فمینیسم و دولت

دانشکده 72 اختلاف اصلی در همین نوع نمایندگی یافتن بود: نمایندگان زن سوئدی خواست های برابری طلبانه ی زنان در بازار کار، جامعه و خانواده را نمایندگی و بسیج می کردند؛ زنان در کنگره ی ملی آفریقا، گرچه بسیاری شان فمینیست بودند، شیوه ی نمایندگی یافتنشان ربطی به خواست ها ی زنان یا بسیج زنان به دنبال خواست هایشان نداشت. به همین ترتیب، پیوندها و ائتلاف های زنان سوئدی بر سر همین خواست ها و با کسانی بود که می شد با آنها همین خواست ها را پیش برد؛ یعنی از اتحادیه های کارگری و صنفی گرفته تا زنان احزاب مخالف. درحالی که زنان پیشرو در حزب کنگره ی ملی، در برقراری ارتباط مؤثر با زنان احزاب دیگر در پارلمان نیز ناکام بودند و ائتلاف مؤثری که از چهارچوب منافع رهبران حزبی خارج باشد شکل ندادند. شیرین حصیم می گوید: درس اساسی دیگری که از این مقایسه می گیریم، این است که نمایندگی وقتی بیشترین ت أثیر را دارد که شکل های مشارکت سیاسی قوی وجود داشته باشد و نیز بینش روشنی داشته باشیم که چه نوع برابری جنسیتی ای مطلوب است. اگر اقداماتی که دراین خصوص می شود با صورت بندی مطلوبی برای برابری جنسیتی پیوند نخورده باشد، بسیار محتمل است که این اقدامات به سادگی از محتوای مترقی شان خالی شوند. بااین حال، حتی اگر این برابری در قانون گذاری و سیاست های مورد حمایت نمایندگان زن معنایی مترقی یافته باشد، باز هم ممکن است در برابر بسیج قدرتمند گروه های رقیب در جامعه تاب مقاومت نیاورد. به این ترتیب، بدون رأی دهندگانی که از ق وانین برابری خواهانه ی تصویب شده به قوت حمایت کنند، هم این قوانین در معرض آسیب هستند و هم فعالان زن گروگان مردان حامی خود باقی می مانند. بنابراین، استفاده از سهمیه ممکن

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2