نجف دریابندری

5۲ نجف دریابندری رف ی ق بودم. خب آن چند روز با هم بودیم. البته صحبت حزب توده را زیاد نمیکردیم، ولی او تودهای بود. بعد هم برادر بزرگش، همی ن عباسگرمان، آمد به آبادان و مسئول تشکی الت شد. من آن موقع با عباس آشنا شدم. بعد هم عباس را در زندان دیدم. هوشنگ همان سالهاییکه خی لی شلوغ شد به اروپا و آلمان شرقی رفت. خود عباس میگفت که هیچ معلوم نی ست هوشنگ چرا رفت، برای ای نکه ممکن بود او را بگیرند یا نگیرند. آدم شناخته شدهای نبود. در سالهای اخ ی ر هم از حزب توده جدا شد و به فرانسه رفت. حاال هم هست، اما ما با هم رفاقت و س معلی ال کی نداریم. ولی ای ن عباس خیلی بچهی خوبی است. یعنی آدم می تواند باهاش رفاقتکند. البته ازجهت تئوری راستش ای ن استکه من و عباس با هم هیچوقت جور درنیامدیم. حاال هم اگر بحث جدی بکنیم، من نمی توانم باهاش بسازم. ولی خب، از تئوری و اینجور چی زهاکه بگذریم، خیلی آدم خوبی است. در زندان هم او آدم فوقالعادهای بود، به همهکمک می کرد و همهچیز را روبهراه میکرد. خ ، الصه آدم مف ی دی بود . وقتی با مرتضیکی وان آشنا شدید تودهای بودید؟ بله ، مرتضی کی وان را به گمانم سال ۱۳۳۱ بود که شناختم. آمده بود به آبادان. رف ی قی داشتی م به اسم ... که تودهای بود. پی ال ش فو دگر کار میکرد. با خانمش هم نسبت داشت. بعد دستگی ر شد و چند وقتی در زندان بود. در زندان هم دیدمش، ال ولی اص عوض شده بود. ای ن سالهای ۱۳۲۶-۱۳۲۵ که از آن صحبت میکنید،که اتحادیهی کارگری آبادان فعال بود و بعد هم آن را بستند، تقریبا مصادف است با قضیهی حزب دموکرات و پیشهوری و در واقع جداکردن آذربایجان. می خواهم بپرسم انعکاس این مسئله در نزد شما وکسانیکه در آبادان بودند چطور بود؟ داستان پیشهوری بعد از قضای ای آبادان اتفاق افتاد. اتحادیهی کارگری را بسته بودند . ولی من ی ادم است ی ک روز پیشهوری سخنرانی میکرد در تبریز و من از رادیوتبریز گوش میکردم. ناطق زبردستی بود. خوب است ای ن را هم بگویمکه ی ک روز با مجتبی مینوی صحبت میکردم، گفت که من با پیشهوری دوست بودم و گفت که پیشهوری نظری ات بس ی ار جالبی داشت و من گمان نمی کنم که

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2