۱6۲ نجف دریابندری ترتیب داده بود. دوستان، ازجمله محمود غفاری و سهراب، به زحمت او را سوار بر اتومبیل تا دم در سالن رسانده بودند و از آنجا با ویلچر تا ورودی سالن آمده بود و سپس کشان کشان او را به روی صندلی نشاندند تا به حرفها ی دیگران گوش بدهد. بعد از سخنرانیها ِهم به مصیبتی تا باالی س ن رفت و از دیگران تشکر کرد، اما هنوز روحیهی طنزش را از دست نداده بود و در آن چند کلمهای کهگفت،گفت امیدوار است آنچه دربارهی او گفتهاند حقیقت داشته باشد! دیدارهای جمعه با استاد نجف از حدود سی سال پیش آغاز شد و دو دوره داشت: دورهایکه او « شمع انجمن» بود و ما را از محضر شیرین خود بهرهمند می ساخت و در بحثها و مطایبهها و خاطرهگوییها شرکت میکرد و فه ی مه خانم هم در کنارش بود؛ و دورهی دیگری که دیگر از حافظهی نجف چیزی نمانده بود. میآمد می نشست و نگاه میکرد. نهگوش شنیدن داشت و نه زبان سخنگفتن، مگر به زحمت چیزی ازش می پرسیدیم و یکی دو کلمه پاسخ می داد و باقی یادش میرفت. این دوره دورهی بدی بود. به قول سعدی، چراغ صبحدم شده بود و یارای پرتوافکندن نداشت. محفل جمعهها ی نجف محفل انس بود. محفل ادبی یا سیاسی نبود و در آن از هر دری سخن میرفت، از مسائل روز گرفته تا مسائل تاریخی و گذشته ه ا ی دور و نزدیک. علت برپاشدن محفل جمعهها هم این بودکه دوستان قدیم، که به نجف عالقه داشتند، گاه وبیگاه در روزهای هفته به دیدارش می رفتند و در طول هفته، که او مشغول کارش بود، مانع کارش میشدند. نجف برای خودش برنامهی کاری داشت و حضور ناگهانی دوستان موجب قطع کارش میشد. این رفتوآمدها چنان زیاد شد که فهیمه خانم به فکر افتاد و موضوع را با عباس گرمان، که از رفقای قدیمش بود، در میانگذاشت. گرمان ترتیب جمعهها را داد و نجف را از دیدار بیبرنامهی دوستان خالصکرد. این اواخر دههی ۱۳6۰ بود . آن وقت ه ا من به دیدن نجف نمی رفتم و یادم نیست از چه سالی وارد جمع شدم، اما نوری دانشور می گوید که پیش از آمدن ما دوستان قدیمتر، مانند مرحوم مهندس مددی و فاضلزاده و تقیزاده و علم شاهی و دیگران، پیش او میرفتند.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2