نجف دریابندری

۱۴7 دریابندری از زبان سیما یاری حریف من خوش صحبت بود. کلمات را درست انتخاب می کرد و داستان زندگی خود را شیرین بیان میکرد. من همکلمات مناسب و هم داستانهای زندگی را دوست دارم و از شنیدن آنها، هرقدر هم طوالنی باشن د، ملول نمیشوم. گذشته از اینها، در صدای این آدم دردی بود که مرا به شنیدن داستان تشویق میکرد. ادامه داد: این ها که می گویم در بهار ۱۳57 بود و اواخر تابستان ۱۳57 اوضاع به هم ریخت. تظاهرات شروع شد و به محض شروع تظاهرات، فکر کردم « من اینجا در پاریس چه میکنم؟ حاال باید در تهران بود.» می خواستم ببینم چه جوری یک جامعهی سرکوب شده نظم موجود را به هم میریزد و آرز وهایش را محقق میکند. جنبش چریکی به نظر من هرچند قهرمانانه ولی خام میآمد. بقیهی گروه ها هم ازنظرم دچار توهم بودند. گرایش ما به سمتگروهی رفتکه یک برنامهی منسجم وکتبی ارائه داده بود؛ ما طرفدار «دانشجویان دموکرات » شدیم که شاخه ای از حزب توده بود. اینانکل جنبش مسلحانه را رد می کردند و بهکار برنامهریزی شده معتقد بودند . از شیفتگان راه رشد غیرسرمایه داری بودند. ما هم دنبال یک متن خوب و قشنگ میگشتیم. تأکید من بر متن است. ما نوشته ها را میدیدیم. نسلی بودیمکه به قول معروف با جهل آموخته و دانش نیاموخته از شرایط ساواک زده بیرون آمده بود و مجال آن را هم پیدا نکرده بودکه سری به دنیای غرب بزند، یا مثال به اروپای شرقی برود، ببیند چه میگذرد. ما شیفته ی متن و الگو و نوشته هایی شدیم که به عنوان تئوری جدید راه رشد غیرسرمایه داری بتواند بهکمک «سوسیالیسم واقعا موجود » ما را از مراحل دردناک نظام طبقاتی عبور دهد تا بدبختی های دنیای سرمایه داری گریبان مردم را نگیرد. به آن سو رفتیم، یعنی به سمت طرفداری از ایده ی راه رشد غیرسرمایه داری در کشور خودمان. اما ما یک نکتهی بخصوص را هنوز نمی دانستیم و آن این بود که تاریخ یک امر تجربی است و نمی شود با ایدئولوژ ی برای تاریخ یک جامعه تعیینتکلیفکرد. ما اصال نمی دانستیمکه معنی جامعه چیست، و معنی مردم چیست. این ها پرسش هایی بود که بعدها برای تعدادی از نسل منکه تصادفا زنده ماندیم مطرح شد. من نمی خواهم بگویم چرا پیش از تالش های اجتماعی و پیش از غلیانهای نوع دوستانه به این چیزها فکر

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2