نجف دریابندری

۳۹ گفت وگو درباره ی زندگی مذاکرهکنیم. شرکت نفت ملی شده بود. نیا الح و رمضان دکتر ف و چند نفر دیگر رؤسای شرکت نفت بودند. ما رفتیم با اینها صحبتکردیم راجع به اینکه چرا نمیگذاری د باشگاه را ما اداره کنیم. من بودم، رضا بزرگزاد بود، که حاال آمر ی کاست، لس آنجلس است. من در ای ن سفر آخر دیدمش. تلفن زد و آمد. خب، پیر شده بود. یم. ال کار ندار حا چند نفر بودیم. رفتیم صحبتکردیم، ولی به نت ی جه نرسید. صحبت شما معنیاش ای ن استکه تا وقتی شرکت نفت ملی نشده بود اعضا می رفتند رأی می دادند و باشگاه را به اصط ح ال در اختیار میگرفتند، ولی به محض ای نکه ملی شد و به دست خودمان افتاد ما نمی گذاشت ی م آرا خوانده شود . درست فهمیدهام؟ آره ، من دارم سعی میکنم به خاطر بیاورم دورهی اولی که ما باشگاه را گرفتیم دست انگلیسیها بود یا نه. گمان می کنم دست انگلیسیها بود. درست است. دور ه ی بعد بود که نگذاشتند آرا خوانده شود. همینطور معطل ماند. چند ماه بعد همکه من خودمگرفتار شدم و قضای ا جور دی گر شد . ادبیات جدید در سالهای ۱۳۲۰ تا ،۱۳۳۰ که دورهی رشد شما بود، آبادان محافلی مانند محفل ها ی ال با ادب ی ادبی داشتکه شما را مث ات آشناکند؟ در واقع محفل ادبیاش همین ماها بودیم. منظورم ای ن استکه آیاکسانی بودند که شما را با مسائل ادبی آشناکنند؟ ای ن کارها را ظرف آن ی ک سالی که باشگاه دست ما بود کردیم. هر کاری میخواستیم کردیم. در باشگاه ای ران جلسات هفتگی میگذاشتیم، جلسات سخنرانی و از این حرفها. ی الً من مث ک بار راجع به شاهنامه صحبت کردم. ال حا یادم نی ست چی گفتم. ولی آبادان محی ط روشنفکرها بود. کسانی هم از تهران میآمدند، مثال ابوالقاسم حالت، ابراهی مگلستان و خیلیهای دیگر. خیلی محیط زندهای بود.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2