6۴ نجف دریابندری ببخشید، شنی دمکه آدم همکشته بود. بله ، می خواستم همین را بگویم. دوسه نفر را کشته بود، ال کسانی را که بهاصط ح از حزب منحرف شده بودند و آدم دستگاه شده بودند و دی گران را لو میدادند. ی ک عدهای بودند که حزب اینها را شناخته بودکه آدم دستگاه شدهاند، جاسوس شدهاند و چارهاش هم این بود که اینها را یکجوری سربهنیست کنند. سروژ یکمقداری از این کارهای ش را برای من گفته است. ازجمله شخصی بود به اسم ... که او را کشته بودند. با افسری که در فرمانداری نظامی کارهای بود سوار ی ک ماشین ارتشی میشوند. سروژ هم لباس افسری پوشیده بود. رفته بودند این شخص را توقی فکرده بودند. سروژ مقدماتکار را فراهمکرده بود. ترتیبی داده بودند که سروژ که روی صندلی عقب سوار بود با چکش بزند تویکلهی ی ارو که خ ی لی وحشتناک است. بعد میبرند می اندازندش در گوشهای از تهران. مقداری هم ناشیگری در کارشان بود. اینکه تصمی م گرفته بودند که آن آدم را بکشند، نمیدانم، شاید واقعا باید این کار را میکردند. آدمی بود که ظاهرا خ ی لی دردسر درست کرده بود. خب، در کار سیاسی این چی زها هست دیگر. چون در واقع، جنگ بود و داشتند با دولت میجنگیدند. درست که شکست خوردند. به نظر من ، کشتن آدمها چی زی بود که پیش میآمد، ولی عمل کشتن ناشیانه بود. برده بودندش توی ماشی ن و بعد با چکش زده بودند توی سرش و... . شای د اگر کمی فکر میکردند میدی دند که هی چ لزومی نداشت که ای ن کارها را بکنند. میبردند توی ی ک خانهای میکشتندش و همانجا چالش میکردند. ای ن داستانها در دادگاه ی ا در پرونده رو شده بود؟ اگر رو شده بود چطور او را نکشتند؟ برای ای نکه او تصمی م گرفت که اعدام نشود. برایای نکه اعدام نشود رفت عضو آنها شد. می رفت خبر میداد. ولی دروغکی بود. ی عنی آمده بود به عباسگرمان گفته بودکه من اعدامی هستم. ولی حا چی ال که همه ز به هم خورده، تصمی م دارم خودم را نجات بدهم. خالصه گفته بود که من میروم آنطرف و میشوم آدم آن ه ا ، ولی تو که رفی ق من هستی بدان که ای ن کلک من است. بهاینترتیب، باالخره محکوم شد به حبس ابد. پنج شش سال زندان بود بعد هم عفو شد.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2