فمینیسم و دولت

107 چگونه فم ینیست ها در مبارزه با خشونت خانگ ی سرباز دشمنان خود شدند؟ خواستار کنارگذاشتن ر ویه هایی مانند بازداشت الزامی شدند. اینجا بود که فعالان فمینیست بر سر دوراهی ماندند: از یک طرف، بسیاری از آنها فکر می کردند که توسل به ابزارهای قهرآمیز برای مشروعیت زدایی از خشونت خانگی ضروری است و از طرف دیگر، عده ای نگران بودند که توسل به تعقیب قضایی، بر خلاف خواست زنان خشونت دیده با فکر فمینیستی خودمختاری زنان، متضاد باشد. سرانجام، انتخاب اصلاح گران فمینیست ادامه ی توسل به اقدامات قضایی قهرآمیز در برابر خشونتگران بود: این انتخابی بود که می توانست همراهی جریان اصلی افکار عمومی را که متمرکز بر دفاع از حقوق آزاردیده بود، به دست بیاورد اما درعین حال به معنای ائتلاف با محافظه کارانی بود که «قربانی» را شیء واره و منفعل تصویر می کردند و مجرم را دارای عاملیت تام. جنبش دفاع از قربانیان جنبش دفاع از قربانیان در آمریکا همواره محافظه کار بوده است و در پی سخت گیری بیشتر بر مجرمان. اوج گیری آن هم به دهه ی ۱۹۸۰ و دوران ریگان برمی گردد که تأکید سیاست حاکم بر فردگرایی و آزادی خواهی (لیبرتارینیسم) و کنارگذاشتن نگرش ها و سیاست های رفاه اجتماعی قرار گرفت. به قول آنجلا هریس، حقوق دان و محقق مطالعات نژادی: درحقیقت، از دید بسیاری از محافظه کاران معاصر، «جامعه» اصلاً وجود ندارد؛ فقط افراد هستند، یا حداکثر «فرهنگ ها»ی اخلاقی محلی که باید مسئولیت ارتقای اخلاقی خود را به تمامی به عهده بگیرند. در گفتار محافظه کارانه، برای مثال مسائل مربوط به جرم و «رفاه» به مسائلی فردی تبدیل می شوند و دیگر مسئله ای اجتماعی به حساب نمی آیند.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2