نجف دریابندری

۱۴۱ گفت وگو در باب ترجمه نیستم . درحالیکه از بقیهی کارها راضی بودم. یعنی بعد از سالها که نگاه میکنم، میبینم همانجور که باید درآمدهاند ، ولی این کتاب بخصوص به نظرم آنطور که باید درنیامده است. منظورم این است که این کارهای مختلف اثرات جورواجور روی من گذاشته؛ بعضیها را می پسندم، مثل هکلبری یا بیلی باتگیت ، ولی بعضیها را آنطور که باید نمیپسندم، مثل پیرمرد و دری ا ال . حا برای پیرمرد و دری ا مقدمهی مفصلی هم نوشتهام، ولی بازهم آنطور که می خواستم درنیامده است. به نظر من یکی از نقاط برجستهی کار شما در زمینهی ترجمه همین مقدمههایی است که بر کتابهای ی مانند پیرمرد و دریا نوشتهاید. این مقدمهها در واقع ترجمهی شما را به تألیف و ترجمه بدل کرده است. من خیال میکنم، و یک بار هم نوشتهام که، این مقدمهها به حال خواننده از متنکتاب مفیدتر است. اما شما چطور به فکر افتادید که باید یک همچینکاری بکنید؟ آدم وقتی چیزی ترجمه میًکند طبعا همین جوری بدون مقدمه هم می تواند دست خوانندهاش بدهد، اما من فکر می کنم اینکافی نیست. یعنی هر کتابی یک چیزهایی میخواهد. مث وجود ال به آمدن کتاب چه ترتیباتی داشته، اینکه مورد قبول خوانندگان قرار گرفته یا نگرفته، یا چه چیزی در کتاب هستکه باید به آن توجه کرد. به نظر من ، نوشتن یک مقدمه اهمیت دارد. البته از روز اول من اینکار را نمی ال کردم. مث وداع با اسلحه را بدون مقدمه چاپکردم، برای اینکه آن را هم ال آمادگیاش موقع اص نداشتم. ولی بعدها، وقتی همینگوی خودکشیکرد، یادم می آید یک چیزی نوشتم که در مجلهی سخن چاپ شد . بعد کهکتاب وداع با اسلحه تجدیدچاپ شد، آن مقالهی سخن را به جای مقدمهاشگذاشتم. یا پیرمرد و دری ا راکه درمیآوردم، دیگر دربارهی همینگوی مطالب زیادی بیرون آمده بودکه سبب شد یک مقدمهی مفصلی دربارهاش بنویسم. بعدا به این نتیجه رسیدم که اساسا کتاب را بایستی با مقدمه و ترتیبات خاصی چاپ کرد تا راهنمای ی برای خواننده باشد، چون خوانندهی فارسیًزبان غالبا در جریان نیست و بهتر استکه او را در جریان بگذاریم. بههرحال، خاصیتش این استکه برداشت مترجم از کتاب و اینکه اصال چراکتاب را ترجمه کرده و مسائلی مانند اینها در آنگفته میشود.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2