نجف دریابندری

۲۳ گفت وگو درباره ی زندگی زودتر گرفته بود که زودتر به مدرسه بروم. من ششساله بودم که رفتم مدرسه. همان سالکه من رفتم مدرسه پدرم فوت شد. در آن مدرسهی مختلط آنموقع چند تا دختر بودند؟ چون آنموقعها درس خواندن دخترها زی اد مرسوم نبود. همه شان دختر بودند. بهغیراز من و ی ک پسر ارمنیکهگوی ا اسمش ژرژ ساواکیان بود و ی ک پسر دی گر که اسمش یادم نیست، بقی ه همه دختر بودند. توی آن مدرسه من شاگرد خی لی خوبی بودم. اسم مدرسه ی ادتان هست؟ آره، اسم مدرسه « ۱7 دی» بود، روز کشف حجاب. مدی ر مدرسه اول خانمی بود که خی لی هم عصبی بود. این مدیر سال اول ما بود. سال بعد یک خانم د ی گری آمد که پسرش با آقای آری ن، شوهرخواهر من، دوست بود. البته آنموقع شوهرخواهر من نبود! پسر آن خانم فرماندار آبادان بود. آن خانم هم تحصی الت قد ی مه داشت و خانم بقاعدهای بود. آمده بود توی فرهنگ کار گرفته بود. اهل اصفهان بود، ده نمی دانم چی. چاق و درشت بود. از شاهزادگان قاجار بود. اسمشگوی ا خانم رفی عی بود. بعدا که آر ی ن با خواهر من ازدواج کرد یک سال رفته بودند اصفهان. آنجا وقتی خواهر مرا دی ده بود، رفته بود پارچهای آورده بود و گفته بودکه ای ن را برادرتگلدوزیکرده، ی عنی من! نگه داشته بود. زی رش هم نوشته بودم عمل نجف دری ابندری. بههرحال، در آن مدرسه من شاگرد خوبی بودم . زرنگ بودم، دست وپا داشتم و... . ی ادم هست ی ک روز این خانم مدیر مدرسه مرا صدا کرد و نامهای به من داد و گفت این را می بری پست می کنی و برمیگردی. گفتم خ ی لی خوب. نامه را داد دستم، نامهای بود که برای پسرش نوشته بود. من نامه را به پستخانه بردم و پستکردم. بعد که داشتم برمی گشتم به مدرسه تی راندازی شد؛ ی عنی ضدهوای ی گذاشته بودند و معلوم شد تمرین می کنند، ولی شهر به هم خورد. وقتی من برگشتم مدرسه، مدرسه تعطی ل شده بود . آمدم خانه. یادم ا ست مادرم خی لی نگران شده بود. به هرصورت، در ای ن مدرسه من شاگرد خوبی بودم. ولی بعد که آمدم به مدرسهی رازی، آن مدرسهی . الس چهارم داشت مختلط تا ک بعد که آمدم به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2