تاریخ انتشار: 
1402/11/19

احمدآباد کجاست؟ گزارش جنایتی ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده

سام بدیعی

اگر از شهر ساری در استان مازندران حدود یک ساعت به سمت جنوب برانید، بعد از عبور از پانزده روستا، به دهکده‌ای می‌رسید به نام احمدآباد. احمدآباد در دو طرف جاده‌ی اصلی قرار دارد. در هر دو طرف، خانه‌هایی قدیمی وجود دارد ساخته‌شده از کاه‌گِل و چوب، و خانه‌هایی جدیدتر مبتنی بر ماسه و آجر و دیگر مصالح. در سمت راست بعد از خانه‌ها خشک‌زارهایی را می‌بینید که در دامنه‌ی کوه پراکنده‌اند و بعد از آن جنگل است و کوه. در سمت چپ بعد از خانه‌ها، شالیزارها دیده می‌شوند و بعد از آن نوبت به رودخانه و جنگل و کوه می‌رسد. احمدآباد، روستایی است در میان دو کوه که نماد استقامت‌اند، در کنار جنگل‌هایی که نماد سبزی و وسعت‌اند و بهره‌مند از رودخانه‌ای که نماد جوشش است و بخشندگی. اما این روستا و اهالی‌اش، که اکثراً بهائی‌اند، در ۱۱ دی‌ماه ۱۴۰۲، هدفِ تازه‌ترین اقدام حکومت ایران برای سرکوب و تصاحب دارایی‌های بهائیان قرار گرفتند.

***

تاریخچه‌ی احمدآباد

در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی فردی از روستای روشنکوه (روستای دیگری در استان مازندران) به منطقه‌ای که اکنون آن را احمدآباد می‌نامیم مهاجرت می‌کند تا به رسم همه‌ی کشاورزانِ آن زمان و آن منطقه، در مجاورت رودخانه شروع به کشاورزی کند و برای آبادانیِ آن منطقه بکوشد. به تدریج چند خانواده‌ی دیگر از روستاهای مجاور به احمدآباد رفتند و در آنجا ساکن شدند. به‌ویژه بعد از انقلاب اسلامی، بعضی از خانواده‌های بهائی در روستاهای اطراف، مثل بازارخیل و اَمرِه و سَرتا، که مورد حمله و ضرب و شتم همسایگانِ خود قرار ‌گرفتند و بی‌خانمان شدند به احمدآباد مهاجرت کردند. در آن زمان، اهالی این روستاها بسیار بیشتر از امروز تحت تأثیر روحانیون بودند و بعد از هر سخنرانی و فتوای روحانیون علیه بهائیان، با سنگ و چوب و مُشت به جان ساکنانِ بهائی روستای خود می‌افتادند و تصرف اموال آنان را بر خود حلال می‌دانستند. یکی از زمین‌دارانِ آن ناحیه «احمد» نام داشت و به علت تشویق‌های او برای آبادانیِ آن منطقه، این روستا که پیشتر کُنتا نامیده می‌شد به «احمدآباد» شهرت یافت.

در دهه‌ی ۱۳۳۰، مدرسه‌ای ابتدایی در احمدآباد ساخته شد، مدرسه‌ای که قبل از انقلاب اسلامی پذیرای معلمانِ بهائی نیز بود اما بعد از انقلاب فرهنگی و اخراج معلمان بهائی در سراسر ایران، تنها آموزگارانِ مسلمان مجاز به تدریس در آن بودند. این مدرسه تا خرداد سال ۱۳۸۰ میزبان بسیاری از کودکانِ احمدآباد و روستاهای مجاور بود. در سال ۱۳۷۲ این منطقه برق‌کشی شد و در نتیجه زندگی برای اهالی آسان‌تر شد. به مرور زمان، بسیاری از خانواده‌های ساکن در این روستا برای تحصیل فرزندانِ خود در مقاطع بالاتر از ابتدایی به شهرهایی مانند ساری کوچ کردند و تعداد ساکنان دائمیِ روستا کاهش یافت. اما همه‌ی افرادی که پدران و پدربزرگ‌هایشان زمین‌هایی در احمدآباد داشتند هر فصل برای کشتِ جدید و برداشتِ محصول به احمدآباد رفت‌وآمد می‌کردند. ساکنان احمدآباد گندم، سویای روغنی و انواع صیفی‌جات می‌کارند و به پرورش درختانی مثل گردو، سیب، آلوچه، و بعضی مرکبات نیز مشغول‌اند. مثل اکثر کشاورزان شمال ایران، شش ماه اول سال برای همه‌ی اهالی که به شالیزاری مشغول‌اند پرکارترین ماه‌هاست. بعضی از روستاییان چند رأس گاو و گوساله و گوسفند نیز دارند.

در زمان رضاشاه طرحی برای ساخت یک سد به نام سد ظالم‌رود در جوار این روستا تهیه شد، سدی که بنا بود یکی از بزرگ‌ترین سدهای خاورمیانه باشد. این طرح تا امروز معوق مانده است اما گاه و بی‌گاه افرادی برای تحقیق و خاک‌شناسی به احمدآباد می‌آمدند. در پی این رفت‌وآمدها بهائیان احمدآباد تصمیم گرفتند که حدود و ثغور زمین‌های خود را مشخص کنند، چون تا قبل از آن به رسم روستاییان، همه از حد زمینِ خود خبر داشتند و در محدوده‌ی خود به کشت و زرع می‌پرداختند.

حدود یک سال قبل، چند نفر از مسئولان به روستای احمدآباد رفتند و شروع به عکس‌برداری و فیلم‌برداری از زمین‌های کشاورزی کردند. آن‌ها گفتند که احتمالاً در مسیر بخشی از زمین‌های کشاورزیِ احمدآباد جاده‌ای ساخته خواهد شد و بنابراین می‌خواهند حدود و ثغور زمین‌ها مشخص باشد تا بتوانند زمین‌های لازم را بخرند، و حتی قیمت‌ زمین‌ها را نیز به صاحبانِ آن اراضی اعلام کردند.

حدود شش ماه قبل، عده‌ای از مسئولان به اهالی احمدآباد، که هنوز از گازکشی محروم است، گفتند که «دولت می‌خواهد به اینجا امتیاز گاز بدهد، بنابراین اینجا را لوله‌کشی کنید و کنتور نصب کنید». ساکنانِ روستا نیز برای این کار هزینه‌ی زیادی پرداختند. اما دو ماه قبل دادستانِ منطقه برای سرکشی به روستا رفت و گفت که نیازی به گازکشی به این روستا نیست. وقتی بعضی از اهالیِ بهائیِ روستا خواستند با دادستان صحبت کنند، او اجازه نداد که کسی به وی نزدیک شود و سخن بگوید.

تصاحب زمین‌های بهائیان

در سال‌های گذشته و به لطف معاشرت با بهائیان ساکن احمدآباد، به تدریج نگرش اهالی روستاهای اطراف نسبت به بهائیان تغییر کرد و دیگر نه تنها مانند گذشته تحت تأثیر نفرت‌پراکنی‌ِ سیستماتیک علیه بهائیان قرار نمی‌گرفتند بلکه پیوندهای دوستی و محبت بین اهالی بهائی و غیربهائیِ روستاهای همسایه تقویت شد. شنبه‌شب، ۹ دی‌ماه، یکی از اهالیِ روستاهای اطراف به یکی از بهائیانِ احمدآباد خبر داد که فردا عده‌ای می‌خواهند زمین‌هایی را در احمدآباد تصرف کنند.

صبح یکشنبه، ۱۰ دی، اهالی روستا با افرادی مواجه شدند که تعداد زیادی چوب برای حصارکشی و پهپادهایی برای فیلم‌برداری به روستا آورده بودند. یکشنبه شب تعدادی از اهالی روستاهای اطراف با ساکنان احمدآباد تماس گرفتند و گفتند که از آن‌ها خواسته‌اند ساعت ۶ صبح دوشنبه در احمدآباد باشند چون قرار است که آنجا را حصارکشی کنند. بهائیانِ احمدآباد به این ترتیب از این تصمیم مطلع شدند، نه حکمی، نه دادگاهی، و نه احضاریه‌ای. تنها چند تماس تلفنی، آن هم نه از طرف مسئولان بلکه از جانب شماری از اهالیِ روستاهای هم‌جوار که از این تصمیم خبردار شده بودند.

صبح دوشنبه ۱۱ دی، وقتی تعدادی از صاحبان زمین‌ها از ساری به احمدآباد رفتند در نزدیکیِ آنجا فردی را دیدند که پیاده در آن مسیر به پیش می‌رفت. به رسم اهالیِ آن منطقه او را سوار کردند و وقتی از مقصدش جویا شدند فهمیدند که یکی از جنگل‌بانان اطراف است. روز قبل با او تماس گرفته و گفته بودند فردا به روستای احمدآباد برود و در تصاحب زمین‌های بهائیان کمک کند. او را تهدید کرده بودند که اگر در آنجا حاضر نباشد از کار اخراج خواهد شد. به عبارت دیگر، یکی از مشارکت‌کنندگان در تصاحب زمین‌های بهائیان با اتوموبیل یکی از بهائیانِ صاحب‌زمین به احمدآباد رسید! وقتی صاحبان زمین‌ها به جنگل‌بان گفتند که همراهیِ او با ظلم و ستم سبب می‌شود که آن‌ها کل دارایی و سرمایه‌ی خود را از دست بدهند، جنگل‌بان گفته بود که «من مأمور هستم و معذور»!

وقتی به روستای احمدآباد رسیدند با حدود ۲۰۰ نفر از مأموران اطلاعات، نیروهای یگان ویژه، مأموران اداره‌ی منابع طبیعی، جنگل‌بانان، نیروهای پلیس، و تعدادی از کارکنان صدا و سیمای مازندران مواجه شدند. بهائیان در صحبت با بعضی افراد فهمیدند که اکثر جنگل‌بانان با تهدید به اخراج، به‌عنوان نیروی کمکی حضور یافته‌اند. این تیم ۲۰۰ نفره شروع به حصارکشیِ زمین‌های زراعیِ بهائیان کردند. اولین زمینی که حصارکشی شد زمینی بود که در آن گندم کاشته شده بود، گندم‌هایی که بذرشان آبان‌ماه، یعنی دو ماه قبل، از ادارات دولتیِ کشاورزی گرفته شده و، به روال معمول، زمین توسط آن‌ها بیمه شده بود. یکی از اهالی گفت، «من دو ماه پیش از اداراتِ خودِ شما گندم گرفتم. چرا آن موقع نگفتید که می‌خواهید زمین‌ها را بگیرید؟ حکم شما برای مصادره‌ی این زمین‌ها کجاست و بر اساس چه قانونی زمین‌ها را مصادره می‌کنید؟» در پاسخ به او گفتند که «ما خودمون قانون هستیم». بر خلاف ادعاهای منتشرشده در رسانه‌های حکومتی، تا کنون هیچ سند، مدرک یا حکمی مبنی بر قانونی‌بودن تصاحب این اراضی ارائه نشده است.

بعضی از ساکنان و زمین‌داران به مأموران گفتند «شما می‌گویید گندم برکت است، برکت محمدی است. این گناه نیست که این‌طور روی محصولی که تازه کاشته شده راه می‌روید و محصولات کشاورزیِ این سرزمین را نابود می‌کنید؟ به اعتقاد خودِ شما این گناه نیست؟ اگر خانواده‌ی خودتان هم اینجا ساکن بودند بدون هیچ دلیلی با حاصل زحمتِ آن‌ها این گونه می‌کردید؟» بعضی از مأموران در پاسخ ‌گفتند «ما رو نفرین نکنید. ما مأموریم و مجبوریم که این کار رو انجام بدیم». در نهایت، مأموران به حصارکشی ادامه دادند و از وسط زمین‌های تازه‌کشت‌شده گذشتند.

هم‌زمان در گوشه‌ای دیگر تعدادی از کارکنان صدا و سیما سرگرم تهیه‌ی گزارشی درباره‌ی قانونی‌بودن تصاحب این زمین‌ها بودند. بهائیان به آن‌ها توضیح ‌دادند که زمین‌ها از سال ۱۳۲۸ متعلق به این خانواده‌ها بوده و قانون اراضیِ منابع طبیعی در دهه‌ی ۴۰ به تصویب رسیده است. یکی از بهائیان گفت «من سند رسمیِ این زمین رو دارم» اما یکی از مأموران با گویش مازندرانی جواب داد: «اون سند اُو بَکش بَخور»، به این معنا که «در کوزه بذار و آبش رو بخور». مأموران تلفن همراه بعضی از اهالی روستا را ضبط ‌کردند تا دیگران خبردار نشوند و کسی نتواند عکس‌برداری و فیلم‌برداری کند و پوشش این عملیات منحصراً در دست صدا و سیما باشد! اگر کسی به کارشان اعتراض می‌کرد، کارت ملی‌اش را می‌گرفتند و از آن عکس‌برداری می‌کردند. 

سپس نوبت به تصاحب و حصارکشی زمین‌های شالیزاری رسید، شالیزارهایی که یگانه منبع درآمد بعضی از خانواده‌های ساکن احمدآباد بود. تمام این زمین‌ها در حاشیه‌ی رودخانه قرار داشت، امری که در مورد دیگر شالیزارهای روستاهای این منطقه نیز صدق می‌کند. اما زمین‌های اهالیِ مسلمانِ روستای کناری که هم‌مرز زمین یکی از بهائیان بود از حصارکشیِ معطوف به تصاحب در امان ماند و حصارها فقط دور تا دور زمین‌های بهائیان را فرا گرفت.

مأموران در ابتدا برای حصارکشی فاصله‌ی زمین‌ها از رودخانه و دیگر محاسبات را در نظر می‌گرفتند اما بعد از مدتی بدون هیچ محاسبه‌ای فقط دور تمام زمین‌ها را حصار کشیدند. یکی از مأموران به دیگران گفت: «وزیر که مجوز رو به ما داده، بزنید بره» ــ این‌گونه بود که حصارکشی به معنای واقعی به غارت‌ بدل شد. حدود ساعت ۳ بعد از ظهر، پس از پایان تصاحب زمین‌ها، مأموران برای صرف ناهار به شرکت سدسازی در همان‌جا رفتند، و یکی از آن‌ها در تماسی تلفنی ‌گفت «بله، همه‌ی کارها انجام شد، کمکم بقیه‌ی زمین‌ها رو هم که بگیریم می‌تونیم اینا رو بفرستیم عکا[1]».

در سراسر آن روز، پاسخ مأمورانِ حکومت به بهائیانی که خواهان ارائهی حکمی قانونی بودند در این خلاصه می‌شد که «ما خودمون حکم و قانون هستیم». نیروهای کمکیِ جنگل‌بانی و دیگر نهادها نیز می‌گفتند «ما مأموریم و معذور». عباراتی که یکی وقیحانه و دیگری عذرخواهانه است، اما هر دو از رویکردی مشابه در مقابله با ظلم حکایت می‌کنند: شانه خالی کردن از زیر بارِ مسئولیت فردی، در اولویت قرار دادن منفعت شخصی و همراهی با ستمگر. آن روز یکی از بهائیان ساری به نیروی انتظامیِ این شهر مراجعه کرد تا از این اقدام غیرقانونی شکایت کند، به این امید که شاید چند مأمور نیروی انتظامی برای مقابله با مصادره‌ی غیرقانونیِ زمین‌های بهائیان به احمدآباد اعزام شوند. اما یکی از مسئولان نیروی انتظامی گفت «تمام نیروهای ما الان در احمدآباد هستند»!

***

در نتیجه‌ی تصاحب بیش از ۱۰۰ هکتار از زمین‌های زراعیِ بهائیان احمدآباد، حدود ۳۰ خاندان و حداقل ۲۰۰ خانواده زمین‌های کشاورزیِ خود را از دست دادند، زمین‌هایی که یگانه منبع درآمد بسیاری از این خانواده‌ها، به‌ویژه سکنه‌ی احمدآباد، بود. این در حالی است که بهائیانِ ایران نیز همچون دیگر هموطنانِ خود با گرانی، تورم و دیگر مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. آیا مصادره و تصاحب اموال و بستن تمام راه‌های امرار معاشِ بهائیان یکی از دیگر نشانه‌های تلاش حکومت برای سرکوب و حذف گروهی از ایرانیان نیست؟

آنچه در احمدآباد اتفاق افتاد اولین تجربه‌ی جامعه‌ی بهائی ایران از این دست نیست. در سال‌های گذشته اقدامات مشابهی در روستاهای ایول و روشنکوه در مازندران انجام شده است. متأسفانه به نظر نمی‌رسد که مصادره‌ی غیرقانونیِ اموال بهائیان در احمدآباد آخرین نمونه‌ از چنین جرائمی باشد. اما سؤالی که هر یک از ما می‌توانیم از خود بپرسیم این است که برای مقابله با نقض فاحش حقوق بشر چه باید کرد؟ اگر اقدام مشابهی علیه هر یک از ایرانیان، فارغ از تعلقات دینی و جنسیتی و قومی، انجام شود چه خواهیم کرد؟


[1] عکا شهری بندری در شمال اسراییل است که بهاءالله، بنیانگذار آیین بهائی، بیش از بیست سالِ پایانی زندگی‌اش را در آنجا سپری کرد و آرامگاهش در آن شهر قبله‌ی بهائیان است.