زنی آرایش روزگار

102 ی پار ‌ لاشه و نه عجبکه باز هم 85 کند». ‌ وزن خود بر اذهان آنان سنگینی می ‌ «با تمامی کنند؛ شعارهایشان را به ‌ ی مارکس، از «ارواحگذشته» یاری طلب می ‌ گفته ‌ به چنین استکه «لوتر 86 گویند. ‌ ایِ آنان سخن می ‌ گیرند و به زبان عاریه ‌ وام می زند» و باب در کسوت امام غایب ظاهر ‌ نقاب پولس حواری را به چهره می توان این انتظار را از باب و تا حدی از ‌ شود. به همین دلیل استکه نمی ‌ می اند، ‌ خواسته ‌ ویژه در مکتوبات منثورش داشت، چراکه آنچه را می ‌ طاهره، به های باب و طاهرهکه در واقع حفاظی ‌ نویسی ‌ اند. عربی ‌ به زبان خود ننوشته برای آنان در برابر متشرعین و بخشی از استدلال آنها در حقانیت دعویخود شناختیهمچونزبان ‌ دلایلیزبان ‌ تعبیر مارکسو به ‌ ایبه ‌ بود، همانزبانعاریه دار بود. ‌ مصطلحخود ملایان، نوعیعربیمکتوبلهجه توان برایندیدانستاز تنشیمیاندو نیرویگسستن ‌ ذهنیتطاهره را می سویی دیگر. ‌ کشید و سلاسل روح به ‌ سویی می ‌ و ماندن. تن سرکشش او را به ناهمخوانیاینذهنیتشوریده باهنجارهایروزگارشنیز ازهمینتنش،مایه فهمید، ‌ ای استکهکسرویکه هرگز شعر نمی ‌ گیرد. این همان ناهمخوانی ‌ می گوید: «چه بوده استداستان ‌ کند؛ آنجاکه می ‌ ی «دیوانگی» یاد می ‌ از آن با واژه پرسیم در تقابل باکدام عقل ‌ می 87 سان دیوانهگردانید؟» ‌ بابکه این زن را بدین کسروی این دیوانگی را تعریفکرده است؟ بازتابی از همین پنداشت را، صورت نقصان عقل در او، در ماجرای ‌ پنداشت نوعی جنون در زن را، به بینیمکه پیروان بابی قبولکردند با اعلام فسخ شریعت از زبان ‌ بدشت نیز می ،)۱۳۷۷( ی باقر پرهام، تهران: نشر مرکز ‌ . ترجمههجدهم برومر لویی بناپارتکارل مارکس، 85 .۱۱ ص همان. 86 .گری ‌ بهائی 87

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2