نجف دریابندری

۱۰۳ گفت وگو درباره ی ادبیات واقعیت است و دیر یا زود پذیرفته میشود.گمان می کنم آنکالم معروف و مورد نزاع هگلکه می گوید هرآنچه واقعی است عقالنی است و هرآنچه عقالنی است واقعی، یکی از مصداقها یش همین است. البته میان واقعیت و عقل همیشه کشمکش هم در جریان هست. به زبان ساده، همیشه عدهای شکایت دارند از اینکه تحول در آن جهتی که باید سیر کند سیر نمیکند و می خواهند مسیر تحول را خودشان معینکنند. من یادم هستکه حدود چهارده پانزده سال پیش در یک سمینار مربوط به زبان فارسی استاد محیط طباطبای ی شکایت داشت از اینکه اخیرا کلمهی «نوشتار» بهازای «لیتراتور» فرنگی و به قیاس «گفتار» و «کردار» ساخته شده و به زبان رادیو و تلویزیون و روزنامه و کتاب راه پیدا کرده و حالآنکه این کلمه در زبان ما سابقهای ندارد. البته حق با استاد بود، این کلمه آن موقع چندان سابقهای نداشت . ولی حاال این کلمه سابقه پیدا کرده است و خیال می کنم حاال دیگر خطر از سرشگذشته است. منظورم این استکه تحول امری است واقعی و حتمی، ولی هر کلمهای و شکل بیانی تازهای که ساخته میشود، یا از برنامههای دیگر وارد زبان ما میشود، باید امتحان خودش را بدهد و از زیر ضربههای پاسداران سنتها ی قدیم زنده بیرون بیاید. ما زبان فارسی را تنها ازطریق ترجمه یاد نمیگیریم. اصال در ایران ما گیرنده هستیم . مسائل ادبی، فرهنگی، علمی و همهچیز را اصوال ازطریق ترجمه یاد میگیریم و بهترین متفکران ما هم به ترجمه می پردازند. خود شما بیشتر به ترجمه می پردازید، چیزیکه همه به آن معتقد نیستند و دوست دارند که تألیف ال زیادتر بشود و مث می پرسند که آقای دریابندری وقتی این همه تجربه پشت سرشان هست چرا به تألیف نمی پردازند؟ این استکه آیا صحیح است که ما اینقدر به ترجمه دل ببندیم، یا باید در واقع راه دیگری انتخاب کنیم؟ المث به تألیف رو کنیم. خود شما قصد دارید که ازاین پس به ترجمه ادامه بدهید یا به تألیف رو بیاورید؟ این سؤالی است که در سالها ی گذشته هم من مکرر با آن روبهرو شدهام. راستش این است که خود من همیشه میان این دو قطب نوشتن و ترجمهکردن نوسانکردهام و تکلیف خودم را درست نمی دانمکه چیست. یک وقت یک مرد

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2