تاریخ انتشار: 
1402/08/23

آزادی از ترس

فیونا هیل

The Sun

«سخنرانی‌های ریث» سلسله سخنرانی‌هایی است که هر سال توسط یکی از اندیشمندان سرشناس ارائه و از رادیوی بی‌بی‌سی پخش می‌شود. هدف این سخنرانی‌ها ارتقای فهم عموم در مورد یکی از موضوعات مهمِ روز است. نخستین سخنران این برنامه در سال ۱۹۴۸ برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات بود. آرنولد توینبی، ادوارد سعید، آنتونی گیدنز، مایکل سندل و استیون هاوکینگ برخی دیگر از این سخنرانان در هفتاد سال گذشته بوده‌اند.

در سال ۲۰۲۲ میلادی، محور این سخنرانی‌ها «چهار نوع آزادی» بود که فرانکلین روزولت مطرح کرده است: آزادی بیان، آزادی عبادت، آزادی از قید احتیاج و آزادی از ترس.

***

آنیتا آناند: از واشنگتن دی‌سی به حضّار محترم در دانشکده‌ی «مطالعات بین‌المللیِ پیشرفته»ی دانشگاه جانز هاپکینز، موسوم به «سایس»، درود و خوش‌آمد می‌گویم.

این دانشکده در سال ۱۹۴۳ توسط پل اچ. نیتز و کریستیَن ای. هِرتِر تأسیس شد. هدف این دو سیاستمدار عبارت بود از آماده‌سازیِ نسل بعدیِ رهبران برای رویارویی با مشکلات پیچیده‌ای که قرار بود آمریکا و دنیا پس از جنگ جهانی دوم با آن مواجه شوند. از آن زمان تا کنون، این دانشکده محل آموزش هنر دیپلماسی بوده است.

بنابراین، اینجا محل بسیار خوبی برای بهپایانبردن این مجموعه‌سخنرانی‌هاست.[1] این سخنرانی‌ها مُلهَم از نطق فرانکلین دی روزولت با عنوان «چهار آزادی» است که او در آن به توصیف چهار بنیان جامعه‌ی آزاد و دموکراتیک پرداخت: آزادی بیان، آزادی عبادت، آزادی از چنگال فقر و ــ موضوع امروز ما ــ آزادی از ترس.

در سالی که جنگ دوباره به اروپا بازگشته است، می‌پرسیم که آزادی‌ از ترس چه معنایی دارد. حمله به اوکراین تا کنون صدها هزار کشته و زخمی بر جای نهاده، بیش از هفت میلیون نفر را وادار به ترکِ خانه‌ و کاشانه کرده و به ترس از جنگ هسته‌ای دامن زده است.

سخنرانِ امروزِ ما زنی است که در شمال‌شرقیِ انگلستان به دنیا آمده و بزرگ شده و در دولت سه رئیس‌جمهورِ آمریکا ــ جورج دابلیو. بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ ــ کار کرده است. او به‌عنوان کارشناس امور اروپا و روسیه در «شورای امنیت ملی» خدمت کرده است. شهادتِ پرشورِ او در برابر کنگره پیش از نخستین استیضاح پرزیدنت ترامپ، نامِ وی را بر سرِ زبان‌ها انداخت.

از شما دعوت می‌کنم تا در خوش‌آمدگویی به دکتر فیونا هیل، چهارمین ناطق «سخنرانی‌های ریت در سال ۲۰۲۲»، با من همراه شوید.

(تشویق حضّار)

آنیتا آناند: از شما بسیار سپاس‌گزارم که پذیرفتید یکی از سخنرانانِ امسالِ ما باشید. بهنظرم شما بهترین فرد برای به پایان بردن این مجموعه‌سخنرانی هستید. موضوع این سخنرانی ترس است و شما وقتی واقعاً توجه دنیا را به خود جلب کردید که پیش چشمِ همه‌ی جهانیان در جریان آن استیضاح شهادت دادید. آیا از هیچ چیزی نمی‌ترسید، چون در هنگام شهادت دادن هیچ اثری از ترس در شما دیده نمی‌شد؟

فیونا هیل: حتماً می‌ترسم، اما به نظرم یکی از چیزهایی که در آن موقعیتِ خاص به من کمک کرد آمادگی و کمی تمرین بود ــ البته در آن زمان نمی‌دانستم که واقعاً در کانون توجه میلیون‌ها نفر در سراسر جهان قرار گرفته‌ام. من این امتیاز را داشتم که کسی که مثل شما اهل رسانه بود درست قبل از استیضاح با من کار کرد. شاید از بعضی جهات مضحک بهنظر برسد اما او به من می‌گفت، «ببین، قرار است که در جایگاه شهود قرار بگیری و دوربین‌ها روی تو زوم کنند. قبلاً به هیچوجه چنین تجربه‌ای نداشته‌ای و باید بتوانی تمرکز کنی.»

او به من یاد ‌داد که روی چه چیزی تمرکز کنم، و چطور به روبه‌رو بنگرم بی‌آنکه به نورِ دوربین‌ها خیره شوم. در واقع، وضعیت من شبیه به آهویی بود که در برابر نور چراغ جلوی اتوموبیل قرار گرفته است. این شخصِ آشنا به رسانه به من آموخت که چطور زیر نورِ دوربین‌ها روی حرفم تمرکز کنم تا بتوانم در هنگام شهادت دادن حقیقت را بر زبان بیاورم. برای تطبیق دادن خود با سالن و هوای سردش هم خیلی تمرین کردم.

امشب هوای این سالن سرد نیست اما در آن زمان به من توصیه کردند که پنجه‌ی پایم را به زمین فشار دهم تا دندان‌هایم به هم نخورند. چون به هم خوردن دندان‌ها نه تنها نماد ترس بلکه نشانه‌ی احساس سرما کردن است. وقتی دارید سعی می‌کنید که واقعیت‌ها را بگویید بسیار مهم است که نشانی از ترس در شما نباشد. بدیهی است که اگر دندان‌هایم به هم می‌خورد، موجب حواس‌پرتی می‌شد.

بنابراین، تمرین و آماده‌سازی به من کمک کرد که نه تنها بر ترس‌های گوناگون مرتبط با آن واقعه بلکه بر ترس از احساس سرما در آن سالن هم غلبه کنم.

آناند: خب، ما نمی‌خواهیم که شما الان هیچ ترسی در دل داشته باشید... اما دوست داریم که بشنویم درباره‌ی آزادی از ترس چه نظری دارید. بنابراین، از شما خواهش می‌کنم که به پشت تریبون تشریف بیاورید.

(تشویق حضّار)

هیل: سال ۲۰۲۲ یک‌صدمین سال تأسیس بی‌بی‌سی است. علاوه بر این، صدمین سالگرد تشکیل اتحاد جماهیر شوروی از بقایای امپراتوری روسیه است. در سال ۱۹۲۲، ولادیمیر لنین و بلشویک‌ها بعد از پنج سال انقلاب و جنگ داخلی قدرتِ خود را در روسیه تثبیت کردند، و این در حالی بود که از پایان جنگ جهانی اول و همه‌گیریِ آنفلوانزای اسپانیایی چیزی نگذشته بود. سال ۱۹۲۲ پایان دوره‌ای پرتلاطم و آغاز دوره‌ی پرآشوبِ دیگری بود، دوره‌ی ظهور اتحاد جماهیر شوروی و دیگر حکومت‌های خودکامه، و وقوع جهانی جهانی دوم.

امروز ما در دوران پرآشوبِ مشابهی به سر می‌بریم. همه‌گیریِ جهانیِ چندساله و فجایع زیست‌محیطیِ فزاینده دنیا را به هم ریخته، و ترس از جنگ هسته‌ای در پی تلاش‌های ولادیمیر پوتین برای احیای امپراتوری روسیه باعث تشویش خاطر شده است. از زمان حمله‌ی روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه‌ی ۲۰۲۲، درگیر چیزی شده‌ایم که پوتین آن را «عملیات نظامی ویژه» می‌خواند. اما در واقع، این جنگی تمام‌عیار است. این سومین منازعه‌ی مهم ارضیِ در اروپا در کمی بیش از یک‌ قرن است. مثل دو جنگ قبلی، این جنگ هم پیامدهای جهانی دارد، و امنیت انرژی، غذایی و اقلیمیِ مردم در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را نیز به خطر انداخته است.

میان امروز و صد سال قبل شباهت‌های هولناکی وجود دارد. در سال ۱۹۱۴ با حمله‌ی ارتش آلمان به بلژیک و لوکزامبورگ و سپس فرانسه جنگ جهانی اول آغاز شد. جنگ فعلی در اوکراین در سال ۲۰۱۴ با الحاق غیرقانونیِ شبه‌جزیره‌ی کریمه به روسیه و ایجاد درگیری در منطقه‌ی دونباس در شرق اوکراین آغاز شد.

پس از پایان جنگ جهانی دوم نهادهای اروپایی و جهانی‌ای تأسیس شد که امنیت بین‌المللی را تضمین می‌کرد، روابط میان کشورها را سامان می‌داد و از وقوع درگیریِ نظامی در دوران جنگ سرد جلوگیری می‌کرد. اما جنگ روسیه در اوکراین این نهادها را واژگون کرده است. درست همان‌طور که آدولف هیتلر در اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ با تصرف سودِتِنلند در چکسلواکی، الحاق اتریش به خاکِ آلمان و حمله به لهستان نظم پس از جنگ جهانی اول را از بین برد، ولادیمیر پوتین نیز هنجارها و قراردادهای بین‌المللی را نقض کرد و زیر پا گذاشت. و این در حالی است که روسیه در سال ۱۹۹۴ همراه با آمریکا و بریتانیا تمامیت ارضیِ اوکراین را به رسمیت شناخته بود. «احیا» یا برقراریِ مجدد صلح مستلزم موافقت‌نامه‌های امنیتیِ جدیدی خواهد بود. اما فعلاً درگیر جنگیم.

جنگ مدرن صرفاً به نیروهای نظامی محدود نمی‌شود و عوامل گوناگون دیگری ــ از جمله اقدامات اقتصادی، تحریم‌های مالی، حملات سایبری، تلاش برای اِعمال نفوذ سیاسی، اطلاعات گمراه‌کننده و پروپاگاندا ــ هم در آن دخیلند. با وجود این، سنگرهای خط مقدمِ جنگ در اوکراین یادآور نبردهای سنگر به سنگر جنگ جهانی اول است. تعداد چشمگیری از نفرات، مهمات و سلاح‌های سنگین به جبهه‌ها فرستاده شده‌اند. خشونت شدید است. و همچون ارتش مهاجم آلمان در دو جنگ جهانیِ قبلی، روسیه شهرهای کوچک و بزرگ و روستاهای اوکراین را ویران کرده است. نظامیان روسی مرتکب جنایت علیه غیرنظامیان شده‌اند. نیروهای نظامی روسیه و اوکراین متحمل تلفات سنگینی شده‌اند. لفّاظیِ سیاسیِ هر دو کشور بیش از پیش آکنده از تأکید بر لزوم پیروزیِ یک طرف و شکستِ طرف دیگر است و از تلاش برای مصالحه خبری نیست. پوتین در سخنرانیِ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ضمن اعلام الحاق چهار منطقه‌ی پرمناقشه‌ی اوکراین ــ دونتسک، لوهانسک، زاپوریژیا و خرسون ــ صریحاً علیه غرب اعلام جنگ کرد.

این سخنرانیِ پوتین یادآور شباهت‌هایی میان سال ۱۹۲۲ و سال ۲۰۲۲ بود. پوتین گفت که حمله به اوکراین برای اصلاح یک خطای تاریخی، و تصحیح اشتباه سال ۱۹۲۲ لنین و بلشویک‌ها در ایجاد جمهوری سوسیالیستیِ اوکراین به‌عنوان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی ضروری بوده است. بنا به ادعای پوتین، هرگز نباید کشوری به نام اوکراین ایجاد می‌شد. و بنابراین، پوتین دارد اروپا را مجبور می‌کند که به گذشته بازگردد. او از هیچ کاری برای محو اوکراین از روی نقشه خودداری نخواهد کرد.

مکالمات تلفنیِ سربازان روسی در اوکراین با خانواده‌های خود، که ارتش اوکراین مخفیانه به آنها گوش داده است، با گفتگوهای سربازان روسی با یکدیگر و رفتار هولناکشان با غیرنظامیان اوکراینی در جنگ داخلی روسیه در دهه‌ی ۱۹۲۰ شباهتِ نگران‌کننده‌ای دارد. آن وقایع را یکی از ناظرانِ تیزبینِ آن دوره، آیزاک بابل، نویسنده‌ی نامدار روسی که با نظامیان انقلابی همراه بود، ثبت کرده است. او این خاطرات را در مجموعه داستان‌های کوتاه معروفش، سواره‌نظامِ سرخ، بازگفته است.

با مقایسه‌ی روایت‌های مشابه دهه‌های ۱۹۲۰ و ۲۰۲۰ احساس می‌کنیم که گویی زمان در مدارِ بسته‌ای جریان دارد. شاید حتی بتوان گفت که زمان از حرکت بازایستاده است. یا شاید بهتر باشد که بگوییم الگوهای خشونت‌آمیز آدمیان و ترس‌ حاصل از آنها از بین نمی‌روند. ترس همیشه یکی از سلاح‌های جنگ و در عین حال کالایی سیاسی بوده است.

پوتین با جنگ‌افروزی در اوکراین ترس دیرین از آخرالزمان، نه تنها در معنایی مذهبی بلکه به معنای نابودیِ واقعیِ دنیا در فاجعه‌ای هسته‌ای، را از نو زنده کرده است. پس از بیش از ۷۰ سال محکومیتِ جهانیِ کاربرد تسلیحات هسته‌ای، پوتین با اشاره به توسل آمریکا به بمباران هسته‌ایِ شهرهای ژاپنیِ هیروشیما و ناگازاکی در سال ۱۹۴۵ تهدید کرده است که در جنگ از سلاح هسته‌ای استفاده خواهد کرد. او می‌گوید که اگر اوکراین اراضیِ ضمیمه‌شده به خاک روسیه در سال ۲۰۱۴ را بازپس گیرد ممکن است که به استفاده از سلاح هسته‌ای روی بیاورد.

اصطلاحاتی مثل «جنگ عالم‌سوزِ هسته‌ای» که در تیتر روزنامه‌ها، بحث‌های سیاسی و گزارش‌های دانشگاهی به کار می‌رود به کابوس‌ها دامن زده است. شهروندان عادی در اروپا سرگرم ذخیره کردن قرص‌های یُد و ارزیابیِ پناهگاه‌های زیرزمینیِ دوران جنگ سرد هستند. پژوهشگران دانشگاه راتگرز در آمریکا در گزارشی پیش‌بینی کردند که در صورت وقوع جنگ هسته‌ای بین روسیه و آمریکا ۵ میلیارد نفر به علت اختلال فاجعه‌آمیز در توزیع جهانیِ مواد غذایی گرسنه خواهند ماند.

ولادیمیر پوتین خودش را به یکی از «چهار سوارکار آخرالزمان» ــ شخصیت‌های ترسناک کتاب مقدس ــ تبدیل کرده است. تبلیغاتچی‌های کرملین با عکاسیِ مکرر از تعطیلات «مهیج» تصنعیِ پوتین در سیبری، تصویر سوارکاری پریده‌رنگ با نیم‌تنه‌ای عریان را از او در اذهان جا انداخته‌اند. اما حالا پوتین پرچم جنگ در اوکراین و هولوکاست هسته‌ای را در دست گرفته است که پس از همه‌گیریِ کرونا به قحطیِ جهانی و مرگ خواهد انجامید.

هدف پوتین از ترسیم تصویری آخرالزمانی، مذهبی نیست. هدف او تاکتیکی و شرم‌آور است. روسیه مثل آمریکا در جنگ جهانی دوم نیست که می‌خواست جنگ چندساله‌ی وحشیانه و ویرانگری را که ژاپن در آسیا به راه انداخته بود، پایان دهد. هدف پوتین حتی با اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد هم فرق دارد ــ شوروی می‌خواست با دامن زدن به ترس از نابودیِ حتمیِ متقابل، سیاست بازدارندگی را اجرا و از جنگ مخربِ دو ابرقدرت جلوگیری کند. پوتین نه خواهان حفظ برابریِ قدرت هسته‌ای با آمریکا است و نه در پی ثبات راهبردیِ روسیه. موازنه‌ی هسته‌ای به هیچ وجه تغییر نکرده است. آمریکا یا هیچ قدرت هسته‌ای دیگری روسیه را تهدید نکرده‌اند.

پوتین تهدید می‌کند که به طور یک‌جانبه از سلاح‌ هسته‌ای استفاده خواهد کرد زیرا دارد در همان جنگی که خودش در فوریه‌ی ۲۰۲۲ در اوکراین به راه انداخت شکست می‌خورد. «جنگ عالم‌سوز هسته‌ایِ» پوتین چیزی جز ارعاب هسته‌ای نیست. او روی ترس همگانی حساب باز کرده است. هدف او پایان دادن به حمایت نظامیِ آمریکا و اروپا از اوکراین، وادار کردن دولت اوکراین به تسلیم، و تضمین الحاق اوکراین به روسیه است.

البته این تهدید «جنگ عالم‌سوز هسته‌ای» چیز تازه‌ای نیست؛ قبلاً هم شاهد چنین پیش‌بینی‌های نگران‌کننده‌ای بوده‌ایم. در دوران جنگ سرد، دنیا دست‌کم دو بار در آستانه‌ی جنگ هسته‌ای ابرقدرت‌ها قرار گرفت؛ اولین بار در بحران موشکیِ کوبا در سال ۱۹۶۲، و دومین بار در بحران استقرار سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپا در سال ۱۹۸۳. در واقع، در دهه‌ی ۱۹۸۰ بسیاری از تحقیقات دانشگاهی و گزارش‌های دولتی هشدار می‌دادند که غبار و خاکسترِ برجا‌مانده از جنگ هسته‌ای جلوی نور خورشید را خواهد گرفت و محصولات کشاورزی را از بین خواهد برد. در نتیجه، خطر تغییرات اقلیمی تحت‌الشعاع خطر «زمستان هسته‌ای» قرار گرفت. مجموعه‌های تلویزیونی‌ای مثل «روز بعد» (۱۹۸۳) در آمریکا و فیلم‌هایی مثل «عواقب» (۱۹۸۴) در بریتانیا با ترسیم پیامدهای جنگ هسته‌ای، آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها را به وحشت انداخت.

من در دهه‌ی ۱۹۸۰ نوجوان بودم و نگران جنگ هسته‌ایِ قریب‌الوقوع. در آن دوران دنبال جاهایی برای مخفی شدن می‌گشتم. زیر میز اتاق ناهارخوری، در کمد زیرِ پله‌ها، و پشت پرده‌های زردرنگِ ضخیمی که پدر و مادرم برای محافظت از چشم‌هایمان در برابر نور خیره‌کننده‌ی اولین انفجارِ هسته‌ای آویزان کرده بودند. به این فکر می‌کردم که اگر در هنگام اصابت موشک‌ها بیرون از خانه باشم چطور در جوی آب یا گودالی پناه بگیرم، اما در آن شرایط هیچ حفاظی به اندازه‌ی کافی موثر به نظر نمی‌رسید. ایمنی توهمی بیش نبود. ذهنم آکنده از ترس بود و سردرگم بودم. شب‌ها کابوس «جنگ عالم‌سوزِ هسته‌ای» به سراغم می‌آمد، هرچند هنوز از ولادیمیر پوتین، سوارکار رنگ‌پریده، خبری نبود.

بنا به توصیه‌ی یکی از خویشاوندان که دوران هولناک جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده بود تصمیم گرفتم که با ترس‌هایم مقابله کنم. تصمیم گرفتم که روسی بیاموزم و بکوشم تا به اتحاد جماهیر شوروی سفر کنم. تصمیم گرفتم که بر عاملیتِ خودم تأکید کنم و با تکیه بر دانش و اطلاعات با ترس مبارزه کنم. در سال ۱۹۸۴، تحصیلاتم را آغاز کردم و به لطف برنامه‌ی تبادل دانشجو سال تحصیلیِ ۱۹۸۸-۱۹۸۷ را در مسکو گذراندم. به محض ورود به مسکو و آشنایی با محل و مردم کابوس‌هایم از بین رفت. به‌رغم تلاش‌های ولادیمیر پوتین، این کابوس‌ها دیگر به سراغم نیامده است.

پس از سال‌ها مطالعه‌ درباره‌ی زبان روسی و روسیه، و بعد از چند دهه تحلیل پوتین، می‌دانم که او هم انسانی است که با توجه به شرایط خاصِ خود رفتار می‌کند. برنامه‌های او قابل پیش‌بینی است. می‌توان با او مقابله کرد. و توسل به سلاح هسته‌ای، حتی برای کسی به بی‌رحمی و بی‌پرواییِ پوتین، قماری بزرگ است.

با وجود این، پوتین در سؤاستفاده از ترس مهارت دارد. او از ارزش ترس به‌عنوان یک کالای سیاسی آگاه است. او می‌داند که چطور از ترس بیشترین بهره را ببرد. پوتین از مدت‌ها قبل تهدید کرده که از سلاح هسته‌ای استفاده خواهد کرد زیرا از تأثیر روانیِ این تهدید و حس عجز و درماندگیِ حاصل از آن آگاه است. من در دیدار میان رؤسای‌جمهور روسیه و آمریکا در جریان اجلاس گروه ۲۰ در اوزاکا در سال ۲۰۱۹ حاضر بودم و دیدم که پوتین به پرزیدنت ترامپ هشدار داد که اگر آمریکا شرط‌های پوتین در مذاکرات مربوط به کنترل سلاح‌های هسته‌ای را نپذیرد او، یعنی پوتین، ترس‌های قدیمیِ ناشی از بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ و بحران موشکی اروپا در سال ۱۹۸۳ را از نو زنده خواهد کرد. او لاف زد که روسیه تسلیحات هسته‌ای پیچیده‌ای را تولید کرده که آمریکا از آن بی‌بهره است. او حتی پیش از جنگ اوکراین آماده بود تا با تأکید بر پیشتازیِ هسته‌ایِ خود، ترس‌های ما را به بازی بگیرد.

فرانکلین دلانو روزولت، که در این مجموعه‌سخنرانی‌ها با تمرکز بر «چهار آزادی» یادش را گرامی می‌داریم، در سخنرانی سالانه‌ی «وضعیت کشور» در سال ۱۹۴۱ به اجمال همه‌ی ترس‌ها و آزادی‌ها را برشمرد. او از اهمیت سیاسیِ ترس کاملاً آگاه بود. او می‌دانست که ترسِ ناشی از سر درنیاوردن از اوضاع می‌تواند مردم را فلج کند. می‌توان با ارعابِ مردم از آنها سؤاستفاده کرد. آدم‌های هراسان و مرعوب از انجام اقدامات فردی و جمعیِ لازم برای مقابله با فاجعه عاجزند.

البته ترس واکنشی طبیعی به تهدیدی واقعی یا خیالی است. آثار ترس در همه‌ی حیوانات، خواه شکارچی خواه طعمه، دیده می‌شود. و حس ترس برای آماده شدن و مقابله با خطر ضروری است اما ترس اغلب معلول چیزی خیالی است نه واقعی. ما نه تنها از چیزهایی که می‌شناسیم بلکه از چیزهایی هم که نمی‌شناسیم، می‌ترسیم.

برای رویارویی با خطرات واقعی به مقدار مناسبی از ترس احتیاج داریم. نمی‌توان از خطر آزاد بود، اما می‌توان از ترس آزاد بود. همیشه خطراتی پنهانی وجود خواهد داشت، اما می‌توان با این خطرات مقابله کرد. می‌توان خود را برای خطر آماده کرد، می‌توان از خود در برابر خطر محافظت کرد. آزادی از ترس برای تاب‌آوریِ فردی و اجتماعی در هنگام خطر ضروری است.

در زبان روسی، واژه‌ی بیمه یا «احتیاط» مبتنی بر همین مفهومی است که به اجمال توضیح دادم، یعنی مفهوم مصونیت از ترس یا strakh. واژه‌ی معادل بیمه یا «احتیاط» در زبان روسی، strakhovaniye، به معنای محافظت در برابر خطر یا آمادگی برای خطر است. محتاط بودن به زدودن ترس کمک می‌کند زیرا می‌دانیم که برای مواجهه با هرگونه خطرِ احتمالی آماده‌ایم.

برخلاف همیاریِ خوشایند میان این واژه و معنایش، واژه‌ی روسیِ «امنیت» مشکل‌ساز است. امنیت چیزی است که پوتین همیشه به دنبال آن است و از آن حرف می‌زند. امنیت نیروی محرکه‌ی همه‌ی کارهای پوتین، از جمله حمله به اوکراین، است. او به اوکراین حمله کرده تا با محو اوکراین از روی نقشه امنیت روسیه را تضمین کند. واژه‌ی معادل «امنیت» در زبان روسی، bezopasnost، به معنای عاری از خطر است. در واقع، این واژه‌ به معنای امنیتِ مطلق است. به عبارت دیگر، فهم روس‌ها از امنیت حاکی از تمنّای امر محال است، طلب ایجاد دنیایی عاری از خطر، که در آن همه همیشه در امنیت کامل به سر برند.

چنین احساس امنیتی همیشه کاذب خواهد بود، درست مثل وعده‌های کذب رهبران به خود و پیروانشان درباره‌ی امنیت کامل. در چنین تصوری از امنیت، آزادی از ترس امکان‌پذیر نیست. خطر همیشه وجود خواهد داشت. نمی‌شود آن را از بین برد. و ترس نیز همیشه وجود خواهد داشت چون هرگز نمی‌توانیم همه‌چیز را به طور کامل کنترل کنیم. ما نمی‌توانیم امنیتِ کامل داشته باشیم؛ فقط می‌توانیم محتاط باشیم و خود را برای مقابله با خطر آماده کنیم.

ولادیمیر پوتین نه تنها چنین تفسیری از امنیت دارد بلکه می‌خواهد اتفاقات را کنترل کند. البته اکثرِ ما هم چنین خواسته‌ای داریم. می‌ترسیم که مبادا ناگهان در این دنیای پیچیده دیگر نتوانیم اوضاع را کنترل کنیم. در زمان جنگ یا در هنگام وقوع تغییرات مهم و سریع اجتماعی ترس رایج می‌شود. در چنین مواقعی به قول ناظر تیزبین قرن بیستم، فریتز استرن، دچار «یأس فرهنگی» می‌شویم. استرن بر ترس‌هایی تمرکز کرد که آلمان را در دوران متلاطم میان دو جنگ جهانی به هم ریخت. او در تعریف یأس فرهنگی می‌گفت وقتی همه‌چیز و همه‌کس در اطراف آدم‌ها تغییر می‌کند و احساس می‌کنند که اوضاع جامعه به هم ریخته است، دچار احساس فقدان، نارضایی و اضطراب می‌شوند.

همان‌طور که استرن با تحلیل ظهور آدولف هیتلر در آلمان نشان داد، یأس فرهنگی به پوپولیسم، و سرانجام به خودکامگیِ سیاسی می‌انجامد. پوپولیسم و خودکامگی معلول ترس‌ است؛ ترس از شکست و از دست دادن، ترس از گذشته و ترس از آینده، و ترس از دیگران ــ پناهندگان، مهاجران، دگراندیشان و آدم‌های متفاوت. همه‌ی این ترس‌ها وقتی پدید می‌آید که جامعه دچار تغییر می‌شود. پس از جنگ جهانی اول و همه‌گیری آنفلوانزای سال ۱۹۱۸ و «رکود بزرگ»، پوپولیسم به سیاست اروپا و آمریکا در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شکل داد. پوپولیسم بارِ دیگر در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰ در هنگام وقوع تغییرات نسلی و تکنولوژیک ظهور کرد. پوتین پوپولیستی است که بعد از یک دهه ناآرامیِ سیاسی و سقوط اقتصادی در روسیه به قدرت رسید. او به روس‌ها وعده داد که تا زمانی که از او اطاعت کنند امنیت و رفاه‌شان را تأمین خواهد کرد. در سراسر تاریخ، آدم‌های قدرتمند از ترس سؤاستفاده کرده‌اند تا در دوران پرمشقّت ضعفا را به دام بیندازند.

امروز پوپولیست‌هایی مثل پوتین در روسیه، دونالد ترامپ در آمریکا، نارندرا مودی در هند، رجب طیب اردوغان در ترکیه و شی جین‌پینگ در چین، آدم‌های هراسانی را مخاطب قرار می‌دهند که احساس می‌کنند در بحبوحه‌ی تغییرات سریع اجتماعی و بلاتکلیفیِ سیاسی و اقتصادی، وسیله‌ی امرار معاش و هویت و جایگاه فرهنگیِ خود را از دست داده‌اند. پوپولیست‌ها خودشان را رهبران قدرتمندی جلوه می‌دهند که می‌توانند نظم را جایگزین آشوب کنند.

در دهه‌ی ۱۹۲۰، پوپولیسم به پیدایش اتحاد جماهیر شوروی سرعت بخشید. اتحاد جماهیر شوروی حکومت فریبکارِ خودکامه‌ای بود که رهبران بلشویکش از طریق ارعاب و خشونت، قدرتِ خود را تثبیت کردند و سپس با تکیه بر ترس به حکمرانی ادامه دادند. در آن دوره علاوه بر اتحاد جماهیر شوروی، حکومت‌های فاشیست در آلمان، ایتالیا و اسپانیا پدید آمدند. در این حکومت‌های خودکامه ترس اجازه نمی‌داد که مردم به خودشکوفایی برسند و آنها را از عاملیتِ فردی محروم می‌کرد. آنچه جورج اورول را به نگارش رمان ۱۹۸۴ برانگیخت ترس از پیدایش حکومت‌های خودکامه در بریتانیا و آمریکا بود.

مجسمه‌ی اورول در برابر مقرِ بی‌بی‌سی در لندن قرار دارد. او در دهه‌ی ۱۹۴۰، در زمان جنگ جهانی دوم، در بی‌بی‌سی کار می‌کرد، و پیش از آن هم در دهه‌ی ۱۹۳۰ در جنگ داخلیِ اسپانیا با فاشیسم جنگیده بود. روی دیوارِ پشت مجسمه‌ی اورول این نقل‌قول از او دیده می‌شود: «اگر آزادی معنایی داشته باشد، معنایش این است که حق داشته باشید به مردم چیزی بگویید که نمی‌خواهند بشنوند.» یا شاید چیزی که می‌ترسند بشنوند، که اغلب به همان معناست. شاید اورول از هیچ چیزی به اندازه‌ی از دست دادن آزادی نمی‌ترسید. در رمان ۱۹۸۴ ترس از حقیقت به تحمیل سلطه‌ی حکومت و فقدان آزادیِ فردی می‌انجامد.

همان‌طور که گفتم، من در سال ۱۹۸۴، درست پس از بحران موشکی اروپا در سال ۱۹۸۳، به دانشگاه رفتم. یکی از نخستین رمان‌هایی که در کلاس ادبیات روسی خواندم، ما اثر یِوگِنی زامیاتین بود که در دهه‌ی ۱۹۲۰ نوشته شده و از نظر ادبی پیش‌درآمد ۱۹۸۴ بود.

جوامع توده‌ایِ آمریکا، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی همگی در دهه‌ی ۱۹۲۰ پدید آمدند. تغییرات اجتماعیِ سریعِ همراه با توسعه‌ی صنایع سنگین و تولید انبوه در اوایل قرن بیستم از چشمِ تیزبینِ زامیاتین پنهان نمانده بود. او درست پیش از انقلاب بلشویکی در کارخانه‌های کشتی‌سازی‌ در نیوکسل در شمال‌شرقی انگلستان، نزدیک به زادگاه من، کار کرده بود. کانون توجه کتاب زامیاتین معطوف به ایجاد نظام‌های خودکامه‌ی غیرشخصی از طریق جهل و ارعاب است.

در ما، «او» ــ «ولی‌نعمت»، حاکمی مستبد ــ اعضای جامعه‌‌ای توده‌ای را فریب می‌دهد. در این جامعه افراد به توده‌ا‌ی همسان و مرعوب تبدیل می‌شوند. طولی نکشید که خودِ زامیاتین هم در چنین وضعیتی قرار گرفت. او قربانیِ سرکوب و پاکسازی‌های استالین در اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ شد، درست در همان زمانی که اورول تحقیق درباره‌ی زندگی طبقه‌ی کارگر در شمال انگلستان را آغاز کرد.

ترس اورول از انحطاط جامعه، از دست رفتن آزادیِ فردی و پیدایش استبداد امروز هم به اندازه‌ی دهه‌ی ۱۹۴۰ یا سال ۱۹۸۴ بجا به نظر می‌رسد. نباید از یاد برد که بی‌بی‌سی محصول همین جامعه‌ی توده‌ایِ نوظهورِ مورد نظرِ زامیاتین و اورول بود اما بی‌بی‌سی می‌خواست توده‌های مردم را از جهل و ترس برهاند.

زیرا بی‌بی‌سی حول ایده‌ی دسترسیِ برابر به اطلاعات شکل گرفته است. پایه و اساس بی‌بی‌سی مبتنی بر این عقیده است که دانش و تفکر پادزهرِ ترس است. بنیان‌گذاران بی‌بی‌سی از اهمیت وجود شهروندانی تحصیل‌کرده، خودانگیخته و مسئولیت‌پذیر آگاه بودند. در سال ۱۹۱۹، دولت بریتانیا «گزارش نهایی درباره‌ی آموزش بزرگسالان در بریتانیا» را منتشر کرد. نویسندگان این گزارش بر «لزوم ملیِ دائمیِ» ایجاد نظام آموزش بزرگسالان برای رویارویی با چالش‌های دموکراتیک، اجتماعی و صنعتیِ دوران پس از جنگ جهانی تأکید کردند.

نویسندگان این گزارش گفتند که بریتانیایی‌ها باید بتوانند خودشان تصمیم بگیرند که چه بیاموزند؛ آنها باید مستقل بیندیشند و آگاهانه قضاوت کنند؛ نظام آموزشیِ بریتانیا باید عاملیتِ فردی و تفکر انتقادی را تسهیل کند و بی‌بی‌سی باید وسیله‌ای برای اطلاع‌رسانی باشد، ابزاری برای دستیابیِ مردم به اطلاعاتِ مفید.

بنابراین، مقابله با ترس مستلزم دسترسی به دانش و تأکید بر عاملیت است. یادگیری زبان روسی به من آموخت که می‌توانیم از طریق آموزش، تمرین و آمادگیِ به‌موقع بر ترس غلبه و آن را مهار کنیم. مواجهه با خطر مستلزم توجه کردن و سوال پرسیدن است. در سراسر تاریخ هیچ فرد یا گروهی بدون ترکیبی از این عوامل نتوانسته به موفقیتِ بزرگی دست یابد.

در پایان، اجازه دهید که بارِ دیگر به جنگِ جاری در اوکراین اشاره کنم. به‌رغم هول و هراسِ حاصل از جنگ، اوکراینی‌ها با ترسِ خود مقابله کرده‌اند و از عاملیتِ‌شان بهره برده‌اند. آنها از اشتباهاتِ خود و از اشتباهات روسیه و پوتین درس گرفته‌اند. اوکراینی‌ها اجازه نداده‌اند که مرعوب شوند. آنها با اقدامی جمعی به مبارزه با استبداد و خودکامگی پرداخته‌اند. به‌رغم همه‌ی موانع و مشکلات، آنها ترس را به شجاعت تبدیل کرده‌اند.

 

برگردان: عرفان ثابتی


آزادی، آموزش، ترس، امنیت، خطر، پوپولیسم، روسیه، اوکراین، جنگ، جورج اورول، یوگنی زامیاتین، ولادیمیر پوتین، فرانکلین روزولت، فیونا هیل، عرفان ثابتی

 

فیونا هیل مدیر ارشد پیشین بخش اروپا و روسیه در «شورای امنیت ملی» آمریکا، عضو ارشد «مؤسسه‌ی بروکینگز» در واشنگتن و رئیس افتخاری دانشگاه دورهام در انگلستان است. آنچه خواندید برگردان این سخنرانی است:

Fiona Hill, Freedom from Fear, BBC: The Reith Lectures 2022.


[1]جان ریت، اولین مدیر کل بیبی‌سی، عقیده داشت که رسانه باید بر غنای حیات فکری و فرهنگیِ جامعه بیفزاید و از این طریق به مردم خدمت کند. به همین منظور، بی‌بی‌سی هر سال از چهره‌های سرشناس دعوت می‌کند تا با ارائه‌ی «سخنرانی‌های ریت» فهم عمومی از مسائل مهم را تعمیق بخشند. نخستین «سخنرانیِ ریت» را برتراند راسل در سال ۱۹۴۸ ارائه کرد. [م]