نجف دریابندری

۴۲ نجف دریابندری ی ک خردهکه چه عرضکنم! نمی دانم چقدر، ولی بههرحال، تفکر ما با تفکر حزبی فرق میکرد. برایاینکه هم ی ن آقای صالحیکه مقاله نوشت و به من حملهکرد، بعدها آمد معاون وزیر شد و نمی دانم در روزنامهها راجع به ۲۸ مرداد سخنرانی کرد. من بهاینترتیب متوجه آدمی زادی شدم که آنچه برای ما اهمی ال ت داشت، برای او نداشت. مث ال فرضکن آن ارمنی، خاچاطوریانکه ا ن تو الس وگاس است و اسم مستعارش « آذر » بود، آدم حزبی بود. کارمند حزب توده بود. ولی وقتی من از نزدیک د ی دمش متوجه شدم که اینها جماعت دی گری هستند. منتها فرصت نشد که من ب بی نم داستان از چه قرار است. اتفاقً ا وقتی حزب توده تحت فشار قرار گرفت غالب اینها رفتند آنطرف. بنابراین، طرز فکر ای ال نکه مث ادبیات ی عنی چه اینها نداشتند. اینها ی ک تفکر خیلی سادهای داشتند که ازاینطرف ادبیات را میزدند و نمیدانم چهکار می کردند و ازطرفدیگر، بهمحض ای نکه حزب توده بسته شد، از آن طرف افتادند. یکیشان وزیر شد، یکیشان وکیل شد و... . ولی برای ما قض ی ه فرق داشت. من آن موقع فاکنر و همینگوی ترجمه میًکردم و بعدا متوجه شدمکه ای نکارها در حزب توده نامتعارف است. مثل ای ن استکه یک چیزی را ق ات ی کرده باشی. سالها بعد داستان کوتاهی ترجمه کرده بودم از همینگوی که آقای بهآذین نپذی رفتکه در مجلهی صدف چاپکند. بهآذین آنموقع صدف را اداره میکرد، آنجا بود به هرحال . آن ترجمه را هم متأسفانه از دست دادم. داستانی هم ترجمهکرده بودم از جانگالزورثی. داستان قشنگی بود. آقای بهآذین پ ی غام فرستاده بود بهوسیلهی آقای محجوب گویا، که ی ک چیزی بدهید برای مجله . من ای ن داستان را فرستادم. بعد د ی دم چاپ نشد. تنها نسخهای هم بود که داشتم؛ با دست مینوشتیم دیگر. هیچچی، از بی ن رفت. پرسی دم که چرا چاپ نشد؟ محجوبگفتکه بهآذی ن با مضمون داستان مخالف بود،که مثال نمی دانم این چه کار کرده توی داستان! اص ی ال ک حرفهایی میزد که بهکلی برای من غیرقابل قبول بود. داستان همینگوی هم « گربه در باران» بود، با این عنوان ترجمهکرده بودم. ال داستانی استکه یههای خیلی عجیبی دارد. موضوع ای ن است که اشخاص داستان بچه ندارند و... . ی کی از داستانهای درجهیک

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2