فمینیسم و دولت

85 چگونه میشود با دولت ی ناکارآمد همکار ی کارآمد داشت؟ در دهه ی ۱۹۳۰ و در تجدیدنظرهای قانون اساسی بالاخره حق رأی به دست آوردند ولی سیاست برزیل، هم به روی اکثر مردان و هم به روی اکثر زنان بسته تر از آن بود که صرف کسب حق رأی بتواند زمینه ی تغییر چشمگیری در وضع اجتماعی و سیاسی زنان ایجاد کند. به علاوه، با وجود تصویب اعطای حق رأی به زنان در قانون اساسی جدید، حکومت اقتدارگرای جمهوریسوم (موسوم به «دولت نوین») به رهبری ژنرال وارگاس تا سال ۱۹۴۶ نگذاشت زنان به طور کامل از این حق استفاده کنند. با این حال، لوتز به مدد جایگاه طبقاتی اش، به حکومت راه یافت و در تغییرات قانون اساسی برزیل در دهه ی ۱۹۳۰ به نفع زنان تأثیر گذاشت. در نیمه ی نخست قرن بیستم، گروه متنفذی چون «فدراسیون پیشرفت زنان برزیل» در پی جذب حمایت توده ای برنیامد و بیشتر به سمت جلب حمایت نخبگان قدرت رفت و از این راه اعضایش توانستند اقدامات نسبتاً مؤثری برای ارتقای وضع حقوق زنان بکنند. به همین ترتیب، برخلاف کشورهای دیگر آمریکای لاتین، مانند شیلی و آرژانتین که نهادهای مربوط به پیگیری امور زنان را در بدنه ی خود گنجانده بودند، دولت برزیل در ای ن دهه ها نهادهایی ازاین دست نداشت. از دهه های ابتدای قرن بیستم و تا چند دهه ی بعد، دغدغه های اصلی جنبش زنان در برزیل تغییرعمده ای نکرد و بحث هایشحول اجرای قانون کاری که از دهه ی ۱۹۴۰ مطرح بود، حقوق مدنی و سیاسی و حمایت اقتصادی از خانواده می گشت. بااین حال، به تدریج برنامه ی فمینیست ها گسترده ترشد و پیگیری حقوق مربوط به فرزندآوری و روابط جنسی را نیز در بر گرفت. این وضع البته، چنان که خواهیم دید، در اواخر قرن بیستم پیشرفت قابل ملاحظه ای کرد و با ورود موج جدید فعالان فمینیست به کنگره ی برزیل در اواخردهه ی ۱۹۹۰ ، تجدیدنظرهایی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2