جداسازی را در پیش گرفته اند. اما از نظر گروبر، فمینیست ها باید ببینند که هم آزاردیده و هم آزارگر در جامعه ای ناکامل عمل می کنند که در آن نژاد پرستی، تبعیض جنسیتی و تبعیض اقتصادی نهادینه شده است.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2