زنی آرایش روزگار

42 شبح یک نام چوبرشکستصبازلفعنبرافشانش به هرشکستهکه پیوستتازهشدجانش و نهگزارشی یا )performative( در اینجا ما با سخنیگزاردی یا انشایی یشرطی ‌ روییم. تمامیشعر یکگزاره ‌ درسرتاسرشعر روبه )constative( خبری گذارد و خود شرط را ‌ دهد: خود شرط می ‌ استکه فقط به خود ارجاع می کند. هیچ تضمینی برای تحقق ‌ دهد یا در واقع جزایشرط را آرزو می ‌ جزا می ای ‌ گذار و درصدایخود او نیست. در لحظه ‌ جزای اینشرطجزصدایشرط از تقابل پوشیدگی و آشکارایی، این صدا در تکرار «را» همچون ضرورتی یحسی از یک«ردیف»، در پایان هر بیتقطع ‌ نحویو در عینحال رساننده یابد ‌ گشاید همچون واقعیتی آشکار ادامه می ‌ شود. در فضاییکه شعر می ‌ نمی رسد. تخلصی ‌ یشرطی به پایان نمی ‌ و شعر درکلیتخود همچون یکجمله گوید. ‌ درکار نیست اما صدایی هست در کلمات این شعر که با ما سخن می ی سخن شاعرانه استکه زبان ‌ این صدایکیست؟ آیا این «من» در این پاره را به بیانی از خویش برگماشته یا این زبان و نیروهای نهفته در آن در یک عصر و زمانه استکه در قالب یکضمیر «من» شاعر را به بیانی یکه از خود ییکه این من در شعر ‌ ها ‌ فراخوانده است: شرطیتی از پیش برای شروط و اگر تر ‌ های بسدورتر و پیچیده ‌ ها ما را به زمینه ‌ نهد؟ پاسخ به این پرسش ‌ پیشمی ی بکتبرگردیمکه فوکو آن را ‌ کشاند. بهگفته ‌ شناسانه می ‌ از احتجاجاتنسخه 25 ی مؤلف آورده است: ‌ در سرآغاز جستار معروفخود درباره گوید؟ ‌ کسی می ‌ -چه اهمیتی داردکه اینسخنان را چه .مؤلف چیست میشل فوکو، 25

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2