نجف دریابندری

۱۴6 نجف دریابندری و مرفه جامعه ی آن روز ایران بودند. طبیعتا ما نسبت به پدرمادرهای خود، بهعلت امکاناتیکه سلسله ی پهلوی در اختیارمان گذاشته بود، یکگام جلوتر رفته بودیم. ازلحاظ اقتصادی در جامعها ی روبه رشد زندگی می کردیم، ولی ازلحاظ فکری بلندپروازی های دیگری پیداکرده بودیم. بچه هایی بودیمکه در همان سیستم رشد یافته بودند. پرواز فکری ما یک گام طبیعی در رشد ما بود. اما درست در همین حال با سرکوب ساواک مواجه شدیم. این تناقضی بود که در جامعه ی ما وجود داشت . جامعه ی ما جامعه ای بود که پدران ما از یک وضعیت اقتصادی فجیع وارد یک مرحله ی خیلی خوب و پیشرفته شده بودند، ولی به لحاظ سیاسی و آزادی های مدنی، که تنها ضامن بقای آن تجدد می توانست باشد، پیشرفتی صورت نمی گرفت و در واقع حاال که گذشته را نگاه می کنیم تشخیص می دهیم که آن استبداد فضای سیاسی در رژیم گذشته خود مثل سدی در مقابل پیشرفت هایی عمل کرد که همان سلطنت خواستارش بود و برای آن برنامهریزی های مفصل داشت . ما در چنگال این تناقض رشد میکردیم. برادرها و خواهرهای بزرگتر از ماگرفتار ساواک شده بودند. ال برادر بیست سالهی آدم، رنج هولناکی استکه مث نخبه ی دانشکدهی فنی، در ساواک شکنجه شود. ما آن موقع فکر می کردیم این حضیض بدبختی است و نمی دانستیمکه بعدها چیزهایی خواهیم دید که آنیکی اصال قابل کند. الح جلوه می اص به این شکل بود که ما کشیده شدیم به سوی جنبش های مدنی و کارهای دانشجویی و تبعات آن. تا اینکه سال ۱۳57 شد . اوایل آن سال من قصد داشتم بروم دانشگاه سوربن ادامه تحصیل بدهم. اینجا هم دانشجو بودم. مرخصیگرفتم و برای یک دوره یکوتاه به سوربن رفتم. بهمحض ورود به آنجا، تفاوتکشورم را با فرانسه خیلی بیشتر حسکردم. یک باره احساس کردم وارد جامعهای شده ام که در آن آدم می تواند خودش باشد، می تواند راحت باشد، می تواند حرفش را بزند، هر کتابی راکه می خواهد از قفسه بردارد و بخواند، حرف هایی را که دوست دارد در کالس های دانشگاه مطرح کند و هیچ مشکلی هم برای آدم پیش نیاید. این ها خیلی برای من جذاب بود. در خیابانش هم مثال ال نواهای موسیقی جریان داشت، نقاشانی کنار خیابان نشسته بودند و خ صه، با یک فضای فکری ایدئا ل و دوستداشتنی روبهرو شدم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2