زنی آرایش روزگار

68 ی پار ‌ لاشه نوشت و زنان بابیکه در لباسگدایی به در آن ‌ یی را می ‌ ها ‌ هایکاغذ، نامه ‌ پاره رساندند. ‌ گرفتند و به دستیارانشمی ‌ ها را مخفیانه می ‌ آمدند، نوشته ‌ خانه می ی محمودخان کلانتر، طاهره را به درخواست زنانی که ‌ یک بار با اجازه مناسبتجشن عروسی پسر کلانتر در باغگرد آمده بودند، از بالاخانه پایین ‌ به آوردند. طاهره در جمع زنان چنان سخنگفته بودکهگاه آنها خنده سر داده و گاه زارزار گریسته بودند و سازونوای عروسی پاک فراموششان شده بود و در 16 شود». ‌ تعجب از این بودند که «... چنین زنیچگونهکافر می های پرخطری شده ‌ تا پیش از حبس در این اتاق آخر، طاهره آواره در راه بود. از قزوین دو بار بهکربلا سفر کرد. بار نخست به شوق دیدن سیدکاظم رشتی شیخی بودکه چند روزی پیشاز ورودشبهکربلا، مرگمشکوکشیخ بار دعوت بابرا شنید و بدان ‌ روایتی در کربلا بودکه نخستین ‌ اتفاق افتاد. به مهر برای بابچنین نوشت: ‌ ایسربه ‌ «آری»گفتو این آری را در نامه لمعاتوجهکاشرقتوشعاعطلعتکاعتلی زچه رو الستبربکم نزنی بزنکه بلیٰ بلیٰ طاهره اما هرگز باب را به چشم خود ندید. یکی از مضامین شعری او فراق از این محبوب نادیده است: ایسلطانخوبان ‌ فراقرویت چو زلفتکرده عالم را پریشان بههرسوییدرآیمهمچوطفلان یتو ‌ کهشاید بشنوم افسانه .۶۹ ، صالعین ‌ ی طاهره قرة ‌ ی تاریخی درباره ‌ چهار رسالهالعلما» در ‌ ی میرزا حسن ادیب ‌ «رساله 16

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2