نجف دریابندری

۱۱7 گفت وگو درباره ی ادبیات تصور برایمان پیش می آید که در هر زمانهای یک شاعر بزرگ مثل متولی امامزاده دم در «امامزاده کالسیسیسم» نشسته ( به قول شاملو، اگر درست یادم باشد). در واقع اینطور نیست. میان سعدی و حافظ صد سال فاصله است. ولی البته در این صدساله مدعیان متولی گری امامزاده کم نبودهاند. شما جریان رشد داستاننویسی ایران را چگونه می بینید؟ به نظر من، در ایران داستاننویسی ــ به معنای جدید کلمه ــ با صادق هدایت شروع میشود. در حدود سال ۱۳۱5 یک اتفاق تازهای در صحنهی ادبیات میافتد. یک جوان ازفرنگ برگشته می نشیند چند تا داستان کوتاه می نویسد و قشر روشنفکر ناگهان متوجه می شودکه این داستانها با آنچه قبل از آن به اسم ادبیات شناخته می شد فرق اساسی دارد. فرقش این استکه این ادبیات جدید خودش را به واقعیت بدهکار یا نسبت به واقعیت متعهد میبیند. می خواهد حق واقعیت را ادا کند. می خواهد صداقت داشته باشد. هدایت پیامبر یا در واقع پیام آور این مذهب جدید صداقت ادبی است. بعدهاگاهی هدایت اسم خودش را وارونه میکرد و « هادی صداقت» امضا میکرد. من نمی دانم این شوخی او چقدر آگاهانه بوده، ولی فکر می کنم این وارونگی عین حقیقت است. صادق هدایت در حقیقت هادی صداقت بود. آنچه پیش از هدایت به اسم داستان نوشته می شد، حاال دیگر باید اسمش را « ماقبل داستان» بگذاریم. البته آن سنت ماقبل داستان هم به موازات هدایت ادامه پیداکرد. نمایندهی شهیر آن سنت حسینقلی مستعان بود که یک وقت ماهی یک رمان مینوشت. هدایت یک وقت نقد بامزهای دربارهی یکی از این رمانها نوشت،که نشان می دهد او چقدر به رسالت خودش آگاه بوده. چون پیداست که می خواسته آن نوع ادبیات را پاک بی آبروکند و در واقع اینکار راکرده. آن مقالهی معروف « چگونه شاعر و نویسنده نشدم ؟ » را هم که البد یادتان هست. آن هم برای سلب حیثیت ادبی از امثال صورتگر و دشتی و غیره نوشته شد. هدایت در اینکار موفق شد. دوروبر او یک مکتب ادبی بهتمام ًمعنای کلمه به وجود آمد که طبعا با جنبش شعر نو هم ارتباط داشت . ولی سرنوشت مکتبهای ادبی، یا شاید سرنوشت مکتب به طورکلی، غالبا غمانگیز است. هدایت شروعکننده است و هی الت هم مشک شروعکنندگان را دارد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2